تظاهر و ریاکاری رهبران، روحیه کارمندان را نابود می کند
اگر عمل و رفتار رهبران کسبوکار همراستا و مطابق با صحبتها و شعارهایشان نباشد، نمیتوان از کارمندان انتظار داشت با شور و انگیزه به کارشان ادامه دهند.
یکی از رفتارهایی که هر روز بیشتر در رهبران و مدیران شاهد آن هستیم و در اغلب شرکتها متداول است، تظاهر و دورویی است. این رفتار متأسفانه نهتنها روحیه و اعتمادبهنفس کارمندان را از بین میبرد و انگیزهی کاری آنها را نابود میکند، بلکه به بهرهوری هم آسیب میرساند.
مصداق آن، همان رهبری است که در اتاق کنفرانس ایستاده و در مورد ارزشهای فرهنگ شرکت مثل مهربانی و احترام صحبت میکند، درحالیکه کارمندانش بارها شاهد فریادها، تشر و عتاب او با زیردستانش بودهاند و دیدهاند که چطور عواملش را بانامهای زشت خطاب میکند.
یا رهبری که همیشه از سایر مدیران و ناظران قدردانی میکند، اما تیم خودش هرگز روی خوشی از او نمیبینند و نهایت خدمت او به کارمندانش این است که یک برنامهی آموزشی را به آنها معرفی کند و بعد اتاق را ترک کند.
رهبری که در یک ویدیوی شرکتی ظاهر میشود، لبخند میزند و اعلام میکند که سهم و نقش همهی کارکنان در پیشرفت شرکت برایش ارزشمند است، اما حاضر نیست حتی دقایقی کوتاه، با کارمندانش که آنها را «مردم سطح پائین و بیاهمیت» میداند، صحبت کند
این رهبر در گزارش سالانهی خود مینویسد که موفقیت کل سازمان از روحیهی خوب تیم ناشی میشود، ولی وقتی به تیمهای مختلف او درون شرکت نگاه میکنیم، میبینیم که همهی آنها باهم درگیرند و مشکلات درون تیمی هم سر به فلک کشیده است.
چگونه میتوان این معضل را حل کرد؟
حساب دهی و پاسخگویی
اعضای هیئتمدیره باید از مدیران اجرایی بخواهند که رفتارشان مطابق و سازگار با ارزشهای شرکت باشد. اگر مشکلی در شرکت به وجود میآید، آنها باید به کارمندان آموزشهای لازم را ارائه کنند و بعد با مربیگری مناسب، با اخلاق و رفتار شایسته، کارمندان را در جهت حل مشکل هدایت کنند.
اگر رهبران حاضر نیستند این رویه را در پیش بگیرند، بهسادگی باید آنها را از شرکت اخراج کرد. هر شرکتی که در مقابل رفتارهای ناشایست مدیران میایستد، قابلتقدیر است. اما درعینحال یک سؤال هم مطرح است: چرا شرکت برای مدتی طولانی اجازه داده که چنین رفتارهای ناپسندی ادامه پیدا کند؟
رهبران باید الگوی نقشهای مختلف باشند
شرکتها باید مطمئن شوند که رهبران اجرایی تیمها، خودشان الگوی رفتاری هستند که از کارمندانشان انتظار دارند. این رفتار باید حرفهای و خالی از شرارت باشد.
کاملاً بیمفهوم و غیرقابلپذیرش است که یک رهبر بگوید: کاری را که من میگویم انجام بده نه کاری را که من انجام میدهم! اگر رهبران خودشان به حرفهای خودشان پایبند نباشند، کارمندان با خودشان فکر میکنند: «نمیدانم چرا باید به رفتاری مقید باشم که سرپرست یا مدیر خودش به آن عمل نمیکند!»
همهی کارکنان باید در یک سطح قرار بگیرند
بعضی شرکتها به جامعهای طبقاتی تبدیلشدهاند: آنها ناظران و سرپرستان را در طبقهی برتر قرار دادهاند و کارمندان را در طبقهی پایین و به کارمندان به چشم حقارت و کوچکی نگاه میکنند. هرچند این شرایط بهصورت علنی بیان نمیشود، ولی قوانین در هر گروه به شکل متفاوتی اعمال میشود: مجموعهی قوانین مدیران و ناظران و مجموعهی قوانین کارمندان. این مسئله بسیار دردناک و تأسفبرانگیز است.
این همان سبک و سیاقی است که روحیهی کارمندان را نابود میکند.
زمانی میشا کالینز، بازیگر، گفته بود:
من واقعاً فکر میکنم مؤثرترین روشی که میتوان با استفاده از آن جهان تغییر را تغییر داد، این است که نمونهای واقعی از صداقت را الگوی خود قرار دهیم. بهعلاوه، شفقت و مهربانیهای بیتوقع مثال خوبی است برای شیوهای که میتوانیم در زندگی رفتار کنیم.
برای یک رهبر، مشفقانهترین عمل این است که باثبات، عدالت و یکرنگی تیمش را هدایت کند. هر الگویی بهغیراز این، مصداق تظاهر و دورویی است.