افخمی: روزهای پایانی جشنواره فجر سیمرغها ساعت به ساعت جابهجا میشد
بهروز افخمی گفت: شنیدیم جایزهها در روزهای آخر و حتی ساعت به ساعت جابهجا میشد و حتی با تعهدگرفتن از کسانی که قرار بود به آنها جایزه داده شود که به تلویزیون و برنامه هفت حمله کنند که حتی یکی از کارگردانانی که جایزه گرفت و به تلویزیون ناسزا گفت اخیراً در تلویزیون پروژه گرفت.
چهل و چهارمین قسمت برنامه تلویزیونی «جهانآرا» یکشنبه 27 فروردین ماه با موضوع بررسی فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز» روی آنتن شبکه افق سیما رفت.
این برنامه با حضور محمدحسن روزیطلب، پژوهشگر و نویسنده تاریخ انقلاب اسلامی، سردبیر نشریه رمز عبور و معاون فعلی مرکز اسناد انقلاب اسلامی و بهروز افخمی، نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون و محمدحسین بدری بهعنوان مجری و کارشناس با موضوع فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز» و سازمان منافقین از شبکه افق سیما پخش شد.
در ابتدای گفتوگو بهروز افخمی در باره علت تمایلش به «ماجرای نیمروز» گفت: «ماجرای نیمروز» موفقترین فیلم در میان فیلمهایی است که راجع به مسائل و موضوعات سیاسی در چند سال اخیر در ایران ساخته شده است. این فیلم کاملاً سینماست و ارزشهای هنری آشکاری دارد که هیچکس نمیتواند منکر آن شود و با اینکه قبلاً کارهای مهدویان را دنبال میکرد و «آخرین روزهای زمستان» و «ایستاده در غبار» را خیلی دوست داشت، اما برایش واقعاً هیجانانگیز بود و انتظار نداشت از این کارگردان فیلمی در این حد از استحکام، تأثیرگذاری و شکیل بودن از لحاظ فرم ببیند، مخصوصاً اینکه فیلم در مدت کوتاهی حدود شش ماه ساخته شده است.
وی در خصوص منافقین اظهار کرد: از سال 1359 به خاطر حضور در گروه سیاسی تلویزیون و ساخت بخشی از برنامههای جریانات داخلی سیاسی عملاً شروع به برنامهسازی در باره این گروهها کرد. در سال 1360 که ترورها آغاز شد و سازمان به فاز نظامی رفت، برنامهای هفتگی و نیم ساعته به اسم «بازیخوردهها» ـ همان تعبیری که امام در باره اینها به کار برده بودند ـ روی آنتن برد. آن برنامه اساساً در باره ترورشدههای غالباً معمولی کوچه و خیابان ـ که خیلیهایشان کاسب بودند و حتی به جبهه هم نرفته بودند، مراحل مختلف زندگیشان و مصاحبه با خانوادههایشان بود. اینها کسانی بودند که از تابستان سال 1360 ترورشان شروع شد و در طول تابستان و پاییز ادامه یافت. در این برنامه چنانچه از ترورکنندگان کسی دستگیر میشد مصاحبه با او هم پخش میشد. این برنامه حدود 30 هفته روی آنتن تلویزیون رفت.
در ادامه برنامه روزیطلب با بیان این مطلب که انقلاب اسلامی ایران که در 22 بهمن سال 1357 به پیروزی رسید انقلاب متداولی نبود و این صرفاً یک شعار نیست گفت: فرآیند چریکی و مبارزه مسلحانه انقلاب 24 ساعت هم طول نکشید. یعنی از عصر روز 21 بهمن سال 1357 شروع و فردا عصرش تمام شد که مربوط به تصرف پادگانها و مراکز حکومتی میشد. عقبه این انقلاب کاملاً مردمی بود.
وی در خصوص رویکرد سازمان مجاهدین خلق نسبت به انقلاب گفت که این سازمان به دلیل آموزهها و ایدههایش انقلاب اسلامی را یک تغییر روبنایی میدانست و انقلاب را یک تغییر زیربنایی و به تبعش پیروزشده نمیدانست، چون معتقد بود از لحاظ شکلی و روشی آنچه رخ داده است انقلاب نیست و کسی رفته و کسی آمده است و اصطلاحاً این همانیِ رژیم سابق و فعلی وجود دارد. قبل از آن محمدرضا پهلوی بهمنظور ایجاد مشروعیت برای سلطنتش اظهار میکرد حکومت مقتدری دارم که از یک طرف مانع از تجزیه ایران و تبدیلش به ایرانستان شده و از طرف دیگر در مقابل کمونیستها و گروههای چپ ایستادهام و اگر این حکومت واحد و مقتدر شکست بخورد دو اتفاق ناگوار یعنی تجزیه ایران و افتادنش به دست کمونیستها میافتد. کما اینکه شقّ دومش رخ داد و در روز 23 بهمن سال 1357 پادگان مهاباد، بزرگترین پادگان غرب کشور سقوط کرد.
این پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی افزود از یک طرف تلاش برای تجزیه ایران از سوی بیگانگان یک روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی رخ داد و از سوی دیگر ترور یکی از برنامههای گرایشهای چپ و مارکسیستی و ابزاری برای تحقق اهدافشان چه قبل و چه بعد از انقلاب مطرح میشد. 12 اردیبهشت، یعنی 80 روز پس از پیروزی انقلاب گروه فرقان آیتالله مطهری را به عنوان رئیس شورای انقلاب ترور کرد. شش روز قبل از آن هم آقای قرنی توسط همین گروه ترور شده بود. همه اینها حاکی است که کشور با گذشت کمتر از سه ماه از پیروزی انقلاب با پدیده ترور مواجه شد. در کنار این تهدیدها تشکیلات امنیتی در کشور وجود نداشت. به خاطر بدنام بودن ساواک کسی حاضر نبود بگوید اطلاعاتی و امنیتی هستم و این تعابیر معانی بدی را تداعی میکرد. مثلاً در سال 1358 شهید بزرگوار مصطفی چمران که معاون نخستوزیر در امور انقلاب و بخشی از تشکیلات امنیتی کشور در اختیار ایشان بود ابا داشت این نیروها را به عنوان سازمان امنیت کشور تجمیع کند. این فضا تا سال 1363 که وزارت اطلاعات تأسیس شد کم و بیش وجود داشت.
معاون مرکز اسناد انقلاب اسلامی در پاسخ به این سئوال که «نقش جوانان انقلابی در فضای امنیتی ترسیمشده چه بود؟» تصریح کرد یکسری جوانان انقلابی، باهوش و فداکار وجود داشتند که واقعاً با دست خالی و توکل به خدا وارد این صحنه شدند. بهخوبی مشهود است فقط یک شهید حسن باقری منشأ چه برکات و خدماتی در جنگ شد که میتوان همین را با آنچه که داخل کشور روی داد مقایسه کرد. در عملیات فتحالمبین بخشی از خاک کشور به دست عدهای جوان گمنام، شجاع و باهوش آزاد و ماهر عبدالرشید فرمانده نظامی صدام کشته شد. امثال همان جوانان در فضای امنیتی با پذیرفتن انگهای گوناگون و نامطلوب از روز 22 بهمن سال 1357 با پدیده سازمان مجاهدین خلق، التقاط، ترور و تجزیه روبرو شدند و شجاعانه و هوشیارانه مقابلشان ایستادند.
در بخش دیگر این برنامه افخمی در این باره که «چرا تاکنون فیلمهای چندانی راجع به سازمان ساخته نشده و بیشتر در حد اشاراتی در فیلمها و سریالها بدان پرداخته شده است» اظهار کرد: اولین فیلمنامه درباره سازمان را من نوشتم که فیلم «دستنوشتهها» به کارگردانی مهرزاد مینایی از روی آن ساخته شد. آن فیلم در سال 1365 ـ که قضیه جدیتر بود ـ فیلمبرداری شد. آن موقع برای سازندگانش عادی بود که به شکلهای مختلف مثلاً تلفنی تهدید به ترور شوند و او ضمن نوشتن فیلمنامه کاملاً به این فضا واقف بود.
وی در ادامه گفت: تا الان هم هنوز بخشی از موانع جدی که یکیش همین احساس تهدید است از بین نرفته است، چه در مورد عوامل پشت صحنه آن و چه بازیگران. خیلی از تلفنها را پیدا میکنند و از خارج با آنها تماس میگیرند. مثلاً جلیل فرجاد، قهرمان داستان «دستنوشتهها» تا مدتی بارها تهدید میشد و او هم از کمیته محلشان درخواست اسلحه برای حفاظت خود کرده بود.
افخمی در خصوص ژانرها و استانداردهای بالای سینمایی «ماجرای نیمروز» اذعان کرد این فیلم نه تنها شبیه بعضی از فیلمهای جاسوسی است، بلکه شبیه خیلی از فیلمهای پلیسی هم هست، مثل فیلم «لسآنجلس محرمانه» که داستانش در اداره پلیس و بین پلیسها و گانگسترهایی میگذرد که بیرون از اداره پلیس دارند شهر را اداره میکنند و در واقع سیستم گانگسترها از داخل اداره پلیس دیده میشد. یکی از دلایل موفقیت «ماجرای نیمروز» این است که محور داستانی را کاملاً رعایت و رویش تمرکز کرده است. علت شسته رفته و باورکردنی بودن فیلم این است که سعی نکرده است داخل طرف منافقین و خانههای تیمی برود، بلکه داخل پلیسهاست و همراه آنها به طرف مقابل نزدیک میشود. در صحنه آخر که بسیار هوشمندانه فیلمبرداری و دکوپاژ شده، فیلمبرداری جوری است که انگار واقعاً به عنوان یک فیلمبردار مستند وارد یک خانه تیمی شده است و در زاویههایی قرار میگیرد که خودش تیر نخورد. جایگیری دوربین هوشیارانه است و باعث میشود صحنهها باورکردنی در بیایند.
وی در خصوص علت دیدنی بودن فیلم و توصیه به بیننده برای تماشای آن افزود: «ماجرای نیمروز» یک فیلم هیجانانگیز، پلیسی و بسیار باورکردنی است. مهدویان به ژانری پرداخت که در ده پانزده سال اخیر فراموش شده بود.
این نویسنده سینما در باره علت کاهش مخاطب سینما گفت یک زمانی فیلم پلیسی صرفنظر از اینکه راجع به پلیس سیاسی، امنیتی یا معمولی باشد، در ایران ساخته میشد و خیلیهایش پرمخاطب بودند، اما در سالهای اخیر سینمای ایران به سمتی هدایت شده که انواع مختلف فیلم فراموش شده و فقط یک نوع فیلم باقی مانده بود که بدان انتقاد اجتماعی میگفتند، ولی در واقع بیشتر یکجور ژست روشنفکری، قمپز در کردن و در موضع معلم عرفان و اخلاق قرار گرفتن بود که در عین حال خودش را با خواستهای جشنوارههای خارجی منطبق کرده بود. غیر از انتقاد اجتماعی هر فیلمی که ساخته میشد با تحقیر مواجه بود و کمکم مخاطب فیلمهای پلیسی، اکشن، کودک و هر نوع فیلمی غیر از انتقاد اجتماعی از سینما بیرون رفت و از این طریق 95 درصد مردم را از سینما بیرون کردند. یکجور توافق بین سیاستهای عملی وزارت ارشاد در ده پانزده سال اخیر و خواستهای جشنوارههای خارجی باعث شد سینمای ایران عملاً توسط یک نوع فیلمی که اصلاً تماشاچی واقعی نداشت مصادره شود.
وی تصریح کرد: حدود دو درصد از مردم سالی دو سه بار به سینما میرفتند و هر سال دو سه فیلم کمدی که این وسط خودشان را کشیده بودند و فیلمسازهایشان تحقیر و نادیده گرفته شدن را تحمل میکردند هم حضور داشتند و مخاطبشان گروهی از تماشاچیهای معمولی بودند. مخاطب سینما با این روند به 10 میلیون نفر رسید که یک گروه دو سه میلیونی چند بار به سینما میرفتند. از آن دو سه میلیون که چهار پنج درصد جمعیت ایران میشد بیشترشان کسانی بودند که صرفاً برای دیدن فیلم کمدی آمده بودند. به این ترتیب انواع مختلف فیلم از جمله پلیسی تحقیر، نادیده و فراموش شد.
افخمی در خصوص اهمیت کار مهدویان تأکید کرد «ماجرای نیمروز» کاری مهمتر از ساخت یک فیلم است. او سینما را به معنای واقعیش در بخشهای مربوط به اکشن و پلیسی احیا و شکل تأثیرگذار و پرهیجانی از فیلم پلیسی را دو باره زنده کرده است و از این به بعد میتوان انتظار داشت ژانر پلیسی به عنوان ژانر جذاب برای تماشاچی و سودده از نظر مالی برای دستاندرکاران سینما در فضای سینمایی کشور مطرح شود.
روزیطلب در باره رفتارهای غیر انسانی اعضای سازمان خاطرنشان ساخت که سازمان هیچ محدودیتی در مورد اعمال خشونت نداشت. وقتی استراتژی سازمان در رسیدن به هدفی برنامهریزی میشد از هر وسیلهای برای تحقق آن بهره میجست. حجم خشونتها، رذالتها و دنائتهای سازمان را نمیشود در قاب سینما نمایش داد، مثلاً دستگیری دو نوجوان کمیتهای و کندن پوست سر یا صورتشان یا دستگیری اتفاقی یک کفاش که بهشدت شکنجه و سپس زنده به گور میشود.
وی افزود اگر با سازمان مجاهدین خلق برخورد نمیشد الان کل ایران پادگان اشرف بود. حتی به خودشان هم رحم نمیکنند. به جرئت میتوان گفت اینها یک پله از داعش بالاتر هستند و عملیات انتحاری را اینها به داعش آموزش دادند. اولین عملیات انتحاری در مورد یک پیرمرد مهذب 90 ساله به اسم آیتالله دستغیب انجام گرفت.
سردبیر نشریه رمز عبور اشاره کرد رفتارهای سازمان با عملکرد خِمِرهای سرخ در کامبوج مشابهت دارد. خِمِرهای سرخ در کامبوج در دوره حکومتشان در یک کشور ده میلیونی دو میلیون نفر را کشتند. سازمان برای رسیدن به حکومت در ایران از کشتن میلیونها انسان هم ابایی نداشت و آن را مجاز میدانست. در «ماجرای نیمروز» صحنه ورود به قرضالحسنه با لباسهای نیروی انتظامی و ترور افراد به بهانه نفوذی و یا حزباللهی بودن یا جمع کردن اعضای انجمن اسلامی یک دبیرستان در حیاط مدرسه و به رگبار بستن آنها یا صحنه راهبندان و به اسم مأمور کمیته مردم اعم از زن و مرد را به ظن حزباللهی بودن از ماشین پیاده و ترور کردن، مثالهای خوبی در این زمینه است.
این پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی تصریح کرد: در جاهایی بهقدری ناشیانه رفتار کردند که در صورت به تصویر کشیدن آن طنزگونه و وحشیگریشان از نظر مخاطب اغراقآمیز و غیر قابل باور میشد. مثلاً آنها یک سیک هندی با دستار مشکی را در خیابان روحانی فرض و ترور کردند که این قضیه در فیلمنامه اول بود، ولی به دلیل همین غیرقابل باور بودن حذف شد یا کارتن خوابی را به خاطر ریشش کشتند.
وی تأکید کرد: چنین گروهی زبان آدمیزاد نمیفهمد که بخواهید با آنها ملاطفت کنید. تصمیمات خوبی در کلان نظام گرفته شد و بعد از عملیات مرصاد اقدامی صورت گرفت و شر اینها برای همیشه از نظام کنده شد.
افخمی در پاسخ به چگونگی جذب افراد مخصوصاً جوانان به سازمان منافقین با بیان این مطلب که ما این وقایع را از نزدیک دیدیم و در دورانی هم دیدیم که جنگ ایران و عراق شروع شده بود گفت: مردم در وضعیتی قرار گرفتند که برای دفاع از شهر و خانواده خود مجبور شدند که به جبههها بروند و خشنترین وضعیت را تحمل کنند و صحنههایی مثل تکهپاره شدن کودکان را ببینند.
وی ادامه داد: بلایی که در مناطق جنگی سر مردم آمده بود حدود یکسال پیش از این بود که ترورهای تابستان سال 60 اتفاق بیفتد. فضا اینگونه بود که مردم برای حفظ آزادی و انقلاب و حفظ امنیت خانواده وارد این وضعیت وضعیت مرگ و زندگی و دفاع از مملکت سر انقلاب شدند.
افخمی در همین زمینه تأکید کرد: طبیعتاً در این وضعیت کسی که در مقابل انقلاب قرار بگیرد به طرف وحشیگری رانده میشود، چون با کسانی روبهرو است که بهآسانی جا نمیزنند. اینها این نوع وحشیگری را قبل از این در جنگی که حالا 9 ماه از زمان آن میگذرد دیده بودند. وقتی مردم به جبهههای جنوب هجوم برده بودند و در حال جنگیدن هستند معلوم است سازمان منافقین که تصمیم میگیرد مقابل مردم قرار بگیرد باید از خوی وحشیگری استفاده کند.
این کارگردان سینما و تلویزیون در باره چرایی ابراز اینگونه توحش با تأکید بر اینکه مسئله لزوماً ایدئولوژیک و سیاسی نیست توضیح داد: بخشی از ماجراها از آنجا شروع میشود که در افراد یک آمادگی بالقوه برای توحش وجود دارد که کافی است فقط لحظهای خود را رها کنند.
وی یادآور شد: اگر پروندههای دوران 60 تا 65 را در آگاهی تهران مطالعه کنید و ببینید چه کسانی آدم کشتند بدون اینکه وابستگی سیاسی داشته باشند یا چه وحشیگریهایی بهوسیله کسانی انجام شده که جزو اقشار معمولی مردم بودند.
افخمی در توضیح این مطلب با ذکر مثال از چهارنفری یاد کرد که 21 زن را مورد آزار جنسی قرار دادند و ادامه داد: این چهار نفر همگی با هم فامیل بودند و این زنان را که بهعنوان مسافر سوار کرده بودند بعد از تجاوز و دزدیدن جواهرات آنها در بیابان رها میکردند.
وی با بیان این مطلب که فقط کافی است انسان یکمقدار خود را رها کند تصریح کرد: چون در خیلیها پتانسیل توحش وجود دارد، لزوماً اینگونه نیست که سازمانی با ایدئولوژی، افراد خود را توجیه کند که شما میتوانید وحشیگری را بهحساب یک عقیده بگذارید. در یک سازمان گانگستری اینگونه نیست و شما برای اثبات وفاداری خود به او باید هر کاری بکنید. من یکموقعی تعبیری از پادگان اشرف داشتم و میگفتم این پادگان دیوانهخانه است با این تفاوت که رئیس این تیمارستان خودش دیوانه است.
این کارگردان سینما و تلویزیون با بیان این مطلب که این رفتارها جنبه روانی دارد و به نظر میرسد از هر 10 نفر لااقل یک نفر زمینه برای توحش و لذت بردن از وحشیگری به شکل سادیستی آن دارند ادامه داد: هرکسی هم یکجوری است، یعنی فردی شهوت بر آن غلبه میکند و دیگری خشم و بعد از آن توضیح ایدئولوژیک آن خیلی ضرورتی ندارد.
وی در توضیح این مطلب که بهنظرمیرسد کسانی که با تحقیق و از نظر ایدئولوژیک به این نقطه میرسند به شکل انتزاعی آن را برجسته میکنند این موضوع را با رفتار جمهوری اسلامی مقایسه کرد و نتیجه گرفت: یکی از دلایل موفقیت جمهوری اسلامی در کنترل غائله کردستان سپاه پاسداران با کردها و کسانی که بیم آن میرفت جذب چپ شوند این بود که طوری برخورد نکردند چون شما اسلحه به دست دارید پس دشمن ما هستید، برعکس با آنها ارتباط برقرار کردند و فرماندهان از اینها نترسیدند و با آنها صحبت کردند و سعی نکردند اسلحه را از دست اینها در بیاورد.
در ادامه محمدحسن روزیطلب با بیان اینکه با صحبتهای آقای افخمی خیلی موافق نیستم تصریح کرد: کسی ادعا نمیکند همه افراد جذب شده در سازمان مجاهدین خلق یا منافقین بهصورت ایدئولوژیک جذب شدهاند، ممکن است فضای روانی حاکم آنها را به این نقطه میرساند. کسی که اولین قدم را بردارد چه یک وجب چه خیلی زیاد، ولی این را نباید از نظر دور داشت که همهچیز سازمان استراتژی آن بود. یعنی استراتژی تعیین میکرد که سمپات، این کار را بکند یا خیر.
وی ادامه داد: شهید لاجوردی از نیمه سال 63 از دادستانی انقلاب استعفا داد یا شهید صیاد شیرازی سال 67 در عملیات مرصاد شرکت داشت و 10، 15 سال بعد در سالهای 77 و 78 ترور شدند. استراتژی سازمان این نبود که برای ترور اینها در همان سالها تصمیمگیری کرده باشد، یعنی هوادار و خط آتش و بخش ویژه نظامی تا وقتی که استراتژی تعیین نکند کاری نمیکند.
این پژوهشکر تاریخ انقلاب اسلامی یادآور شد: اتفاقاً سازمان دنبال پرتحرکترین قشرهای اجتماعی میرفت، به خاطر همین در سازمان دانشجو کم میبینید. در صورتیکه میگفتند نخبهایم. دانشجویان اگر اپوزیسیون هم میخواستند بشوند به گروههای دیگر وابسته میشدند. کارگر هم کم میبینید، اما دانشآموز و خانمها را زیاد میبینید، چون احساساتی هستند و نیاز به توجیه ندارند و با یک شعار و تحرک میتوان اینها را به هیجان رساند.
روزیطلب در باره پژوهش این فیلمنامه گفت: قرار نبود این پژوهش برای فیلم اتفاق بیفتد، دو سه سال قبل از کلیدخوردن ساخت این فیلم پژوهشهایی در باره جمعآوری اسناد و مصاحبه با شخصیتهایی که در درگیریهای امنیتی نقشآفرین بودند انجام شده بود.
وی ادامه داد: یک اتفاق باعث شد بنده و آقای رضوی با یکدیگر ملاقات داشته باشیم، که البته صفر تا صد کار، کار آقای مهدویان بود و اگر ایشان نبود هرچقدر هم میگفتیم و هر سندی هم اضافه میشد فایده نداشت. آنچیزی که به تصویر آمد هنر آقای مهدویان و شجاعت آقای رضوی بعد از بلاهایی که سر فیلم سیانور سرش آوردند مقاومت کرد.
در ادامه افخمی با بیان اینکه «کتاب صخره سخت آقای روزیطلب را خواندهام» خاطرنشان ساخت: تحقیقات در این فیلم نقش منبع اقتباسی را دارد و فیلمنامه محمدحسین مهدویان اقتباسی بهحساب میآید و خیلی به تحقیقات انجام شده وابسته است و از این نظر به فیلم «لسآنجلس محرمانه» شباهت زیادی دارد.
وی افزود: این فیلم براساس یک رمان خیلی مفصل نوشته نویسنده معتبری بنام «جیمز الروی» ساخته شده است. این فرد متخصص لسآنجلس بهحساب میآید. علت اینکه به آن اسکار دادند به خاطر این بود که یکی از فشردهترین رمانهای قطور ادبیات معاصر آمریکا را توانسته فشردهتر کند.
این کارگردان سینما و تلویزیون در باره جوایزی که ماجرای نیمروز در جشنواره فجر گرفت با توجه به اتفاقاتی که در این جشنواره افتاد و با تأکید بر این نکته که جایزهها هیچ اعتباری نداشت تصریح کرد: شنیدیم جایزهها در روزهای آخر و حتی ساعت به ساعت جابهجا میشد و حتی با تعهدگرفتن از کسانی که قرار بود به آنها جایزه داده شود که به تلویزیون و برنامه هفت حمله کنند که حتی یکی از کارگردانانی که جایزه گرفت و به تلویزیون ناسزا گفت اخیراً در تلویزیون پروژه گرفت.
وی ادامه داد: تا آخرین لحظه سعی میکردند که ماجرای نیمروز جایزه را نگیرد و حتی اکبر نبوی تهدید کرد اگر قرار است این فیلم جایزه بگیرد من هیئت داوران را ترک میکنم.
در بخش دیگری از این برنامه روزیطلب در پاسخ به این سئوال که وضعیت دسترسی احتمالی منافقین در دستگاهها و فضای عمومی کشور در بحث نفوذ به چه صورت است با بیان این مطلب که البته این سئوال را باید کارشناسان امنیتی پاسخ دهند توضیح داد: دو نسل نفوذ داریم، نسل اول مثل کشمیری و کلاهی و کسانی که منجر به ترور و خرابکاری شدند و نسل دوم که از طریق سوارشدن بر گسلهایی که از طریق افرادی که با نظام اختلافاتی داشتند بهوجود آمد مثل ماجرای آقای منتظری که نفوذ مستقیم نبود که حضرت امام میفرمایند شما مملکت را بعد از من به لیبرالها و از طریق آنها به منافقین میدهید.
این کارشناس تاریخ انقلاب اسلامی ضمن تأکید بر این مطلب که دکترین و روش امام خمینی برای حل بحرانها «مردمی» بود خاطرنشان کرد: نحوه پیروزی انقلاب و جنگ و مدیریت امنیت کشور در این بحران بیسابقه که منجر به شهادت 17000 تن شد کاملاً مردمی بود.
وی در پایان گفت: اگر کسانی که مقابل بزرگترین شبکه ترور در تاریخ ایران ایستادگی کردند مورد تمجید قرار نگیرند بعید نیست در این منطقه پربحران اگر کشور ما دچار آسیب قرار گرفت کسی حاضر باشد این فداکاریها را انجام دهد. نباید روی شاخه نشست و بُن برید.