ریشه در باد ؛روحی با این درجه از کشسانی را از کجا خریده اید؟!

  • کامنت
  • شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۶ ۱۱:۳۷
    کد خبر :127136

دهه هفتاد وقتی خشایاراعتمادی “من بهارم تو زمین” را خواند و شادمهرعقیلی با «اگر روزی رسد دستم به دامانت، کنم جان را به قربانت، ولی بی لطف و احسانت چگونه…» دل از ما ربوده بود، قاسم افشار هم از راه رسید. یک جورهایی ابی مناطق محروم بود.

این ترانه اش را تلویزیون چند میلیون بار پخش کرد: چرا باید بمیرن از تشنگی/ماهیهای کوچیک سرخ و آبی!

هفته نامه ای از او پرسیده بود هر کس از خانه پدرش قهر می کند می رود خواننده می شود و موسیقی پاپ خراب شده. نظر شما چیه؟ جواب افشار خوب یادم مانده است:
_ وقتی یک شیر آب را بعد از مدتها باز می کنید اولش آب، زرد و جِرم گرفته است. طول می کشد تا صاف و زلال بشود.

آن روزها ما موجودات ناسپاسی بودیم و با خوش باوری فکر می کردیم بالاخره یه روز خوب میاد و دنیا قرار نیست به مسخره بازی هایش ادامه بدهد اما ادامه داد!

این روزها اینستاگرام برای من دانشگاه جامعه شناسی است. شاید این حرف اغراق آمیز به نظر برسد اما هر روز از این کهکشان چیزهای تازه ای یاد می گیرم. هر روز مثل آن مرد از اصحاب کهف که با سکه های سیصد سال پیش تر آمده بود شهر نان بخرد، شگفت زده می شوم و هی به خودم می گویم بالاخره این آبِ زرد رنگ و جِرم گرفته باید زلال شود و… نمی شود!

انتظار ندارم همه در اینستاگرام از هگل و نیچه بنویسند اما وقتی می بینم کسی صفحه ای ساخته و سه، چهار عکس از پای زنی گذاشته و چندصدهزارنفر آن را فالو کرده اند و صدها نفر کامنت گذاشته اند حیرت می کنم!

آدمها البته آزاد هستند که عکس های شست پا، ابروهای کُتلتی و لب های اُردکی و دماغ خوکی یا سایر برجستگی های مجاز و غیرمجاز را دنبال کنند یا ویدئو منتشر کنند اما وقتی سطح دغدغه تا سرحد مارک شورت بیرون زده پسرها سقوط می کند،می شود پرسید: ما داریم به کجا می ریم؟

شبی که ترامپ نگفت خلیج فارس، جمعی از مردان هموطن با تمام خاندان مونث زنده و مُرده او وصلت کردند(با ذکر جزییات محل!). به پیج چند نفر از آنها سر زدم، فوق العاده بود. هم عکس عزاداری محرم داشتند، هم فحاشی به عرب سوسمارخور که به ایران آریایی حمله کرد، هم فحش به ایرانِ “خراب شده”، هم پرچم شیر و خورشید و عکس شاه، هم هشتگ سپاهی هستم!

لامصب ها روحی با این درجه از کشسانی را از کجا خریده اید؟

این آزادی اندیشه نیست، آشفتگی اندیشه است. جوگیری فصلی است. اعتقاد نداشتن به هیچ چیز و همه چیز! رقصیدن با هر بادی که می وزد. آدم بی تعلق، آدم معلق است. بی ریشه. خطرناک. یک جا لنگر بیندازیم.

احسان محمدی

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید