اصلاح طلبان در لبه پرتگاه؟
وضعیت اصلاح طلبان با وجود توفیق نسبی در ۵ انتخابات اخیر در کشور، چندان مساعد نیست و چه بسا اگر نتوانند عملکرد مثبت با دستاوردهای ملموسی از خود به جای بگذارند، بار دیگر شاهد رویگردانی مردم از آنها باشیم.
به گزارش انتخاب، اصلاح طلبان پس از یک دوره غیبت در نهادهای اجرایی و قانونگذاری کشور، در سال ۹۲، از طریق ائتلاف با نیروهای میانه رو و اعتدالگرا، پشت سر حسن روحانی استادند و در انتخابات ریاست جمهوری کامیاب شدند.
این ائتلاف بارها و بارها از سوی نیروهای سیاسی تحسین شد؛ اصلاح طلبان با حفظ همین ائتلاف در سال ۹۴، در انتخابات مجلس دهم با پیروزی مطلق در تهران و وضعیت قابل قبول در سایر شهرستان ها، توانستد بخش زیادی از کرسیهای پارلمان را به دست آورند. توفیق اصلاح طلبان تا جایی پیش رفت که حتی در انتخابات مجلس خبرگان رهبری نیز، با وجود شرایط خاص این انتخابات و نامزدهای محدود، به یک پیروزی خیره کننده در تهران دست یافتند هرچند امکان دستیابی به اکثریت در این مجلس از قبل هم مهیا نبود.
این ائتلاف در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ و نیز شوراها ادامه یافت هرچند اندکی کمرنگتر شد. در ریاست جمهوری، آنها بار دیگر پشت سر روحانی ایستادند. اما در شورای شهر، تنوع موجود در میان نیروهای اصلاح طلب واعتدالگرا که در مجلس وجود داشت به سمت اصلاح طلبی محض پیش رفت. با این شرایط، باز هم پیروزی از آن اصلاح طلبان و میانه روها بود.
آغاز اختلافات؟
اگرچه منتخبان لیست امید در پارلمان، تا حدی ائتلاف خود را حفظ کرده بودند، اما در همان ماههای اول، زمزمههای جدایی تعدادی از نیروهای اصولگرای معتدل از این جمع شنیده شد. دودستگی در جریان انتخاب رییس مجلس، و انتقادات علنی برخی اصولگرایان حاضر در لیست امید و خودداری آنها از پیوستن به فراکسیون امید، پاسخهایی از سوی اصلاح طلبان نیز داشت که اوضاع را بدتر کرد. در نهایت، با گذشت دو سال از عمر مجلس دهم، فراکسیون امید که میتوانست اکثریت مجلس را در دست بگیرد، نهایتا تبدیل به یک اقلیت – هرچند بزرگ – شده است. انتقادات از نحوه اداره این فراکسیون و برخی مسائل دیگر باعث شده تا همین فراکسیون صد و چند نفری، نتواند در حد تعداد اعضا و ابعاد خود در پارلمان اثرگذاری داشته باشد.
در شورای شهر تهران، اوضاع متفاوت است. اگر در مجلس، اصلاح طلبان اکثریت رقیب اصولگرای خود را پذیرفته و در ریاست جمهوری هم قبول کرده اند که با یک دولت ائتلافی بین دو جریان – آن هم شامل نیروهای اصولگرا – دست دوستی داده اند، در شورای شهر تهران، هر ۲۱ کرسی در اختیار آنهاست. در این شرایط طبیعی است که هیچ بهانه دیگری از این جریان برای کوتاهی در امور مدیریت شهری وجود ندارد.
با وجود این حساسیت ها، اخبار خوشی از درون شورا به گوش نمیرسد. در ماجرای انتخاب شهردار جدید، رقابتهای حزبی درون جناحی به شکل مخرب آن بالا گرفته. برخی که خود را تمام و کمال صاحب حق میدانند و حاضر نیستند ذرهای از خواسته خود کوتاه بیایند؛ حتی تحت هیچ شرایطی حضور یک اصولگرا در شورای ۲۱ نفره را هم تحمل نمیکنند. نتیجه این تنش آن شده که در نهایت از میان ۵ گزینه نهایی شهرداری، افرادی وجود داشته باشند که هرگز در حد و اندازههای شهرداری نیستند.
این اتفاق در اردیبشهت ماه امسال برای انتخاب جایگزین محمدعلی نجفی هم رخ داد و یکی از دو گزینه نهایی، در نهایت فقط یک رای به دست آورد که نشان از نحوه بالا آمدن و انتخاب او داشت.
ریشه این اتفاقات در یک تفکر نادرست است. برخی جریانات اصلاح طلبی، برای لاپوشانی تمامیت خواهی خود، پشت یک گزاره نادرست سنگر گرفته اند و آن اینکه هر ۲۱ عضو شورای شهر باید اصلاح طلب بمانند!
این شرایط، به شدت یادآور شورای شهر اول است که رقابتهای مخرب درونی اصلاح طلبان شورا را به محل جدل و درگیری تبدیل کرد و در نهایت چارهای جز انحلال شورا باقی نماند.
قابل تامل اینکه اصلاح طلبان در آن شرایط و پس از انحلال هم راضی به کنار آمدن با هم و حل اختلافات نشدند و به گفته یکی از اصلاح طلبان، قصد داشتند انتخابات شورای دوم را به محل وزن کشی اصلاح طلبان تبدیل کنئد. کارگزاران، مشارکت، همبستگی و ملی مذهبیها و بسیاری از گروههای کوچکتر اصلاح طلب هر یک ساز خود را زدند و لیست خود را منتشر کردند، غافل از اینکه شهروندان تهران از همه روی گردانده بودند و با قهر سیاسی خود و ثبت مشارکت کمتر از ۲۰ درصدی، همه کرسیهای شورا را به نواصولگرایان سپردند.
نقش هاشمی، تکرار خاتمی و خواب خرگوشی
موج جدید اقبال مردم به اصلاح طلبان در انتخابات ۹۲، با تدبیر مرحوم آیت الله هاشمی کلید خورد. او ابتدا با «احساس تکلیف» خود، در انتخابات ثبت نام کرد. پس از ردصلاحیت غیرمنتظره نیز با رفتار سیاسی معقول و هوشمندانه، زمینههای ائتلاف اصلاح طلبان و میانه روها را مهیا کرد و در نهایت دولت حسن روحانی با اقبال مردم روی کار آمد.
ادامه این حمایت در انتخابات پارلمان و مجلس خبرگان باعث رقم خوردن نتیجهای شد که به ویژه در تهران و در آن شرایط سیاسی، باورنکردنی بود. در انتخابات ۹۴، بسیاری از اصلاح طلبان در سطح رهبران این جریان، به اینکه حفظ ائتلاف با میانه روها از نان شب هم واجبتر است پی برده بودند. از همین رو، سید محمد خاتمی نیز به روشی متفاوت از قبل وارد ماجرا شد تا زمینههای پیروزی قاطع دست کم در تهران فراهم شود.
آیت الله سید حسن خمینی نیز در یکی از دیدارهایش با اعضای شورای شهر تهران به نکته مهمی اشاره کرد که حکایت از نقش مهم آیت الله هاشمی در انتخابات شورای شهر ۹۶ دارد. او گفت: «شورای پنجم مزیّن به نام مرحوم آیتالله هاشمی است. رأی به فرزند ایشان هم ادای دین به شخصیت کمنظیر و بلکه بینظیر و هم تأکید بر برداشت صحیح ایشان از مسائل عمرانی بود»
با این وجود، دستهای اصلاح طلبان، همه سهم موفقیت را به نام «تکرار» خاتمی نوشتند. آنها با تحلیلهای غلط خود رفته رفته، دیگر عوامل اصلی موفقیت در چند انتخابات اخیر را فراموش کردند. این افراد سهم ویژه آیت الله هاشمی و نقش بی بدیل او در یکپارچگی اصلاح طلبان و اعتدالگرایان، اتفاقات سیاسی رخ داده در آن سالها و نیزعقلانیت به کار رفته در ائتلاف اصلاحات – اعتدال را نادیده گرفتند.
این تفکر وقتی خطرناکتر میشود که این دسته از اصلاح طلبان تصور میکنند در هر زمان و مکانی، خاتمی «تکرار» کند مردم هم هر دو لیست را «تکرار» میکنند.
در حالی که تاریخ – آن هم نه زمانهای دور بلکه همین تاریخ متاخر – به خوبی نمایانگر اشتباه راهبردی این افراد است. خاتمی در سال ۸۰ و در اوج محبوبیت خود ۲۲ میلیئون رای از مردم گرفت. اما یک سال بعد در سال ۸۰، لیستهای منسوب به او در انتخابات شورا ناکام ماندند و یک تجربه تلخ تاریخی برای اصلاح طلبان رقم خورد. این شکست در سال ۸۴ هم تکرار شد و در حالی که مصطفی معین، نزدیکترین کاندیدا به خاتمی تصور میشد، او با حدود ۴ میلیون رای، نفر پنجم انتخابات شد.
نیازی نیست راه دوری برویم؛ خود خاتمی در سال ۹۲ و همزمان با انتخابات ریاست جمهوری هم با لیست اصلاح طلبان برای شورای شهر تهران، عکس یادگاری گرفت و پشت آنها ایستاد. اما این لیست کمتر از نیمی از کرسیهای شورا را به دست آورد و نتوانست اکثریت پارلمان شهری را تصاحب کند.
همه این تجربههای تاریخی نشان میدهد، اولاً محبوبیت خاتمی مانند هر شخصیت سیاسی دیگری در کشور نسبی است و نه مطلق؛ در ثانی این محبوبیت – حتی اگر با دیگران قابل قیاس هم نباشد – ثابت نیست و بسته به شرایط سیاسی کشور بالا و پایین می رود.
همه این موضوعات به معنای نفی تاثیرگذاری خاتمی نیست، اما این موضوع که تصور کنیم هر زمان رهبر جریان اصلاحات «تکرار» کرد، پیروزی با اصلاح طلبان خواهد بود، از اساس اشتباه است. این موضوع یعنی شخص محوری و قهرمان سازی با شالوده اصلاح طلبی و حتی اظهارنظر صریح شخص خاتمی هم مغایرت دارد.
با این وجود، گویا دستهای از اصلاح طلبان تمامیت خواه، منافع حزبی خود را به مصلحت مردم ترجیح داده اند و هر اقدام و تصمیم خود را نیز، غلط یا درست به خاتمی نسبت میدهند و ساده لوحانه تصور میکنند سر هر بزنگاهی، با تتمه آبروی خاتمی و «تکرار» او دوباره پیروز خواهند شد.
شیوع این تفکر خطرناک و ادامه باندبازی و سهم خواهی و تمامیت خواهی در میان برخی اصلاح طلبان قطعاً سم مهلکی است که اگر فکری عاجل برای آن نشود، در انتخابات آتی خود را نشان خواهد داد.