آیا عوارضِ خروج، صحبت مرگ و زندگی است؟
حتما مستندهای نشنالجئوگرافیک را دیدهاید که مثلا گروهی از آهوان، در حال چرا در علفزاری هستند و تنها صدایی که به گوش میرسد، صدای باد در میان علفزار است. ناگهان یکی از آهوان سرش را بالا میآورد و با اضطراب اطراف را نگاه میکند. انگار صدای دیگری به گوشش رسیده است؛ صدایی نگرانکننده! به دنبال آن، آهوی دیگری نیز سرش را بالا میآورد.
ناگهان شیری از میان علفها بیرون میپرد و گروه آهوان نیز هر یک به سمتی فرار میکنند. زمانی که آهوی اول متوجه صدای عجیب و نگرانکنندهای شده بود، مادهای شیمیایی به نام کورتیزول در خونش ترشح شد که درواقع عامل اصلی احساس نگرانی و ترس است.
کورتیزول باعث شد تا آهوی اول صدای عجیب را نادیده نگیرد و آماده فرار شود. دقیقا همین مکانیزم طبیعی در ما انسانها نیز وجود دارد. کورتیزول ترشح میشود تا موجب حفظ بقای ما شود. اگر کورتیزول نباشد، ممکن است برای فرار و اقدام متناسب دیر شده باشد (برگرفته از کتاب رهبران آخر غذا میخورند!). حالا این مسئله را در زندگی امروزمان در نظر بگیریم. مثلا نیمهشب از خواب برمیخیزیم، چراکه صدای عجیبی شنیدهایم. احساس ترس و نگرانی ما را فرا میگیرد. بدنمان آماده اقدام نجاتبخش میشود، اما ممکن است فقط صدای افتادن ظرفی از روی جاظرفی باشد که بعد از شستنش بهخوبی در جای مناسب قرار نداده بودیم. یا در محیط کارمان یکی از همکاران خبری مبنی بر تعدیل نیروها را پخش میکند. همه شبیه همان آهوان، بهعلت ترشح کورتیزول در خونمان حالت آمادهباش، نگران و پر از استرس به خود میگیریم.
اما مثالهای زندگی امروزمان با زندگی حیوانات و انسانهای قرنهای قبل حداقل یک تفاوت جدی دارد. کورتیزولی که بهصورت طبیعی ترشح میشود تا بقای ما را تضمین کند، کارکرد اصلیاش زمان مرگ و زندگی بوده است؛ زمانیکه اگر آن حیوان یا انسان عکسالعمل مناسبی نشان نمیداد، منجر به مرگش میشد. اما اغلب مواردی که امروز با آن مواجهیم اینگونه نیست. یعنی چه؟ یعنی خیلی از اوقات در مواقعی که دچار استرس و نگرانی میشویم، رفتاری انجام میدهیم که انگار بحث مرگ و زندگی است، درحالیکه مسئله خیلی کوچکتر از آن است! همین میشود که همه روزها، ساعتها و دقیقههایمان پر از تلخی و ناراحتی میشود.
خبرهای بد، ناگوار و ناخوشایند هر یک میزانی از کورتیزول در خونمان ترشح میکنند و فیزیک ما این آمادگی را دارد که آنها را در حد مرگ و زندگی جدی بگیرد. پس خودمان باید فکری کنیم و دستهبندی آگاهانهای داشته باشیم که تا چه حد اجازه دهیم، یک موضوع ما را دچار استرس و ناراحتی کند؛ این بدان معنی نیست که بیتفاوت باشیم اما از آن سو، اینطور نیست که اگر عوارض خروج، قیمت بنزین، نان یا هر خبر ناخوشایند دیگری در این روزها میشنویم، فکر کنیم که بحث مرگ و زندگی است.
نگاه و نگرشی که این روزها در میان اقشار جامعهمان گسترش مییابد چنان است که انگار به آخر خط رسیدهایم! درحالیکه این تلخیها بخشی از فرایند تحول است. تغییر، تحول و بهبود بدونِ درد و سختی، خیلی انتزاعی و خیالی به نظر میرسد. اگر منطقی درست و دقیق پشت تصمیمات دردناک امروزمان باشد، نهتنها باید تلخیاش را بپذیریم که باید با جان و دل به استقبالش برویم. ایکاش به جای ایجاد فضای احساسی و منفی، اوقات بیشتری برای پذیرش سختی تصمیمات استراتژیک، بلندمدت و دردناک یکدل و یکزبان میشدیم!
منبع:روزنامه شرق