آمریکایی ها و اسراییلی ها، سعودی ها را علیه ایران تحریک میکنند
اینکه ایران و عربستان فضای همصدایی و همراهی داشته باشند، هم برای جمهوری اسلامی، هم برای دولت سعودی، هم برای جهان اسلام و هم برای منطقه استراتژیک و بسیار با اهمیت خاورمیانه از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. دقیقا به همین دلیل چراییِ «اختلاف و تنش-های همیشگی» بین این دو کشور، به عنوان یکی از ابهام های فضای خاورمیانه و حتی شاید بتوان گفت، نظام بین الملل مطرح است.
«حسین صادقی» در گفت وگو با انتخاب درباره علت اختلاف و تبعات اختلاف و همچنین چشم انداز عربستانی که تصمیم گیرش محمدبن سلمان است، نقطه نظراتش را بیان کرده است.
حسین صاقی در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی سفیر ایران در عربستان بود و دوباره در دوره در دوره ریاست جمهوری حسن روحانی دوباره به این سمت برگزیده شد. صادقی در دومین دوره مأموریت اش در عربستان، حادثه منا و حمله خودسرها به سفارت این کشور در تهران و کنسولگری آن در مشهد افتاد تا از 16دی ماه 94 که به کشور بازگشت، ایران و عربستان رابطه دیپلماتیک را قطع کنند.
*هم ایران و هم عربستان از کشورهای مهم خاورمیانه اند و طبیعی است، تعامل این دو کشور برای منطقه و جهان اسلام می تواند مفید باشد. با این توضیح ها، چرایی تضاد موجود را در چه چیزی می توان دید؟
به نکته بسیار بسیار مهمی اشاره کردید. مناسبات سیاسی جمهوری اسلامی ایران و پادشاهی عربستان سعودی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. در واقع الان در جهان اسلام و دنیای عرب دو کشور ایران و عربستان توان این را دارند تا ایفای نقش کنند. چون سایر کشورها یا درگیر مسایل اقتصادی و یا درگیر موضوع های امنیتی یا بی ثباتی سیاسی و البته جنگ های داخلی اند و فقط ایران و عربستان اند که استثتاء هستند و به-نوعی ثبات دارند.
*البته ظرفیت های مشترک زیادی هم بین دو کشور وجود دارد.
هم ایران پتانسیل بالایی دارد و هم عربستان ظرفیت زیادی را در خود جای داده است. به همین دلیل هرگاه این دو کشور مناسباتی عادی را داشته اند، هم ایرانی ها و عربستانی ها، هم مردم منطقه، هم مسلمانان و هم در واقع کلِ دنیا از یک امنیت قابل قبولی برخوردار شده اند. حالا چرا نمی توانند باهم به همصدایی برسند. باید از چند جهت باید این مشکل ریشه یابی شود تا مشخص شود، چرا دو کشور همسایه و مسلمان با وجود علمِ بر منافع تعامل، باهم به اشتراک-نظر نمی رسند و روز به روز فاصله شان بیشتر هم می شود.
یکی از علت ها هم این است، دو کشور نمی توانند به یکدیگر رویکردی «دیده انگارانه» داشته باشند و با کنار گذاشتن تمامیت خواهی فضا را به سمت گفت و گو سوق بدهند. این در شرایطی است که اگر یک کشوری بخواهد نقش هژمونی داشته باشد، مشکلات زیادی برای طرفین و منطقه به وجود خواهد آورد که الان می توان آثار چنین سیاستی را به وضوح دید. البته در عربستان تفکرات سلفی گیری به این موضوع بیشتر دامن می زنند. این رویارویی در شرایطی است که برای امنیت منطقه، لازم است همه خاورمیانه ای ها تلاش کنند، حتی بحرینی که مساحتش یک سوم جزیره قشم است. اما یکسری عوامل داخلی در دو کشور و همچنین یکسری اقدام های بیرونی هستند که نقش زیادی در فضای کدر بین ایران و عربستان دارند.
*اما عوامل بیرونی بدون همکاری ایران یا عربستان نمی توانند باعث کدر شدن رابطه شوند.
درست است. اما دولت هایی مثل اسراییل و آمریکا که با جمهوری اسلامی عناد دارند، تلاش می کنند، با ارایه اطلاعات غلط و تحریک سعودی ها شکاف را عمیق و عمیق تر کنند. به گونه ای که همکاری با ایران را فرض محال عنوان کنند که متاسفانه درونِ دولت سعودی یک طیفی این تحلیل غلط را باور کرده است و همین موجب شده تا اختلاف پر رنگ-تر شود. البته گروهی هم در عربستان منافع کشورشان را می بینند و رابطه با ایران را لازم عنوان می کنند. درباره رابطه ایران با عربستان همچنین باید اشاره کرد، این دو کشور باید همدیگر را به عنوان واقعیتی غیرقابل انکار بدانند و به این نتیجه برسند که تعامل شان ضرورت است. البته بنده بر این باورم که خودِ سلمان و محمد بن-سلمان نهایتا به این می رسند که چاره ای به غیر از این ندارند که مشکلات شان با ایران را حل کنند.
*عربستان سنتی، تغییر می کند یا مانع ها، ورود به مدرنیته را برای این کشور مهم احتمالی محال می کنند؟
پرسش، پرسشی بسیار مهم است و خیلی ها در سطح جهانی این سئوال را درباره عربستان طرح می کنند. پرسش به طور مشخص این است، آیا عربستان سعودی به طور مشخص در دوره محمدبن سلمان آیا قابلیت و ظرفیت این را دارد که از یک گذار طبیعی و سنتیِ مبتنی بر یک نوع جهالت عربی، عبور کند و به یک دوره نسبتا مدرن برسد؟ خب! این سئوالی بسیار جدی است. البته تقریبا همهِ جوامع چالش و درگیری ای ناشی از رودررویی سنت و مدرنیته را تجربه می-کنند. جامعه ای می تواند این دوره را پشت سر بگذارد که زیرساخت های لازم برای تغییر را داشته باشد، به این معنی که گام هایش باید متناسب با واقعیت های پیرامونش باشد. اگر این گام ها با واقعیت ها و رشد جامعه نسبتی نداشته باشد، رودررویی افزایش پیدا کرده و گزار یا زایش ابتر می ماند. در پرانتز نکته ای را با این مضمون مطرح می کنم، در دوره گزار حکومت هایی می توانند به حیات خودشان ادامه بدهند که قدرت انطباق با شرایط جدید و تحولات را داشته باشند. در واقع اگر جامعه ای به لحاظ آگاهی و بلوغ فکری آن رشد لازم را نداشته باشد و حاکمیت بخواهد جامعه را وارد مرحله ای جدید بکند و از سنت گرایی به مدرنیته برسد، بی تردید رودررویی به وجود می آید. چون زمینه های رشد و بستر لازم برای تغییر مهیا نشده است. البته اگر مردم به دنبال پیشرفت باشند و حاکمیت ممانعت کند، بازهم همین شرایط را شاهد خواهیم بود و مطالبات مردم مغفول می ماند. حالت سوماین است، حاکمیت از مردم نه خیلی جلوتر باشد و نه خیلی عقب تر. یعنی یک فاصله مقبولی بین مطالبات مردم و تصمیم گیران باشد.
*با توجه به این توضیح ها، عربستانِ بن سلمان اصلاح پذیر است یا نه؟
ترجیح می دهم به روزهای قبل از شروع به کار محمدبن سلمان اشاره ای داشته باشم. بالاخره عربستانی ها آرام آرام مطالبات جدیدی را طلب می کند و به همین دلیل سعودی ها اصلاحات را از زمان ملک فهد شروع کردند. شاید این سئوال به وجود آید که علت طرح مطالبات جدید چه بود که در پاسخ باید گفت: ارتباطات جمعی و رفت و آمدهایی که عربستانی ها به خارج از کشور داشتند، بازگشت دانشجویانی که توسط دولت بورسیه شده و برای تحصیل کشورهای اروپایی و آمریکایی دیگری رفته بودند، باعث شد تا به طور طبیعی ای بعد از بازگشت به کشورشان سطح توقعات شان بالا برود و خواسته هایی جدید از حاکمیت داشته باشند. خب! تحت تاثیر چنین فضایی در زمان ملک فهد، دولت اصلاحات را به تدریج شروع کرد. اما در دوره ملک عبدالله و مخصوصا پس از حادثه یازده سپتامبر 2001، حرکات اصلاحی شدت بیشتری گرفت. چون در آن مقطع فشاری برای صورت گرفتن اصلاحات، به ویژه اصلاحات آموزشی وارد شد، چون آموزه های کتب درسی به گونه ای بود که به صورت طبیعی از آن خشونت به بیرون می آمد و یکسری تفکرات محتجرانه و عقب مانده را در ذهن دانش آموزان می پروراند. ملک عبدالله البته در عرصه های مختلف هم نشان داد، تمایل به تغییر دارد. در دوره ملک سلمان به ویژه زمانی که محمد بن سلمان ولیعهد شد، شتاب شدت بیشتری پیدا کرد.
*البته گروهی تصمیم های محمد بن سلمان را نمایشی و مقطعی قلمداد می کردند.
این نگاه به این دلیل بود که بخشی از تصمیم های بن سلمان با واقعیت های جامعه عربستان همخوانی نداشت و به همین دلیل پایگاه ولیعهد در بین جوانان و زنان ارتقاء پیدا کرد. در واقع حرکت مثبتی که منجر به افزایش محبوبیت بن سلمان شد، او را به اشتباه انداخت و سرعت یکسری از تغییرها را زیاد کرد که در نتیجهِ چنین روندی باعث رودررویی اش با سه گروه شد. اولین چالشش در درون خانواده بود. به خصوص بعد از اینکه برخی از شاهزاده ها را دستگیر و تعدادی را هم برای بلند کردن علم مبارزه با فساد و تبعیض مجبور به پرداخت مالیات کرد. به-هرحال شاهزاده های خاندان سعودی هم از یک موقعیت خاص و همچنین ارتباطاتی برخوردارند و به همین دلیل بنا را بر رویارویی با بن سلمان گذاشتند. دومین مشکل بن سلمان با روحانیت بود. روحانیت سلفیِ تند و افراطی که به هر حال در جامعه عربستان ایفای نقش می کند و در مناطق عقب مانده تر پایگاه نسبتا گسترده ای دارند. چالش سوم هم با گروه سنتی ای بود که به عنوان مثال رانندگی زنان و یا برگزاری کنسرت مخالف بودند.
*تا اینکه پرونده قتل خاشقچی دنیا را به واکنش وادار کرد.
قتل جمال خاشقچی که یکی از روزنامه نگاران منتقد مشهور سعودی ها بود، مثل یک بمبی منفجر شد و کلا وضعیت عربستان و به طور مشخص محمدبن سلمان را دگرگون کرد.
*دلیل چنین اقدامی که تبعاتش هم ملموس بود، چه چیزی می تواند باشد؟
گمان من این است، بن سلمان وقتی خودش را درگیر مشکلات و مانع ها دید، سعی کرد تا خطراتی که احساس می کند روبرویش قرار گرفته اند، مقابله کند. خب! این تهدیدها در 5 عرصه قابل تقسیم بندی هستند که شامل خانواده، روحانیت، روشنفکرانی که خیلی هم با دولت زاویه نداشتند، معارضینی که مخالف قدرت داری خاندان سعودی هستند و بالاخره فرزندان عبدالعزیر که نسل اولی های عربستان هستند را شامل می شود. او سعی کرد تا این چالش ها هم مدیریت کند و هم در زمانی که لازم ببیند، برخورد کند. به نظر من با توجه به شناختی که از جامعه عربستان سعودی دارم، محمدبن سلمان افراد پخته و کارآزموده را کنار گذاشت تا یک جوانگراییِ شتابانی را داشته باشد که جوانگراییِ اتفاقی مثبت است و با تزریق خون تازه، باعث نشاط و پویایی جامعه می شود و می تواند نوآوری در پی داشته باشد. با وجود همه این توصیف ها، جوانگرایی هم مثل هر پدیده ای باید با واقعیت ها هماهنگ باشد تا بتوان بالانس لازم را ایجاد کرد. یعنی باید در کنار جوان ها، باید چهره هایی باتجربه را هم به کار گرفت تا در موقع اقدام های افراطی جلوگیری کنند که خلاء آنها موجب شد تا تصمیم هایی گرفته شود که با واقعیت عربستان همخوانی نداشت. مثل دستگیری شاهزاده ها که باعث شد، مخالفان تا بن دندان مسلحی را برای ولیعهد تراشید. البته نفس تفکر که مبارزه با فساد بود، تفکر خوبی بود. اما کسی که در سطوح عالی تصمیم گیری می کند، باید همه جوانب کار را بررسی کند. یا اقدامش در برخورد با مطبوعاتی ها و روشنفکران بود که در سه مرحله طراحی شده بود. مرحله اول سیاست جذبی بود، مرحله دوم در صورت ناکامی در جذب، تهدید یا تطمیع بود و بالاخره مرحله سوم حذف فیزیکی پنهان بود که احمقانه ترین کارشان قتل فجیع خاشقچی بود. البته هنوز اطلاعات دقیقی درباره این فاجعه که دنیا را تکان دادقیقی درباره این فاجعه که دنیا را تکان داد، موجود نیست که البته هر کشوری بر اساس منافع خود به این اتفاق واکنش نشان داد.
*البته نوع رویارویی رهبران کشورها در حاشیه اجلاس 20 واکنشی اخلاقی_انسانی بود.
ببینید! حرکتی که در صحنه جهانی صورت گرفت، دو نکته را به ما نشان می دهد. اولینش نقش تبلیغات است که چقدر می توان افکار عمومی و حتی حکومت ها را به گونه ای شکل بدهد که جرات ارتکاب یکسری از کارها را نداشته باشند. در واقع رفتاری که در اجلاس20 با بن سلمان صورت گرفت، ناشی از جو تبلیغاتی بود. دوم اینکه جوامع غربی یا خیلی از کشورها در مسایل انسانی گزینشی برخورد می کنند. به هرحال یک قتلی به فجیع ترین شکل صورت گرفته و جامعه جهانی باید نسبت به این حرکت واکنش نشان می داد. اما سئول این است، چرا در حادثه منا که تعداد زیادی از زائران به دلیل بی کفایتی سعودی ها کشته شدند، چنین واکنشی نشان داده نشد و در قبال کشتاری عظیم، خیلی ها سکوت کردند.
*می توان بین جنایت و بی کفایتی تفاوتی قایل شد؟
فرقی ندارد. وقتی بی کفایتی منجر به کشته شدن یک عده بیگناه می شود، لازم است که جامعه جهانی نسبت به آن صدای اعتراض اش را بلند کند. پس سر و صداهای اخیر تظلم خواهی به خاطر خاشقچی نبود و با هدف منافع صورت گرفت و به همین دلیل انسان ها قربانی منفعت کشورها می شوند.
*به بحث توسعهِ احتمالی عربستان برگردیم.
به باور من، جامعه عربستان ظرفیت مدرنیته دارد، اما این گذار یا این زایش متدرجا باید انجام شود و به حرکتی آرام برای رسیدن به استانداردهای بین المللی نیاز دارد.
*چشم انداز عربستان با محمد بن سلمان را چطور ترسیم می کنید؟
عربستان با محمد بن سلمان با چالش های بسیار زیادی روبرو است که مهمترین اش گذار از نسل قدیم به نسل جدید است. بعد از قتل خاشقچی، در بین پادشاهی عربستان شکاف ایجاد شده و دو پرسش جدی دیده می شود که آیا انتقال قدرت به نسل جدید صورت بگیرد و یا نسل را به دوره قدیم برگردانند. یک اختلافی هم که در بین نسل جدید خاندان سعدی است، این است که آیا محمد بن سلمان قدرت را به دست بگیرد یا ولایت عهدی یکی از فرزندان دیگر سلمان یا یکی از فرزندان فهد یا یکی از فرزندان عبدالله واگذار شود، در واقع خاندان سعودی با سه-گزینه روبرو هستند. البته هرکسی که پادشاه شده است، سعی کرده تا خانواده خودش را به-قدرت برساند که این نشانه نابالغی در خاندان سعودی است.
*حرف آخر؟
بن سلمان گرفتاری های زیادی دارد