آشتی کافهها با مرکز شهر تهران
کافهها، بازارهای شبانه و گالریها به مرکز شهر تهران بازگشتهاند.
تا همین یک دهه پیش بناهای متعلق به دهههای ٢٠ و ٣٠ در مرکز شهر تهران متقاضیان چندانی برای سکونت نداشتند. «کلنگی» بودند و همین یک کلمه، کار را تمام میکرد و خانه میرفت در نوبت تخریب. حالا ١٠سال بعد است و در مرکز شهر تهران، جوانها به دنبال خانههای پیر میگردند. نمای آجر بهمنی، حیاط نقلی و حوضآب متقاضیان فراوان دارد. حالا دستهایی غبار زمان را از شیشه پنجرههایشان پاک میکند و باغچههای فراموششده را میکارد. شاید این آغاز تازهای برای مرکز شهر تهران باشد.
در سه دهه گذشته، مرکز شهر تهران بخش قابل توجهی از جمعیت ساکنش را از دست داده است. آمارهای اوایل دهه ٨٠ نشان میداد تنها یکسوم جمعیت ساکن منطقه ١٢ تهران، باقیمانده و بقیه به محلههای دیگری مهاجرت کردهاند. در سالهای بعد این مهاجرت گستردهتر شد. بافت فرسوده جای ماندن نبود و خانههای خالی، انبار مراکز تجاری و اداری شدند یا واحدهای متروکهای رها شده در کوچهپسکوچههای فرسودگی.
این روزها آمار دقیق جمعیت شبخواب در منطقه ١٢ کمتر از ٣٠٠هزار نفر است و اکثریت ساکنانش مهاجرند. از ساکنان قدیمی تعداد انگشتشماری در این منطقه ماندهاند. ناپایداری سکونت در مرکز شهر تهران، دلایل متعددی دارد: از پیشروی کاربریهای تجاری و فرسودگی بافت شهری گرفته تا محرومیت محلههای این منطقه از سرانههای خدماتی و رفاهی. این سرنوشت مشابهی است که برای مرکز شهرها چه در ایران و چه در جهان تکرار شده: «عبور از دوران شکوفایی، رونق و سرزندگی و آغاز عصر رکود، فرسودگی و فراموشی.»
ملبورنِمرکزی در سال ١٩٨٠ شرایطی مشابه وضع امروز مرکز شهر تهران داشت: خالی از جمعیت پایدار، آکنده از انواع کاربریهای تجاری و تحت تسلط وسایط نقلیه موتوری. سال٢٠٠٣ یعنی حدود ٢٣سال بعد این وضع تغییر کرد. تعداد کافهها و رستورانها در ملبورن مرکزی از ٥٨٠ به بالای ١٢٠٠ رسید. هر هفته یک فستیوال مهم، رویداد ورزشی یا برنامه هفتگی در این محدوده برگزار میشد و این عوامل در کنار اقدامات دیگری موجب ایجاد یک مرکز شهری سرزنده و فعال در ملبورن شد.
پروژههای باشکوهی مانند میدان فدراسیون، موزه جدید ویکتوریا و مرکز نمایش ملبورن به تنهایی نمیتوانستند دلیلی برای تغییر اساسی ملبورن مرکزی از دهه ١٩٨٠ باشند. این تغییر نتیجه اجرای طرح و برنامه دیگری بود، از آن جمله سبز کردن شهر، افزایش جمعیت مرکز شهر، ایجاد پیادهراههای وسیع و سنگفرششده، توسعه و تجهیز کافهها، درنظر گرفتن جایگاه گل و دکه میوه در خیابانها، توسعه مسیرهای دوچرخه و برقراری تعادل بیشتر بین حرکت سواره و پیاده.
مشابه با آنچه در ملبورن گذشته، سرنوشت مراکز شهرها در بسیاری از کشورها در دو دهه اخیر دگرگون شده است. مرکز شهرهای سرزنده در پایتختهایی مانند لندن و پاریس، عصرها و شبها به فضایی برای گردهماییهای فرهنگی و هنری تبدیل شده و گالریها، تماشاخانهها و سینماها را در خود جای دادهاند. بناهای تاریخی و یادمانها در محدوده آنها در کانون توجه قرار گرفته، بافتهای آسیبدیده، نوسازی و ساختارهای معیوب پیشین با اجرای برنامههایی متناسب با نیازهای زندگی امروزی اصلاح و بازآفرینی شدهاند. این همان چشمانداز و شاید باید گفت آرزویی است که طراحان و برنامهریزان شهری در کشورهای کمتر توسعه یافته برای نجات مرکز شهرها در سر دارند.
شبهای پرهیاهو
در مرکز شهر تهران، داربستهایی که برای مرمت سردر باغ ملی، برافراشته بودند، چندماهی است جمعآوریشده. شبها در خیابان سیتیر، هیاهوی رفتوآمد گردشگران بلند است. کاربران شبکههای اجتماعی، پرسه شبانه در خیابان سیتیر را سوژه عکسها و نوشتههایشان کردهاند. همین حوالی، وسط میدان توپخانه، تابلوهای زرد و سبز از اجرای پروژه ساخت «خانه شهر» خبر میدهند، یکی از طرحهای احیای مرکز شهر تهران. بدنه میدان توپخانه زیر نور میدرخشد. دستفروشان از میانه خیابان ناصرخسرو به پایین بساط کردهاند و عقربههای ساعت ٨شب را نشان میدهد: «شرایط خیلی تغییر کرده است. از زمانی که نخستین طرحها برای مرکز شهر تهران نوشته شد تا امروز بیش از ٢٠سال گذشته است. آن روزها رفتوآمد در منطقه ١٢، پشت شهرداری و ناصرخسرو انتخاب همه یا بخش بزرگی از جمعیت تهران نبود. زمان جنگ و حتی در همان آخرین سالهای جنگ یکی از مشکلات همیشگی، تماس با قوم و خویش خارج از کشور بود.
یکی از تنها راههای ممکن برای برقراری تماس راحتتر این بود که برویم مخابرات واقع در میدان توپخانه. «از غروب به بعد این میدان محلی برای تجمع اراذل و اوباش بود. رفتن به آنجا خطر داشت. من همیشه همراه همسرم میرفتم که بتواند با اقوامش تماس بگیرد. الان در زمان تاریکی هوا، ساعت ٧ و ٨ شب، مردم در این محدوده درحال رفتوآمدند، چه زنان و چه مردان. هنوز کارهای زیادی مانده برای انجام شدن، اما بههرحال اتفاقاتی برای مرکز شهر تهران افتاده، این همان مرکز شهر ٢٠سال قبل نیست.» اینها حرفهای سعید ساداتنیا است، معمار و یکی از مهندسان مشاور تهران که در سه دهه گذشته در زمینه مسائل و مشکلات مرکز شهر تهران و راهکارهایی برای بهبود و ارتقای این وضع تحقیق و طرحهایی ارایه کرده است. سال ٨٢ او در کنار جمعی از چهرهها و مسئولان فرهنگی پیشنهاددهنده طرحی برای ساماندهی یکی از میدانهای تاریخی تهران بود: «طرح ساماندهی میدان مشق». این طرح با پیشنهاد سازمان میراث فرهنگی وقت در دولت اصلاحات تصویب شد.
مسئولان این سازمان آن روزها امیدوار بودند اجرای این طرح، چرخ بازآفرینی و احیای مرکز تاریخی و فرهنگی شهر تهران را به حرکت درآورد. بخشهایی از این طرح، همان سالها وارد فاز اجرا شد، اما ساماندهی میدان مشق، با جزییاتی که مشاوران آن پیشبینی کرده بودند، نهتنها در دهه ٨٠ که در سالهای بعد هم اجرا نشد. به گفته ساداتنیا، مشاور این طرح، تغییر مدیریتها در سالهای بعد چه در دولت و چه شهرداری اجرای این طرح را به تعویق انداخت. این طرح درواقع مشتمل بر راهکارهایی برای احیای میدان مشق و مجموعه بناهای پیرامونی آن بهعنوان یکی از مراکز تاریخی مهم واقع در منطقه ١٢ بود که بعدها با اجرای فازهای دیگری تکمیل شده و دامنه آن از سویی تا میدان حسنآباد و از سوی دیگر تا میدان امام خمینی (توپخانه) گسترش مییافت.
در دو دهه گذشته، علاوه بر این طرح، برنامه و ایده دیگری برای احیای مرکز تاریخی تهران مورد توجه قرار گرفته است. بخشی از این ایده در طرح و برنامهای جمعبندی شده که مدیریت شهری برای احیای زندگی و کاهش پدیده شبمردگی در این محدوده دنبال میکند. تشکیل یک کمیته و درواقع ستاد ویژه برای رسیدگی به این محدوده درنهایت منجر به ارایه پیشنهاداتی برای تقویت جاذبه گردشگری در محدوده مرکزی تهران شده است. این محدوده چندین منطقه بهویژه مناطق ١١ و ١٢شهر تهران را شامل میشود. آنچه در سال گذشته بهعنوان مسألهای نگرانکننده در مرکز شهر مورد توجه قرار گرفته بود و همچنان دامنه پیامدهای منفی آن در این محدوده مشاهده میشود، پدیده شبمردگی است که تحتتأثیر حضور متمرکز سازمان و اصناف در مرکز شهر و به دنبال آن مهاجرت جمعیت ساکن در این مناطق به دیگر نواحی شهری، به تدریج بهعنوان مسألهای با پیامدهای اجتماعی قابل مشاهده مطرح شده بود.
این پدیده که پیشتر عمدتا در هسته تاریخی تهران و نواحی پیرامونی آن مشاهده میشد، به تدریج دامنهاش تا بخشی از نواحی و محدوده منطقه ٦ (برای مثال محدوده جنوبی خیابان کریم خان و بلوار کشاورز) گسترش یافته بود. حالا اما نشانهای از تغییرات در این نواحی دیده میشود که به گفته کارشناسان نشاندهنده آغازی دوباره برای مرکز شهر تهران است. به گفته ساداتنیا افزایش تعداد کافهها، فعالیت مراکز فرهنگی و هنری مانند تماشاخانهها و سالنهای تئاتر شرایط متفاوتی را در بافت مرکز شهر ایجاد کرده است: «سرانجام پس از گذشت بیش از دو دهه، فراموشی و بیتوجهی به مرکز شهر تهران که هزینه و خسارت زیادی برای شهر در پی داشت، اتفاقاتی برای این محدوده افتاده است.
امروز ما باید برای مرکز شهر تهران خوشحال باشیم، نه به دلیل اینکه بخشی از طرح و برنامه ما بهعنوان مهندسان مشاور برای احیا و بازآفرینی فضاهای شهری در این محدوده، عملیاتی شده و فرصت اجرا پیدا کرده، بلکه به این دلیل که مرکز شهر تهران مورد توجه بیشتری قرار گرفته است. اطلاعاتی که به دست ما میرسد نشان میدهد کاربریی فرهنگی در این محدوده رو به افزایش است. این تجربه من را به یاد تجربه خانه هنرمندان میاندازد. آن طرح هم در زمان خود با مشورت انجمنها و تشکلهای هنری و معماری انجام شد. به مرور ساختمان خانه هنرمندان و ساختمانهای پیرامونی آن شکل گرفت و درنهایت چند سوله و انبار مانده بود که آنها هم در گذر زمان به سالنهای تئاتر و گالری تبدیل شدند. به وجود آمدن خانه هنرمندان و پس از آن احداث گالریها و مراکز فرهنگی دیگر کنار آنها شرایطی را فراهم کرد که احوال فرهنگی آن منطقه تغییر کند. حالا همین اتفاق در مرکز شهر تهران رخ داده و درحال گسترش است. تجربه موفق یک گالری یا مرکز هنری یا حتی کافه توانسته زمینه را برای تکرار و تکثیر تجربهای مشابه فراهم کند.»
به گفته این کارشناس شهری، مردم با مرکز شهر آشتی کردهاند. علاوه بر اینها به نظر میرسد یکی از مهمترین نتایج گسترش فعالیت مراکز فرهنگی و هنری در مرکز شهر تهران، فراهم شدن فرصت تازهای برای توجه به بناهای تاریخی است. ساختمانها و بعضا عمارتهایی که پیش از این اغلب بدون کاربریهای مناسب رها شده یا سایه نابودی بالای سرشان ایستاده بود، این روزها مشتریان تازهای دارند.
احمدرضا مشاور املاک در منطقه ٦ تهران است و حالا چند ماهی است علاوه بر اجاره املاک تجاری و اداری یک حوزه کاری جدید را هم برای خودش تعریف کرده، شناسایی خانههای قدیمی که میتوانند کافه، گالری یا کتابخانه و به قول خودش یک مرکز فرهنگی چند منظوره باشند: «در دوسال اخیر بیشتر از هر زمان دیگری با این تقاضا مواجه هستیم که افرادی برای خرید خانه قدیمیتر مراجعه میکنند. خیلی اصرار دارند که بنا دست نخورده باشد و همان معماری قدیمی را حفظ کرده باشد. بیشتر برای کار مراجعه میکنند، اما یک سالی هم هست که مشتریانی داریم که این خانهها را برای سکونت میخرند و برای زندگی بازسازی میکنند.» احمدرضا ١٥ سالی هست که در این منطقه مشاور املاک است و به گفته خودش سالهای طولانی فعالیت در زمینه اجاره و فروش املاک مسکونی را در این محدوده متوقف کرده بود: «در محدودهای که ما کار میکردیم مشتریان زیادی برای اجاره یا فروش مسکونی نداشتیم، اما یکی دوسال است که تقاضا برای زندگی در این محدوده بیشتر شده است.
شاید بخشی از این تقاضا به دلیل گرانشدن قیمت مسکن در سایر مناطق باشد، اما بخشی هم به این دلیل است که به قول ما املاکیها خانه قدیمی مُد شده. آجر بهمنی و خانه حیاطدار مد شده، چون تقاضا بالا رفته، قیمت این تیپ خانه هم در مرکز شهر گران شده است. قبلا ما میگفتیم کلنگی، الان افرادی میآیند و میگویند اتفاقا همان کلنگی را میخواهیم.»
در کوچهپسکوچه مرکز شهر، تعداد خانههایی که به کافه و گالری تبدیل شدهاند، کم نیست. درواقع بیشترین کاربری که برای این خانههای قدیمی تعریف شده، عمدتا در همین زمینه است و با وجود اینکه در سایر شهرها، روند تبدیل خانههای تاریخی به هتل و مهمانسرا سرعت و شتاب بیشتری دارد، در تهران این کافهها هستند که چراغ خانههای قدیمی را روشن کردهاند. بسیاری از آنها وسایل قدیمی و طراحی و دکوراسیون ایرانی را در بازآفرینی این فضاها مورد توجه قرار دادهاند. حیاطهایی که تا چندسال پیش، اغلب رها شده و بدون استفاده مانده بودند، حالا مملو از میز و صندلیهای چوبی، بعضا صندلیهای لهستانی و رومیزی گلدار و ترمه هستند.
کافههای مرکز شهر برخلاف کافههای شمال تهران، کمتر به صورت مدرن طراحی شدهاند و اگر به این سمت متمایل شده باشند نیز عمدتا در طراحی سبک تلفیقی و بیشتر ایرانی را حفظ کردهاند. «مهرنوش»، سرمایهگذار و مدیر یکی از این کافهها میگوید این کافهها فرصتی را برای شناخت دوباره غذاها، آداب و رسوم و سبک زندگی ایرانی فراهم کردهاند: «به نظرم این کافهها علاوه بر شکل ظاهری در بازتعریف یا شاید بتوان گفت مراجعه دوبارهای به فرهنگ ایرانی اثرگذار بودهاند. اگر دقت کنید بسیاری از آنها نوشیدنی و شربت ایرانی سرو میکنند. بعضی غذاهای محلی و حتی انواع آش که در زندگی امروزی فراموش شده بودند به چرخه مصرف و سفارش مشتریان برگشتهاند. چندسال پیش یکی، دو کافه در تهران چنین خدمات و منویی داشتند، اما الان تنوع خیلی بیشتر شده، حتی در استفاده از وسایل پذیرایی و انواع ظرفهایی که مورد استفاده قرار میگیرد شاهد این هستیم که تعداد زیادی از ظروف دستساز و به اصطلاح اصیل ایرانی روی میز کافه قرار گرفته، چند وقت پیش در کافهای دیدم که همه ظرفها از صنایع دستی لالهجین همدان بود. علاوه بر اینکه من فکر میکنم تبدیل خانههای قدیمی به کافه و گالری باعث ماندگاری بیشتر آنها میشود.»
آمار دقیقی از تخریب خانههای قدیمی تهران در دهههای گذشته وجود ندارد، اگر هم باشد بیشتر آن دسته از بناهایی را شامل میشود که زمانی در فهرست آثار ملی ثبت بوده و بعدها با دورزدن قانون و استفاده از برخی مواد و تبصرهها از فهرست آثار ملی خارج و تخریب شدهاند. توجه دوباره به پتانسیلهای خانههای قدیمی در مرکز شهر چه برای زندگی و چه کار فرصتی شده برای اینکه بسیاری از مالکان از فکر تخریب آنها بیرون بیایند و ایده بازآفرینی این خانهها با کاربری جدید قوت بگیرد. احمدرضا، مشاور املاکی که در منطقه ٦ و ١٢ تهران کار میکند به «شهروند» میگوید تعداد بیشتری از مالکان برای تعمیر و احیای املاک قدیمی که در این منطقه داشتهاند، انگیزه پیدا کردهاند: «قبلا اغلب مالکان دنبال مشارکت در ساخت و سرمایهگذار بودند، الان بیشتر درباره این میپرسند که بازسازی این خانهها و تبدیل آنها به کافه، رستوران و تغییر کاربری آنها با چه شرایطی باید انجام شود.»
دوباره زندگی
در ایران سالهای طولانی نگاه موزهای و حفاظتی صرف به بناهای تاریخی مانع از آن شده که ظرفیتهای تاریخی شهرها با اهداف توأمان فرهنگی و گردشگری مورد استفاده بهینه قرار بگیرند. این مقاومت البته بیشتر از آن رو است که در غیاب حضور موثر دستگاهی نظارتی بهویژه سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری همواره این نگرانی وجود داشته که بهرهبرداری اقتصادی از این بناها، هویت و ارزش تاریخی آنها را به مخاطره انداخته و قربانی سودآوریهای یکسویه اقتصادی کند.
بخشی از این نگرانی اگرچه همچنان باقی است و تکرار تجربههایی مانند خروج خانه نیما یوشیج از فهرست آثار تاریخی و تداوم صدور مجوزهای ساختوساز در حریم آثار ثبتشده در فهرست آثار ملی، نشاندهنده نظارت کمجان سازمان نظارتی است، اما در عینحال تجربه موفق شماری از تغییر کاربری با حفظ هویت تاریخی بناها در شهرهای مختلف کشور نشان میدهد بناهای تاریخی که عمدتا در مرکز شهرها واقع هستند، در صورت بازآفرینی و احیا در چارچوب ارزش تاریخی و هویتی میتوانند، ظرفیت فوقالعادهای برای توسعه فضاهای فرهنگی و گردشگری و افزون بر این فرصتی برای بهرهمندی از اقتصاد مولد فرهنگی باشند.
این همان نکتهای است که از دیدگاه کارشناسانی مانند ساداتنیا میتواند به کمک مرکز شهرها بیاید و با ارتقای کیفیت زندگی در کنار اجرای برنامههای دیگر چون نوسازی بافتهای فرسوده، این مناطق را که به دلیل اجرای سیاستهای ناکارآمد و توسعه کاربریهای نامتجانس سالهای اخیر خالی از جمعیت شدهاند را بار دیگر جمعیتپذیر کند و انگیزه شهروندان را برای سکونت در این نواحی افزایش دهد. به گفته او اتفاقی که اکنون در مرکز شهر تهران شروع شده، تجربهای است که پیش از این در بسیاری از شهرهای جهان در دهههای ٦٠ و ٧٠ میلادی مورد توجه قرار گرفته و در کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی و شهری بافت مرکز شهر به نتایج امیدوارکننده و موثری منتهی شده است.
تجربه جهانی در زمینه مداخله در بافت مرکز شهرها نشان میدهد زمانی که سیاست بهسازی بافت فرسوده با حذف کاربری مزاحم و ارتقای سرانه خدماتی و تقویت و توسعه کاربری انسانمحور همزمان میشود، بافت از دسترفته و مسألهدار جمعیتپذیر شده و شبمردگی از آنها رخت برمیبندد. توجه به انسانگرایی در سیاستگذاری و مدیریت نوسازی بافت فرسوده و مرکز شهرها از سال ١٩٦٠ به بعد بیشتر مورد توجه قرار گرفته و توجه به ارزش محیط سنتی بهخصوص کیفیات محیط مصنوع و ویژگی فرهنگی و تاریخی در تقابل با محیط نوگرا باز شناخته شده است.
روزنامه شهروند نوشت:در این سالها هواداران حفاظت از محیطزیست و میراث فرهنگی توانستهاند ضرورت مرمت به جای تخریب را بهعنوان یک مطالبه اصلی در سکونتگاهها و نواحی باارزش پیگیری کرده و در کانون توجه سیاستگذاران و طراحان شهری قرار دهند. اگرچه از سال١٩٦٠ به بعد و بهویژه در ١٩٨٠ میلادی از اهمیت توجه به ارزشهای تاریخی و نگهداشت ابنیه تا اندازهای کاسته شد، اما از دهه ٩٠میلادی طراحان و برنامهریزان شهری در کشورهای توسعهیافته، بهویژه در اروپا و آمریکای شمالی بازگشت دوبارهای به سیاستی مبتنی بر بازآفرینی مرکزشهرها را از طریق ارتقای کیفی فضاها و بافت شهری داشتهاند و مشارکت گروههای ذینفع و ذینفوذ در پروژه بهسازی و نوسازی مرکزشهرها بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. این همان راهی است که به گفته کارشناسان شهری، در تهران و دیگر کلانشهرهای کشور آغاز شده، اما پراکندگی اختیارات و برنامهریزی در میان سازمانهای مختلف، سرعت پیشرفت آن را کند کرده است.