به بهانه چاپ چهارم:

بررسی تحلیلی کتاب « امیکا و تجربه‌های زمین‌ زادگان»

    کد خبر :710224

«امیکا و تجربه‌های زمین زادگان» در 204 صفحه توسط، امیرحسین کاوه نگاشته و از انتشارات گروه مطالعات اندیشه‌ورزان آریا، چاپ و به همگان معرفی‌شده و قسمت دوم این کتاب نیز در دست نگارش است.
این رمان پنجاه‌ودو قسمتی، رقعی با قالب شعر قصه دنباله‌دار عاشقانه است و بیش از هر اثر دیگری شازده کوچولو و سیاره‌اش را تداعی می‌کند و پر است از جملات آموزنده که هر یک بخشی از زندگی را نشانمان می‌دهد. این کتاب عناصر اطرافمان را که عموماً به آنها بی‌تفاوتیم _ آب، باد، آتش، خاک، ساعت، عدد و …_ یادآوری می‌کند و با حس عجیبی ما را با عناصر هستی که همیشه کنارمان هستند دوباره آشنا می‌کند؛ تا شاید بعد از خواندن این کتاب مفهوم اصلی زندگی را زندگی کنیم.

اثر امیرحسین کاوه به‌شدت به دنیای ادبیات داستانی پائولو کوئیلو نزدیک است و مفاهیم زندگی را به شکل انتزاعی برجسته کرده و جلوی چشمان مخاطب می‌گذارد؛ آنجا که جادو، فلسفه، تخیل، عرفان و تجربه‌های شخصی درهم‌پیچیده‌اند و ده‌ها جمله فلسفی ساخته می‌شود که هر بار می‌خوانی یک زاویه دیگر از زندگی را می‌بینی، نظیر: «من هم دختر مو بلند زمین؛ من رودخانه سفید هستم برادرم رودخانه آبی؛ مادرم اقیانوس؛ پدرم ابر؛.. من «آب» و مایه حیات هستم و رعدوبرق دوست صمیمی من است؛ تو که هستی از کجا آمده‌ای و به کجا می‌روی؟ پیدا و پنهان تو اول و آخر توست.»
»زمین زادگان آغازشان از خاک است و در دل من هم پایان آنهاست»
«نگران نباش مراقب همه‌چیز خداست»
«از هر غرش و نهیبی آشفته نشوید شاید رعدوبرق باشد و بعد باران رحمت»
«دلیل بسیاری از پرسش‌ها فهمیدن جواب تو نیست بلکه برای دانستن سطح فکر توست»
«پرنده‌ای که رام نشود جایش در قفس است»
«بله؛ آغاز یک تعهد شروع صدها مسئولیت است»
«وابستگی‌ها سریع و راحت و دوست‌داشتنی ایجاد می‌شوند ولی دیر و سخت و گاه با نفرت قطع می‌گردند»

به اعتقاد نگارنده، امیرحسین کاوه در این کتاب داستان ما، انسان‌ها را روان و بی‌آلایش و همه‌فهم روایت می‌کند؛ توصیفی ظریف و دلنواز از تمامی تجربه‌های بشری، از آب و باد و آتش گرفته تا ستم و جنگ و البته عشق!
امیکا و تجربه‌های زمین زادگان به‌نوعی روایت جهان خلقت است؛ از روز ازل تا زمان اتمام مأموریت انسان بر زمین، هر چه بر انسان گذشته از زمان آدم تا همین امروز تجربه‌هایی که خود داشتیم و گاهی از تجربه دیگران آموخته‌ایم. آنجا که با ارابه زمان به عقب می‌رویم و داستان یوسف نبی را با عشق یوسف به زلیخا می‌بینیم، یا داستان خوابیدن حضرت علی (ع) در بستر حضرت محمد (ص) که از آنها با عنوان ایثار و مهربانی یادشده است.

 

امیکا موجودی که از آسمان چهارم _ همان عالم ذر_ به زمین می‌آید، در زمین سیر می‌کند، دل‌بسته می‌شود و دل‌بسته می‌کند، از روزی که قدم به عالم خاکی می‌گذارد عناصر طبیعی همه برای رشد و تعالی او دست‌به‌دست هم می‌دهند تا بیاموزد و تجربه کند، اما ازآنجاکه «ما ز بالاییم و بالا می‌رویم» لاجرم باید از تمامی دل‌بستگی‌ها دست بشوید و به آسمان چهارم برگردد. به‌جایی که به آن تعلق دارد، در مواقع برمی‌گردد به اصل و سرمنشأ خود، آن‌گونه که مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، از مرگ استقبال می‌کند و آن را وسیله‌ای برای رسیدن به محبوب و مقصود خود می‌داند:
چو روز مرگ تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
حافظ هم به همین درک از مرگ و نیستی رسیده آنجا که می‌گوید:
در اَزَل پرتو حُسنت ز تجلّی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
یا جایی که می‌گوید:
جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت
دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
به نقل از دکتر اصغر دادبه: هوس اینجا معنای منفی ندارد بلکه همان اشتیاق و شوق است. چاه زنخدان هم در این بیت یعنی همان مقام فنا. جانی که از عالم بالا آمده است چون اشتیاق داشت که در مقام فنا به جایگاه اصلی خودش برسد. دست در حلقه آن زلف خَم اندر خَم زد. زلف خم ‌اندر خم تعبیری از مراحل سلوک است. درواقع در این تفکر مرگ لازمه بازگشت به جایگاه اصلی انسان است. این تعبیر عین همان قصه مولاناست.
و اما امیکا، کنجکاوانه به زمین می‌آید و بی‌قرار وصل یاری در آسمان چهارم، به استقبال مرگ می‌رود.

چنانچه می‌خواهید با «سورا» عشق امیکا و دل گویه‌های الهامی «ودود» آشنا شوید و با ارابه زمان که وسیله نقل و انتقال «امیکا» به گذشته و آینده و مکان‌های متعدد است و ناخدای این ارابه آشنا شوید به آدرس: kaveh1395.blogfa.com مراجعه کنید. از این نویسنده کتاب‌های دیگری همچون «هفت هفتا ناجورنامه» و «وحی می» در دست انتشار است.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید