اسم کاری که ما میکنیم توسعه نیست؛ خودکشی است/ کلانتری مبتلا به «خودداناپنداری» است
«اسم کاری که میکنیم توسعه نیست؛ خودکشی است». از این صریحتر نمیشود فریاد زد که آنچه ما به نام توسعه کشاورزی و صنعت در کشور در پیش گرفتهایم، نه منبطق با اصول توسعه، که نتیجه بی اطلاعی و تلاشهای سودجویان است.
هر چه بیشتر به فصل گرما نزدیک میشویم، نگرانیها در خصوص بحران آب فزونی مییابد. بحرانی که تنها بخشی از بحران محیط زیستی وسیعی است که کشورمان را در بر گرفته است. وضعیتی که برخی آن را پیامد ناگزیر جهانی شدن میدانند و بعضی بر این باورند که محصول عملکرد ناصحیح مسئولان کشورمان در سالهای گذشته است.
اما براستی ماجرا چیست و چرا کشوری که در گذشتههای دور در مدیریت منابع آب پیشرو جهانیان بود به این وضع دچار گشته؟ کمال اطهاری، پژوهشگر و اقتصاددانی که وی را به واسطه طرحها و نقدهایش در حوزه شهری میشناسند، در گفتوگویی با سالنامه اعتماد در این باره توضیحات جالب توجهی ارائه کرده که در ادامه بخشهایی از آن را میخوانید:
ایران اصلا وارد فرآیند جهانی شدن نشده که بحران محیط زیست حاصل آن باشد. میشود گفت: ایران فرآیند ارزش افزایی سرمایه داری را هم دنبال نکرده است. در ایران به دلیل جنگ دولت اجبارا نقش تعیین کنندهای در اقتصاد بازی کرد. بعد از آن هم از لحاظ فکری این الگو وجود داشت که به طرف انزوای اقتصادی حرکت کند و اینکه بخواهد خودکفا شود. در واقع در ابتدا فرآیند گسترش سرمایه داری که پیش از انقلاب وجود داشت، متوقف شد و نوعی سرمایه داری دولتی بر اقتصاد حاکم شد.
در دههای که جنگ بود صرفا برخی طرحهای بزرگ امکان تحقق پیدا کرد و دخل و تصرف در بخش محیط زیست بسیار محدود بود. اما در بخش کشاورزی اتفاقی افتاد که تقسیم دوباره اراضی در دستور کار قرار گرفت. این حرکت به نظر عدالت خواهانه میآمد، اما در عمل به دلیل این تقسیم دوباره اراضی، تخریب محیط زیست رخ داد. فرآیندی هم که طراحی شده بود برای اینکه کشاورزان و مالکان به سوی تجمیع قطعات زمین بروند و در قالب شرکتهای تعاونی تولید، شرکتهای سهامی زراعی و کشت و صنعت فعالیت کنند به نتیجه نرسید.
این در حالی است که پیش از آن طی ده هزار سال به دلیل همین مقوله کم آبی، انواع مالکیتهای مشاع وجود داشته است. اسم این حرکت جدید را میگذارم «انقلابی گری خرده بورژوایی». این حرکت موجب شد هر کسی در زمین یک چاه حفر کند بدون اینکه نظامات تولید پشتیبان این کار به وجود بیاید. اگر بنا به توسعه کشاورزی بود باید نهادسازی لازم برای انقلاب سبز شکل بگیرد، اما این اتفاق نیفتاد.
حرکتهای جدید باعث شد مصرف آب به شدت افزایش یابد و چه از آبهای سطحی و چه از آبهای زیرزمینی بیش از ظرفیت آبی مناطق برداشت صورت گیرد. بعد از آن پدیدههایی مثل فروچالهها و خشک شدن تالابها و مواردی از این دست به تدریج به وجود آمد. در واقع این جهت گیری مبنای خشکی در ایران را به وجود آورد. به این ترتیب که نحوه تولید و توزیع مازاد اقتصادی در بخش کشاورزی مایه اصلی آسیب زدن به محیط زیست در مناطق روستایی بود.
در مناطق شهری هم به اصطلاح بلوک انقلابی دهه اول انقلاب شکسته شد و جایش ائتلاف مسلطی آمد که هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ سیاسی انحصارطلب بود. حرکت این ائتلاف مسلط، دستیابی هرچه بیشتر به درآمد حاصل از نفت و سوق دادن آن به طرف فعالیت اقتصادی مستغلات بود که در در «دولت سازندگی» شروع شد؛ خصوصا سیاستهای بخش مسکن و اداره شهرها که هنوز هم همان دیدگاه تبلیغ میشود. یکی از این سیاستهای مخرب این شعار غلط بود که گفته شد شهرداریها باید خودکفا شوند، در حالی که رویکرد درست این بود که شهرها باید خودکفا شوند و نه شهرداریها.
بر اثر همین نگاه «رانت جویی» در شهرها به سمت مستغلات سوق پیدا کرد و آثار سوءاش در مقوله محیط زیست به صورت دخل و تصرف در جنگلها و باغهای پیرامون شهرها و تغییرات کاربری شهرها خودش را نشان داد. بسیاری از فضاهای شهری و حومه شهرها را به آلودگی کشاند و فضاهایش را غیرمولد کرد که به آن «شهری شدن رانت» میگویم. یکی از آثار مخرب این رانت جویی بر محیط زیست را میتوان در مناطقی مشاهده کرد که امکان مسکن دوم وجود داشت. مثلا در شمال کشور و در پوشش نامهای پوششی مثل باغ شهرها تخریب منابع طبیعی سرعت گرفت. این رانت جویی طبیعت و اشتغال را هم از بین برد.
از طرف دیگر این رویکرد در حوزه عمرانی معطوف شد به اجرای پروژههای بزرگ. این جریان معتقد بود هر چه سدهای بزرگتر بسازیم، عمرانگر بهتری هستیم. در کنار این دیدگاه محدود ائتلاف مسلطی که در پی این بود انحصار قدرت و انحصار سیاسی را در دست داشته باشد برای راضی نگه داشتن مردم در همه مناطق قول میدادند که برایتان سد میسازیم. در واقع این دیدگاه بخشی اش حاصل نبود دانش لازم درباره توسعه بود و بخشی اش به دلیل حفظ موقعیت سیاسی و رای آوری و کنار زدن رقبای سیاسی.
کسانی که این قولها را میدادند بعدا در مجلس آنها را به سازمان برنامه و بودجه تحمیل میکردند. آن هم سازمان برنامهای که به تدریج کارشناسهای برجسته اش را هم کنار گذاشته بودند. این مجموعه که عرض کردم فاجعه محیط زیست ایران را رقم زد. یعنی نحوه تولید و توزیع مازاد اقتصادی در بخشها و مناطق مختلف به گونهای انتخاب شد که محیط زیست را به نابودی کشاند. البته من معتقدم که جناحهای مختلف کشور در به وجود آمدن این وضعیت کم و بیش در آن مشترک بوده اند. مثل وزیر اسبق کشاورزی آقای کلانتری که حالا رییس سازمان محیط زیست است و میگوید من دیدگاهم غلط بوده است.
آقای کلانتری همین حالا هم فکر میکند آنچه او فکر میکند درست است در صورتی که این «خودداناپنداری» منجر به بدتر شدن وضع موجود میشود. صاحبان این دیدگاهها کارشان به جایی رسیده که وقتی موضوع آموزش بچهها در طبیعت مطرح میشود هم با آن همراهی نمیکنند و حتی مخالفت میکنند. این خودداناپنداری مخصوص خرده بورژوازی است که فکر میکند انقلابی است و فکر میکند که همه چیز را میداند و میتواند انجام دهد و این شعار را بارها شنیده ایم.
[در پاسخ به این سوال که چرا جامعه نسبت به بحران کنونی بی تفاوت است و هنوز باشک و تردید درباره جدی بودن کمبود آب نگریسته میشود؟]برای اینکه مردم در توسعه به صورت یک جریان نظاممند مشارکت نکردهاند. چون این مشارکت رخ نداده و انحصار قدرت و انحصار اقتصادی وجود داشته است. مردم نسبت به «کالاهای عمومی» مثل محیط زیست بی تفاوت شده اند. عملکرد دولت طوری بوده که انگار همه چیز متعلق به اوست. از منابع نفت گرفته تا اینکه چگونه در یک منطقه سد ساخته شود. در تمام این موارد جای خالی مشارکت مردمی را میبینیم.
اگر قرار باشد واقعا کشاورزی محور توسعه کشور باشد، آن وقت نیازمند «انقلاب سبز» هستیم. برای انقلاب سبز باید دانش پایه شویم و بتوانیم تکنولوژی جدید و پیشرفته به کار بگیریم. در این صورت است که میتوانیم محصول بیشتر با بهره وری بالا و کاستن از مصرف انرژی تولید کنیم. در این شرایط مثلا به سیستم آبیاری هوشمند مجهز میشویم. سیستم آبیاری هوشمند باید به صورت انبوه تولید شود و سراسری شود و آموزشهای سراسری نیاز دارد. به حمایت نظام بانکی و مالی نیاز دارد که این کار بزرگ را پشتیبانی کند.
کاری که اکنون انجام میشود، اسمش توسعه نیست؛ خودکشی است. باید یک بار به طور ساده مفهوم توسعه پایدار را مرور کنیم. توسعه پایدار به معنای هماهنگی و همراهی همه بخشهای جامعه به منظور افزایش رشد اقتصادی با مشارکت مردم، افزایش رفاه و حفظ محیط زیست است. مردم در برخی نقاط کشور فکر میکنند یک عده که در پایتخت نشسته اند و برای شان تصمیم میگیرند آدمهای متخصصی هستند. نمیدانند که این تصمیمها ربطی به توسعه ندارد. همین نگاه در کشور پخش شده و مردم هم باور کرده اند که اشتغال زایی از محل احداث کارخانههای بزرگ حاصل میشود و به نمایندگان شان فشار میآورند که برای منطقه ما فلان صنعت را احداث کنید.