آیتالله محققداماد: بزودی رنسانسی را در اسلام تجربه خواهیم کرد
«جامعه ما سیاستزده و مأیوس شده است. در حالی که مقامات بالای کشوری، همواره اصرار دارند مردم را امیدوار کنند اما راه امیدواری آن است که وزرا جلسات گفتوگو با مردم برگزار کنند و حرفهای مردم را بشنوند و اشتباهاتشان را بپذیرند و به اشتباهاتشان اعتراف کنند تا مردم احساس کنند که شنیده میشوند؛ مادامی که چنین احساسی را در مردم ایجاد نکنیم، نمیتوانیم امیدواری را در آنان احیا و مشارکتشان را در جامعه برانگیزیم. اینکه ما میبینیم مردم حاضر نیستند شفاف عمل کنند، مایل نیستند درآمدشان را شفاف اعلام کنند و نمیخواهند مالیات را بهدست خودشان ادا کنند، اینها همه بدان جهت است که مردم از نوعی بیاعتمادی رنج میبرند.»
اینها هشدارها و توصیههای آیتالله مصطفی محققداماد، عالم دینی، استاد حقوق دانشگاه شهید بهشتی و عضو پیوسته فرهنگستان علوم، برای شرایط امروز جامعه است. او همواره سعی کرده نگاهی واقعبینانه به چالشهای روز داشته باشد و راهکارهایی برای آنها ارائه کند حتی دو کتاب اخیر او با عنوان «فاجعه جهل مقدس» و «در دادگاه جهل مقدس» را میتوان در راستای همین دغدغه او برشمرد. او «جهل مقدس» را از جدیترین مسائل بشر امروز میداند و راه برونرفت از آن را زدودن قداستهای بیجا معرفی میکند. در نشستی که با او داشتهایم به نکات قابلتأملی اشاره کرد که گفتوگوی او را بس خواندنی میکند.
گفتوگو با آیتالله مصطفی محققداماد استاد حقوق دانشگاه شهیدبهشتی راکه ایران منتشرکرده می خوانید:
جناب محققداماد، کتابتان را «فاجعه جهل مقدس» نامیدهاید. چرا از «جهل مقدس» با عنوان «فاجعه» یاد میکنید؟ جامعهای که از جهل مقدس رنج میبرد، با چه فاجعهای مواجه خواهد شد؟
کتاب «فاجعه جهل مقدس» جلد سوم از سری «روشنگری دینی» است و جلد چهارم آن کتاب «در دادگاه جهل مقدس» است. دو جلد اول روشنگری دینی، در ضمیمه روزنامه اطلاعات به شکلی پیدرپی منتشر شد و بعد بهصورت کتاب درآمد و چندین بار تجدید چاپ شد.
جلد سوم با چند سخنرانی آغاز میشود که به مناسبتهای مختلف در خصوص واقعه عاشورا ایراد شده است و در آن تحلیل جدیدی از واقعه عاشورا ارائه میشود؛ بهعنوان مثال اینکه اگر دین را به مفهوم «قدرت» و «اقتدار اجتماعی دنیوی» معنا کنیم، آیا واقعاً این فاجعه، یک امر طبیعی و قهری و حتی موجه بوده است یا خیر؟ و…
در جلد سوم از جهل مقدس با عنوان «فاجعه» یاد کردم چون جهل مقدس میتواند فاجعه به بار آورد و منظور «فاجعه عاشورا» است که پیامد و برآمده از جهل مقدس است. این عنوان را من از «جردانو برنو» گرته گرفتم. وقتی او را در میان میدان روم بسته بودند و دور آن هیزم جمع کرده بودند که او را آتش بزنند، پیرزنی جمعیت را میشکافد و از گوشه دستمالش یک قطعه چوب بیرون میآورد تا برای رسیدن به خدا در آتش زدن برنو مشارکت کند. برنو وقتی این صحنه را دید، فریاد زد که نفرین بر آن جهل مقدست.
جهل گاهی «جهل بسیط» است و بههمین دلیل افراد برای برطرف کردن این نوع از جهالت در جهت کسب دانش برمیآیند تا آنجا که میتوان گفت که تمام علوم و فرآوردههای علمی، نشأت گرفته از همین جهل است و بنابراین میتواند امری مثبت قلمداد شود؛ در این فضا، تکنولوژی هم فرآورده جهل است.
اما گاه جهل «جهل مرکب» است؛ به این معنا که فرد نمیداند اما خیال میکند که میداند. این نوع از جهل، بسیار میتواند مخرب باشد.
اما از آن بدتر «جهل مقدس» است؛ چراکه فرد علاوه بر اینکه نمیداند که نمیداند بلکه جهل خود را هم منتسب به خدا میکند و همه کارها را در هنگام جهل، برای خدا انجام میدهد. همانطور که پیشتر هم گفتم، من اصطلاح «جهل مقدس» را از برنو گرته گرفتم. او، به افساد عقاید جوانان و تضعیف مباحث دینی متهم شده بود.
ما معتقد نیستیم که تنها افرادی به قصد پول یا مقام، امام حسین(ع) را در کربلا شهید کردند، یا حتی ابنملجم برای رسیدن به پست و مقام امیرالمؤمنین(ع) را به شهادت رسانده است؛ بلکه قصدش رسیدن به بهشت بود.
کتاب «فاجعه جهل مقدس»، بیشتر، مقدمهای بود برای اینکه اگر دین با معرفت همراه نشود، حاصل آن ابوبکر بغدادی، داعش و بوکوحرام است. صدای بوکوحرام در جامعهای بلند میشود که جهل قدسی در آن نهادینه شده باشد. کسی که به خود مواد منفجره میبندد و مسجدی را ویران و صدها نفر را به خاک و خون میکشاند این کار را برای رضای خدا انجام میدهد و این یک «فاجعه» بسیار بزرگ است.
جلد دوم دربردارنده مجموعه وقایعی است که برای دانشمندان بزرگ یا صاحبان فضیلت، پیش آمده و طی آن، آنان محکوم به مرگ شدهاند؛ دادگاهی که برای این صاحبان فضیلت ترتیب داده شده، وجهی قدسی داشت.
این مسأله، تاریخ دیرینه دارد؛ سقراط، سهروردی، عینالقضات همدانی، فقهای بزرگی چون شهید اول، شهید ثانی، اینها افرادی هستند که به جرم اینکه علیه خدا اقدام کردهاند، به محکمه کشیده شده و به اعدام محکوم شدهاند. از این جهت، جلد سوم «فاجعه جهل مقدس» و چهارمی «در دادگاه جهل مقدس» است.
در کتابهای اخیر از متد و روشی پیروی نکردید؛ آیا این امر تعمدی بود و دلیلی برای آن داشتید؟
در سالهای پیش، کتابهای دیگری از من منتشر شده که همه آنها متد دارند؛ هر کدام چند فصل دارند و هر فصلی دربردارنده چند گفتار است و… اما در دو کتاب اخیر «فاجعه جهل مقدس» و «در دادگاه جهل مقدس» از هیچ متد و روشی پیروی نکردم و این امر هم تعمدی بود؛ چون هدف من از نوشتن این دو اثر تنها یک طرح بحث بود و قصد داشتم در خلال این آثار دغدغههای شخصی خود را بیان کنم و به مسألهای بپردازم که در زندگی روزمره با آن مواجه بودهام.
به اعتقاد شما، چقدر دینداری در عصر ما توأم با معرفت است؟
اعتراف میکنم در منطقه خاورمیانه حرکتهای جاهلانه بسیاری زیر پرچم جهل دینی، خون میریزد، افساد و ویرانگری میکند. اما با این حال، به نظر میرسد در کنار این حرکتهای جاهلانه، خیزشی برای احیای معرفت دینی هم شروع شده است. بههمین دلیل، نگاه بدبینانه به حرکت تاریخی ندارم.
شاهد ادعای من قرون وسطا است. در قرون وسطا، این جریانها در غرب اتفاق افتاد و کشتارها و اعدامها رخ داد و خونهای بسیاری ریخته شد ولی در نهایت، قدرت جاهلانه، پوشالین و دروغین کلیسا گرفته شد و مسیحیت به جایی رفت که باید میرفت. امروز مسیحیت در جایگاه خود قرار دارد و نقش معنوی خود را ایفا میکند. حدود ۵۰۰ سال قبل هم که لوتر قیام کرد و ۹۹ ایراد به کلیسا گرفت و آنها را دم در دانشگاه شهر خود نصب کرد و بهدنبال آن مسیحیت را زیر و رو کرد.
بهنظر میرسد که در کنار «دین بدون معرفت» که خطر بسیار عظیمی برای بشریت است، یک خیزش دیندارانه مبتنی بر معرفت هم در حال رقم خوردن است؛ کتابها و مقالاتی که نوشته میشود، گروهها و مراکز تحقیقاتی دینی و… نسل جوان را به طرف یک «دینداری عاقلانه مبتنی بر معرفت» سوق میدهد.
هرچند که نمیتوان از این واقعیت هم چشم پوشید که دینداری در عصر ما، در اثر جهل مقدس با آسیبهای جدی مواجه شده است و بسیاری نتیجه دینداری را در اقدامات جاهلانی میبینند که از جهل مقدس رنج میبرند. این باعث میشود تا جوانان در عصر ما از دین زده شوند و این آفت جهل مقدس است.
یعنی شما معتقد هستید که ما رنسانسی را در اسلام بزودی تجربه خواهیم کرد؟
بله، البته در تاریخ اسلامی در دو قرن طلایی چهارم و پنجم، یک رنسانس دینی مبتنی بر معرفت رخ داده است، اگر محورهای آن مقطع تاریخی را مطالعه کنیم که در آن ابنسیناها، فارابیها، خواجه طوسیها، علامه حلیها بهوجود میآمدند، درمییابیم که ویژگی و خاصیت آن عصر چه بود که بستر تولد چنین عالمانی شد.
به اعتقاد من، محور اصلی در دو قرن چهارم و پنجم که منجر به تولد متفکران برجسته شد «آزادی فکری» بود که عرصه لازم را برای بیان افکار متفکران فراهم کرده بود.
در مقدمه یکی از کتابهایم آوردهام که ری در گذشته شهر گستردهای بود و تمام ورامین تا شهر پرند را در بر میگرفته است؛ در آن مقطع، زکریای رازی، طبیب و فیلسوف که آزادانه دین را نقادی میکند، در کنار امام فخررازی حضور دارد که متعصب در دین است و آزادانه فلسفه را نقادی میکند، در این فضا است که خواجه طوسی جوابهای جدی را به نقدهای فخر رازی ارائه میکند و این گفتوگوها یک میراث عظیم برای امروز ما بهجا گذاشته است.
من فکر میکنم رنسانس در اسلام در سایه «آزادی» محقق میشود. دین صحیح بر عقل سلیم مبتنی است و قلوب سلیم و عقل سلیم، دین صحیح را میپذیرد و مفاد عقل سلیم را بر چشم میگذارد. دین اگر به نحو صحیح عرضه شود و بر پایه معرفت باشد، یقیناً جاذبه عمومی خواهد داشت.
اشاره کردید که ما رنسانسی را در قرن چهارم و پنجم تجربه کردهایم و این رنسانس را به اقدامات علمایی که در آن دوره حضور داشتند، نسبت دادید. در عصر امروز، این رنسانس را باید مجدد از عالمان و روشنگران دینی طلب کرد یا از ساختارها و بسترهای اجتماعی؟
به صراحت عرض میکنم که همه مسئولیتها بر دوش متفکران خواهد بود. حتی ایجاد آن فضا هم بر عهده متفکران است. در عصر روشنگری در اروپا، متفکران این فضا را ایجاد کردند. معروف است که نقش متفکر در جامعه مانند نقش جنین در شکم مادر است؛ جنین در شکم مادر، خودش فضا را برای رشد و سپس تولدش ایجاد میکند. متفکر همچون خورشید است، هرقدر ابر در برابر آن قرار گیرد، نور خود را باز میتاباند. متفکری که از ارائه فکر خود خودداری کند «متفکر مسئول» نیست. به نظر میرسد، در رنسانس جدیدی که در پیش داریم، بیشترین مسئولیت بر دوش متفکران است.
طاغوت، حکومت نامشروع است، اما حکومت مشروع، حکومتی دینی است که مردم از تاریکی به نور میرسند و روزبهروز از جهلشان کاسته میشود و بر داناییشان افزوده میشود. درست در نقطه مقابل، حکومت طاغوت، حکومتی دینی است که مردم در آن روزبهروز از دانایی به جهل سرازیر شده و جهلشان بیشتر میشود. در این فضا، چه در حکومت طاغوت و چه در حکومت مشروع، متفکران این مسئولیت را دارند که مطالعه کنند کجا نقطه ضعف داریم که مردم اگر به طرف جهل میروند، روشنگری کرده و جامعه را بهطرف نور ببرند.
تأکید کردید که رنسانس در اسلام در سایه «آزادی» محقق شد. چقدر آزادی به آن معنا، در عصر ما وجود دارد؟
اگر کسی از من بپرسد که رهاورد عصر جدید برای بشریت چیست، میگویم «توجه دادن بشریت به حقوق انسانیشان». در مجموع هرقدر که بشر به خود و حقوقش توجه کرده است، با آسیبهای کمتری در زندگی اجتماعی مواجه شده و این یک رهاورد بزرگ است.
باز اگر کسی از من سؤال کند که در میان حقوقی که بشر متوجه آن شده، مهمترین حق کدام است؟ خواهم گفت که به اعتقاد من، اصل «آزادی بیان» یکی از اساسیترین حقوق انسانی است. این اصل اگر برای بشریت تأمین شود، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.
این روزها، سر و صدای زیادی در بحث مبارزه با فساد بلند است، من سالها مسئول بالاترین نهاد نظارتی بودم، همان وقت به این نکته رسیدم که مهمترین نهاد نظارتی «آزادی بیان» برای مردم است. اگر مردم آزاد باشند و بتوانند آزادانه نشان دهند که در چه بخشهایی فساد روی میدهد، دیگر فسادی روی نخواهد داد. یک روزنامه درست و صحیح وجود داشته باشد، مبارزه با فساد عملی خواهد شد.
من در این راستا، به آیه ۶ سوره حجرات ارجاع میدهم:« یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا آن جَاءَکمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا آن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَه فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ»
و بر اساس آن عنوان میکنم که رؤسای روزنامهها، رادیو و تلویزیون و… باید عادل باشند. وقتی روزنامه افشاگر راستگو وجود داشته باشد، محال است جامعه بهسمت فساد برود. بنابراین، اصل «آزادی بیان» اصل محوری برای بهتر زیستن است. برای تحقق آن مردم باید به این درک برسند که آزادی بیان حق آنها است. هنوز عموم مردم و تودهها نسبت به این امر واقف نیستند که آزادی بیان از حقوق اساسیشان است.
سال گذشته کتابی با عنوان «بازخوانی فقهی امر بهمعروف و نهی از منکر» از من منتشر شد؛ خلاصه آن کتاب این بود که امر بهمعروف بهمعنای «فرمان دادن پیدرپی به دیگری» نیست بلکه همه جامعه باید به حقوق خود واقف باشند و حقوقشان را به همدیگر تذکر دهند.
در قرآن مجید بهصراحت آمده است که «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» (بدرستی و راستی و پایداری (در دین) یکدیگر را سفارش کردند) یعنی همه باید بههم بگوییم، حقوق ما چه هست و اگر با فسادی روبهرو شدیم، این فساد را ابراز کنیم و تحمل فساد نکنیم، بدیها را به هم تذکر دهیم.
مسئولیت اهالی فکر، دانشگاهیان و نخبگان سیاسی- اجتماعی در این راه چیست؟
نخستین مسئولیتِ اهالی فکر در جامعه، بالا بردن معرفت مردم است تا بیخودی و برپایه احساسات چیزی را نپذیرند. باید امروز بهجای جلسات یکجانبه که یک شخص سخن میگوید و همه قبول میکنند و میشنوند، جلسات گفتوگو و گفتوشنود برگزار شود.
اگر یکی از مسئولان کشور در نماز جمعه خطابه میخواند، باید پساز خطابه مجلس را ترک نکند و با مردم وارد گفتوگو شود. وزیر یا معاون وزیر لااقل یک ماه یکبار جلسات گفتوشنود عمومی داشته باشند و افراد هم در پاسخ حرفهایشان را بزنند. اگر دروغ میگوید، دروغ او معلوم شود.
در سابق، خطابهها مشمول موارد خاصی میشد اما امروز در نطق قبل از نماز جمعه، مسئولان یک طرفه چیزهایی را به مردم میگویند و میروند، این امر از نقطههای کور جامعه است و برای بینایی، جلسات، بهجای یکجانبه باید دو جانبه باشد.
از دهه هفتاد، دغدغه گفتوگو را داشتهایم ولی بهنظر میرسد علاوه بر اینکه برای این امر کار جدی صورت نگرفته است، نوعی بیتفاوتی اجتماعی نیز در جامعه و در میان مردم بهوجود آمده است که آنان نیز نسبت به برقراری گفتوگو بین خود و مسئولان بیمیل و بیتفاوت شدهاند، علت را چه میدانید؟
بهنظر من، جامعه ما سیاستزده یا به تعبیری، مأیوس شده است. در حالی که مقامات بالای کشوری، همواره اصرار دارند مردم را امیدوار کنند اما راه امیدواری آن است که هرچند وزیری که وجود دارد، اینها جلسات گفتوگو با مردم برگزار کنند و حرفهای مردم را بشنوند و اشتباه هایشان را بپذیرند و به اشتباه هایشان اعتراف کنند. به تعبیری مردم احساس کنند که شنیده میشوند؛ مادامی که چنین احساسی را در مردم ایجاد نکنیم، نمیتوانیم امیدواری را در آنان احیا و مشارکتشان را در جامعه برانگیزیم. اینکه ما میبینیم مردم حاضر نیستند، شفاف عمل کنند و مایل نیستند درآمدشان را شفاف اعلام کنند یا نمیخواهند مالیات را به دست خودشان ادا کنند؛ اینها همه بدان جهت است که مردم از نوعی بیاعتمادی رنج میبرند.
برجسته شدن خشونت در دنیای امروز، چقدر میتواند از پیامدهای جهل مقدس باشد؟
وقتی شخصی به خود بمب و مواد منفجره میبندد تا خود را منفجر کند و با منفجر کردن خود، به بهشت راه پیدا کند! مصداق کامل جهل مقدس است.
چند سال پیش به دیدن یکی از دوستان رفتم که از کربلا بازگشته بود. از ایشان پرسیدم: آن زمان که تشرف پیدا کرده بودید، مشکلی پیش نیامد؟ گفت: خیر؛ اما یک روز در حرم سید الشهدا در حال زیارت بودم که سر و صدا بلند شد، وقتی جویا شدم، دریافتم که جوانی را دستگیر کردهاند که قصد منفجر کردن حرم را داشته است. وقتی جلو رفتم دیدیم که آن جوان، هایهای گریه میکند، وقتی از او پرسیدند: تو که آماده مرگ بودی پس چرا حالا گریه میکنی؟ گفت: اگر دستگیر نمیشدم ۵ دقیقه دیگر نزد پیغمبر(ص) در بهشت بودم!!!
در یکی از روزنامهها خواندم تمام دورانی که روی مغز اینگونه جوانها کار میکنند تا آنان را برای چنین حرکتهای انتحاری حاضر کنند، فقط ۱۸ روز است؛ یعنی کمتر از سه هفته. آنچه مرا ناراحت کرد این بود که من مرد ۷۵ سالهای هستم، تمام عمرم را خرج روشنگری کردهام، اما تأثیر کار خود را خیلی کم میبینم اما برای جاهل کردن تنها ۱۸ روز کافی است. بهنظر میرسد که جاهل کردن راحتتر از روشن کردن است! خیلی جای تأسف است.
خشونت غیرمنطقی، از آثار «قدسی کردن جهل» است، جهل اگر قدسی نباشد، هرچند در برخی موارد منتج به خشونت میشود ولی نه تا این اندازه. بنابراین، فکر میکنم دینی که مبتنی بر معرفت نباشد آفتش بیشتر از بیماریهای دیگر است؛ چراکه با پشتوانه آن، افراد براحتی دست به خشونت میزنند. چنگیز مغول، که این همه جنایت کرد، یک ژست قدسی بهخود میگرفت و خود را خدا میدانست؛ فاجعهای که او در جامعه ما به وجود آورد، پشتوانه قدسی داشت.
حتی هیتلر هم برپایه ایدئولوژی و اعتقاد، آدم میکشت؛ یک عده فیلسوفان ضد بشر، افکار ناسیونالیستی را به او تزریق کرده بودند و او خود را نژاد برتر میدانست و بواسطه این اعتقاد، آدم میکشت. از این رو، جهل قدسی را میتوان گسترده تر معنا کرد تا ایدئولوژی را هم در برگیرد.
راه حل شما برای مواجهه با جهل مقدس چیست؟
واقعیت این است که برای اینکه از جهل مقدس نجات پیدا کنیم باید بکوشیم تا قداستهای بیجا را بزداییم و کم کنیم. فرق اسلام با مسیحیت این است که مسیحیت حکومت را در دوران قرون وسطی مقدس کرد و پاپ را مظهر خدا معرفی کرد.
جالب است که در اسلام، خلیفه، خلیفه پیامبر است نه خلیفه الله. قدرت، قدسی نیست و با بیعت ایجاد میشود؛ حتی در تشیع. در تشیع اگر مقام امامت قدسی است، مقام ولایت و حکومت، قدسی نیست. لذا، امیرالمؤمنین(ع) بهطور مکرر در نهجالبلاغه عنوان میکنند که من بالاتر از آن نیستم که به من انتقاد نکنید.
بنابراین، اگر رأس یک حکومت قدسی شود و حاکم، خدای نازل روی زمین در نظر گرفته شود، همانطور که در مسیحیت پاپ خدای نازل روی زمین شد، جهل مقدس شکل میگیرد. در حالی که بههیچ وجه حاکم اسلامی، خدای نازل نیست. مظهر خدا نیست. قدسی نیست. اگر این قداست همینگونه تا ردههای پایین حکومت تسری داده شود و رئیس فلان اداره، قدسی شود، مدیر کل قدسی شود و اگر کسی انتقاد یا اعتراضی کند، ضد خدا قلمداد شود، جامعه به فساد و جهل کشیده خواهد شد.
بنابراین، بهمیزانی که تقدس زیاد شود، جهل هم اضافه خواهد شد. آنها که از جهالت مردم سود میبرند، وسایل فراهم کردن این جهالت را نیز میدانند. از این رو، مردم را بیشتر در جهل فرو میبرند تا جنبه قدسی بیشتری پیدا کنند.
پیشرفت علم پزشکی در ایران، یکی از افتخارات انقلاب اسلامی است و در مقایسه با پزشکی خارج از کشور، بسیار پیشرفت کرده است. اما عدهای ترویج جهل میکنند و پزشکی الهی و اسلامی درست میکنند! این حرکت، درست مقابل علم است، این عمل به تمام معنا، جهل قدسی است که مردم را بیمار میکنند و مردم از بیماری تلف میشوند، آن هم بهخاطر یک جهل قدسی.
آنچه باید بدان توجه کرد این است که پزشکی، قداست ندارد. طب مردم مسلمان مبتنی بر دانش روز است ولی مردم مسلمان ایمان دارند که شفا از ناحیه خداوند است؛ ولی با توجه به اینکه شفا از سوی خداوند است طب سنتی اسلامی خواندن و آن را به خدا بستن، از مصادیق توسعه و ترویج جهل است.
منبع: ایران