احمدی‌نژاد ماهرتر از هاشمی و روحانی بود؟

  • سیاسی
  • شنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۷ ۱۳:۱۱
    کد خبر :419213

احمد غلامی در روزنامه شرق نوشت: «در غیاب نهادهای نیرومند سیاسی و اجتماعی آن چه بیش از هر چیز سیاست را به تحرک وامی‌دارد، ویژگی‌های فردی است. در این زمینه هاشمی از روحانی جلوتر و احمدی‌نژاد از هر دو ماهرتر بود. خاتمی تلاش کرد از این موقعیت پوپولیستی در جهت ایجاد نهادهای سیاسی استفاده کند اما نتوانست. شاید خود او هم باور و مهم‌تر از آن عزم راسخی برای این کار نداشت.»

«با مقایسه‌ای ساده میان دولت‌های بعد از انقلاب به‌ راحتی می‌توان پی‌برد، ‌همه رؤسای جمهور این دولت‌ها دردی مشترک داشته‌اند. آنان بر این باور بوده و هستند که دستانی نامرئی نمی‌گذارند آنان به اهدافشان برسند. عده‌ای در سیاست‌گذاری‌ها، برنامه‌ها و کارهای اجرایی آنان کارشکنی کرده و به قولی سنگ‌اندازی می‌کنند. این دستان نامرئی تلاش می‌کنند تا دولت‌ها به هدف غایی‌شان نرسند. در‌ این‌ میان شاید دولت سازندگیِ هاشمی‌ رفسنجانی کمتر از دیگران از این درد نالیده است و دولت اصلاحات بیش از هر دولت دیگری فریاد برآورد که نمی‌گذارند ایده‌هایش محقق شود. حتی دولت احمدی‌نژاد هم از این قاعده مستثنا نبود؛ در صورتی‌ که قرار بود استثنا باشد. دولت روحانی نیز مانند اسلاف خود این‌گونه است. از‌ این‌ رو است که اطرافیان روحانی همواره به او توصیه می‌کنند با مردم سخن بگوید و از دستان نامرئی‌ای پرده بردارد که نمی‌گذارند کارها بر وفق مراد انجام گیرد.

این توصیه‌ها رؤسای جمهور را مکلف می‌کند پیش از پاسخ‌گویی دست به افشاگری بزنند؛ کاری که الزاما وظیفه رئیس‌جمهور نیست. شاید در مواردی حساس، ضروری و متناسب با موضوع این انتظار از رئیس‌جمهور معقول باشد اما عیان‌کردن دست‌های پنهان‌‌ کار نهادهای قدرتمند اجتماعی و در یک کلام نهادهای مردمی است. نهادهایی که نمی‌گذارند مردم از سیاست حذف شوند و بالاترین این نهادها در یک جامعه نوین احزاب هستند. نهادهای سیاسی سنتی بخش کوچکی از یک جامعه را نمایندگی می‌کنند اما نهادهای جامعه سیاسی نو باید مشارکت توده مردم را سامان بدهند. شاخص یک جامعه سیاسی نو حزب سیاسی است. حتی گروه‌ها و جناح‌های سیاسی‌ای هم که در جامعه وجود دارند و برای کسب قدرت رقابت می‌کنند، جای خالی حزب را پر نخواهند کرد. حزب به معنای سازمان، دستاورد سیاست امروز است.

به تعبیر رودلف، پرفسور در علوم سیاسی: «انتقال از سیاست مبتنی بر منزلت به سیاست مبتنی بر عقیده با وجود حزب سیاسی خلق می‌شود.» گاه جالی خالی حزب را نهادهای دیگر پر می‌کنند و گاه این مسئولیت بر دوش بالاترین مقام اجرایی کشور گذاشته شده و دور از انتظار نیست این مطالبات در شکل‌های مختلف آن از جمله افشاگری دستان نامرئی بدون پاسخ بماند.

مردم کوچه و بازار، همواره این پرسش را مطرح می‌کنند که مگر آنهایی که سرکار می‌‌آیند، شرایط را نمی‌دانند؛ اگر می‌دانند و می‌آیند، چرا تغییری در آن ایجاد نمی‌کنند. به روحانی نیز بسیار توصیه می‌شود که با مردم حرف بزند و به مردم شفاف بگوید چه کسانی نمی‌گذارند دولت کار کند. این مهم نیست که این توصیه‌ها اغلب بدون پاسخ مانده است، مهم این است که این توصیه‌ها جامعه سیاسی را به سمت توده‌ای‌شدن سوق می‌دهد. آرایش جامعه سیاسی ایران استعداد بسیاری برای توده‌ای‌شدن دارد. از سوی دیگر تمایلی تاریخی در مردم ایران وجود دارد که مطالبات خود را بیش از آن که از طریق نهادهای سیاسی و اجتماعی طلب و پیگیری کنند، از کسانی بخواهند که حی و حاضر روبه‌روی‌شان ایستاده‌اند.

به تعبیر کورن‌ هاوزر، جامعه‌شناس و نویسنده کتاب سیاست جامعه توده‌ای: «توده‌ها برای بسیج‌شدن در اختیار رؤسای دولت‌اند و رؤسای دولت نیز متقابلا در معرض نفوذ توده‌ها قرار دارند.» از دل تکرار این‌گونه مواجهات یا دولتی اقتدارگرا سر بر خواهد آورد یا جامعه‌ای توده‌ای. در یک جامعه توده‌ای مشارکت سیاسی ساختار ندارد و ناپایدار، بی‌هنجار و باری به هر جهت است. در جامعه توده‌ای ساختارهای سازمان‌یافته‌ای وجود ندارد که مردم را با دولت مرتبط کنند و رؤسای جمهور ناگزیرند خود مستقیم با مردم حرف بزنند. این حرف‌ها یا سخنرانی‌ها گاه برای بازگرداندن آرامش به طغیان امواج توده‌ها و گاه التیامی برای رنج‌ها است؛ بیش از آن که رنگی از واقعیت داشته باشد. این مواجهه بی‌واسطه به نااستواری سیاسی دامن می‌زند که به فراخور توانایی هر رئیس‌جمهور در اقناع مردم دامنه اثرگذاری آن کم‌ و زیاد می‌شود. اینجا ‌گرانیگاه سیاست‌های پوپولیستی رؤسای جمهور ایران است. در غیاب نهادهای نیرومند سیاسی و اجتماعی آن چه بیش از هر چیز سیاست را به تحرک وامی‌دارد، ویژگی‌های فردی است. در این زمینه هاشمی از روحانی جلوتر و احمدی‌نژاد از هر دو ماهرتر بود. خاتمی تلاش کرد از این موقعیت پوپولیستی در جهت ایجاد نهادهای سیاسی استفاده کند اما نتوانست. شاید خود او هم باور و مهم‌تر از آن عزم راسخی برای این کار نداشت.

به‌ هر تقدیر این وضعیت یعنی غیاب نهادهای قدرتمند سیاسی اثرات سوء خود را در سیاست داخلی نشان داده است. یکی از این اثرات گسیختگی سیاسی توده مردم است که در زیر پوست جامعه ایران رخنه کرده است. اینک جامعه بیش از هر زمان دیگری به استواری سیاسی نیاز دارد. استواری هر جامعه‌ای به گفته هانتینگتون «به رابطه سطح اشتراک سیاسی با سطح نهادمندی سیاسی آن بستگی دارد.» افشاگری برخی دستان نامرئی از سوی رئیس‌جمهوری مشکلات بنیانی را حل نخواهد کرد. شگفت‌انگیز است که در شرایط کنونی یکی از راه‌های برون‌رفت از وضعیت موجود ایجاد نهادهای سیاسی قدرتمند است. باز به گفته هانتینگتون «در جامعه‌ای با سطح پایین نهادمندی، نیروهای اجتماعی یکراست و به شیوه خودشان وارد سیاست می‌شوند و عمل می‌کنند.» این اقدام برای جامعه‌ای که هیچ طبقه‌ای در آن دست بالا (هژمونی) را ندارد، بس خطرناک است.»

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید