ابوالحسن داودی: ۱۸ سال فیلم کمدی نساختم

    کد خبر :323421

ابوالحسن داودی کارگردان فیلم «هزارپا» که این روزها بر پرده سینماهاست از شرایط ساخت فیلم کمدی گفت و از اینکه چرا 18 سال بعد از «نان عشق موتور 1000» فیلم کمدی نساخته است و این روزها با چه دغدغه‌ای فیلم کمدی ساخته و همچنین از دغدغه‌های صنفی و برخی حاشیه‌های سینما سخن گفت

شما یک مقطع طولانی بعد از ساخت فیلم «نان، عشق، موتور ۱۰۰۰» تاکنون، فیلم کمدی نساختید؛ این در حالی است که در سال‌های اخیر گیشه سینمای ایران را فیلم‌های کمدی داغ کرده‌اند، چرا بعد از ساخت فیلم‌هایی چون «تقاطع»،«زادبوم» و «رخ‌دیوانه» دوباره سراغ ساخت فیلم کمدی رفتید؟

بعداز ساخت و نمایش موفقیت‌آمیز فیلم «نان، عشق، موتور ۱۰۰۰»، موقعیت ویژه‌ای برایم به‌وجود آمد. طبق عادت سینمای ایران که سینمایی محتاط و دست به دهان است و دائما دنبال کارهای امتحان پس داده است پیشنهادات زیادی برای تهیه و سرمایه‌گذاری به من شد. اما دو عامل باعث شد که درمقابل این جریان مقاومت کنم و تا هجده سال بعد هم فیلم کمدی نساختم. دلیل اولش این بود که برایم مسجل شده بود این طی دوباره مسیر در کوران موفقیت یک کار، رفتن به قهقرا و سرسره‌ای است که فیلمساز برای سقوط خودش انتخاب می‌کند.

خوابیدن در باد موافق کارِ به اصطلاح به سامان رسیده،چه از نظر ارتباط با مردم و فروش و چه از نظر جلب توجه منتقدان و جشنواره‌ها، باعث می‌شود که ناخودآگاه در فیلمساز غروری ایجاد شود که احساس کند این کار را به اندازه کافی بلد است و نیازی به تجربه‌های جدید ندارد. دراین زمینه به یقین رسیده‌ام که این شرایط زمینه سقوطی خواهد بود که دیگر فیلمساز نمی‌تواند از تاس لغزنده آن خارج شود.

یعنی این اتفاق باعث به تکرار رسیدن فیلمساز می‌شود؟

بله، خودش را به تکرار و قهقرا می‌کشاند، یعنی وقتی شما کاری را انجام می‌دهید و دوباره همان را تکرار می‌کنید، ناخودآگاه به طرف سطحی‌نگری سوق داده می‌شوید. چون فکر می‌کنید کار را بلدید بنابراین ساده‌انگارانه‌تر به آن می‌پردازید. اینها باعث می‌شود که فیلمساز با نزول کاری روبه‌رو شود و به‌تدریج و عملا به فیلمسازی تبدیل شود که دورانش به اتمام رسیده و موقعیتش به‌گونه‌ای می‌شود که حتی امکان برگشت به موفقیت‌های قبلی را ار دست بدهد.دلیل دومی که باعث شد صادقانه در برابر این جریان مقاومت کنم، این واقعیت بود که اصولا شروع کارم در سینمای کمدی خیلی تصادفی شروع شده بود. یعنی از ابتدا هم ژانر موردعلاقه خودم و آن سبکی که اشتیاق تجربه و تداومش را داشتم، فاصله بسیار زیادی با سینمای کمدی داشت.

در آن زمان ترجیح می‌دادم به‌خاطر بخشی از تحصیلاتم که جامعه‌شناسی بود، در زمینه‌ ژانرهای ملودرام و اجتماعی فعالیت کنم، اما در فیلم «سفر جادویی» به شکل کاملا تصادفی وارد طرحی شدم که اگر به حالت عادی می‌خواستم تصمیم‌گیری کنم، هیچ‌گاه وارد آن نمی‌شدم. بنابراین موفقیتی که در «سفر جادویی» به وجود آمد و بعد هم در فیلم «جیب‌برها به بهشت نمی‌روند» و «من زمین را دوست دارم» ادامه‌ پیدا کرد، ناخودآگاه مرا به‌عنوان یک فیلمساز کمدی، به جامعه هنری شناساند.

به یقین بزرگترین تجربه‌ای که به کمکم آمد، شکست سختی بود که در فیلم «بوی خوش زندگی» خوردم! یک فیلم کمدی خیلی سخت و پر از گرفتاری و مسائل پشت صحنه که اصلا آن طوری که می‌خواستم درنیامد و شکست بدی نیز در ارتباط با مردم و گیشه سینما خورد، اما تجربه بسیاری برای من به وجود آورد و این تجربه همانی بود که گفتم و اینکه‌ چگونه موفقیت یک فیلمساز، بدون مراقبت از خودش، می‌تواند باعث نزول او شود.بحث دیگری که برایم خیلی اهمیت داشت، این بود که اصولا در سینمای ایران، ژانر کمدی کم‌بهاترین و کم‌ارزش‌ترین سبک فیلمسازی به لحاظ اعتبار بود و هنوز هم هست. یعنی ناخودآگاه در ذهن همه مسئولان و سینماگران به این شکل درآمده که سطحی‌ترین و دم‌دست‌ترین شکل سینما، کمدی است.

در طول این سال‌ها پیشرفت‌هایی در عرصه فیلمسازی تجربی و فیلم‌های مخاطب‌پسند ایجاد شده بود، اما سینمای کمدی کمترین پیشرفت را به لحاظ کیفیت پیدا کرده بود و در واقع به نوعی جا افتاده بود که سطح خواست مردم همین است و برای سرمایه‌گذاران این بخش مسجل شده بود که باید روی کف سلیقه مردم سرمایه‌گذاری کنند و این چیزی بود که من بعد از آن فیلم شکست خورده، به شدت از آن پرهیز می‌کردم.بعد از «بوی خوش زندگی»، ترجیح دادم مدتی به سمت کمدی نروم. پیشنهاد فیلم «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» به شکلی کاملا تصادفی پیش آمد، به‌گونه‌ای که شکل اجرایی آن بیشتر شبیه به یک فیلم تجربی بود.

یعنی فرصتی پیش آمد که من بتوانم یک فیلم تازه را در حیطه‌ای جدید با مضامین روز جامعه تجربه کنم که در آن، هم زمینه‌های سیاسی و هم موضوعات اجتماعی با لحن جدیدی ارائه می‌شدند. استقبالی که از فیلم «نان، عشق، موتور ۱۰۰۰» شد، همچنان تجربه ساخت فیلمی مثل «بوی خوش زندگی» را به شکل جدی‌تری جلوی چشمم قرار داد و آینه عبرت شد تا از حضور دوباره در این مسیر پرهیز کنم. بعد از آن نیز در اولین فرصت پیش آمده به سراغ سینمای اجتماعی رفتم و فیلم «تقاطع» را ساختم. و نیز «زادبوم» که جوانمرگ شد!، بعد از موفقیت‌های فیلم «رخ دیوانه» طبق همان رسمی که در سینمای ایران وجود دارد، دوباره پیشنهاداتی برای ساخت فیلم‌هایی جوانانه، غیرخطی و اجتماعی به من شد که با قاطعیت بیشتری از آن پرهیز کردم.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید