کسبه 90واحد تجاری شهر «ازنا» از اجاره اسفندماه معاف شدند/ مالک پاساژ «رضا»: من فقط یک واسطه‌ام از طرف خدا

    کد خبر :696882

«کار برای خدا، عکس لازم ندارد دخترم! درواقع، من کاره‌ای نیستم. یک واسطه‌ام که خدا مامورم کرده در حد توانم به مردم این شهر خدمت کنم.»این‌ها جملات حاج «محمدتقی صالحی»،یکی از مالکان پاساژ «رضا» در شهر ازناست که با بخشیدن اجاره اسفند، بار بزرگی از دوش 90کاسب برداشته­ است.

معجزه را چطور معنا می‌کنید؟ چرخ روزگار چطور بچرخد، حس می‌کنید در زندگی‌تان معجزه اتفاق افتاده؟… این روزها اگر تعریف دقیقی از معجزه می‌خواهید، کافی است سراغی بگیرید از کسبه بازار؛ همان‌ها که دل خوش کرده‌بودند به روزهای پررونق دم عید اما یک ویروس ناخوانده آمد و تمام آنچه در 11 ماه گذشته رشته کرده‌بودند را پنبه کرد. از آن‌ها بپرسید، معجزه یک تعریف کوتاه و مشخص دارد؛ اینکه کسی پیدا شود و دستشان را در این کسادی بازار بگیرد.

کسبه پاساژ «رضا» در شهر «ازنا» در استان لرستان هم تا همین دوشنبه، در میان دعاهای یواشکی‌شان، دنبال معجزه‌ای از این جنس بودند و خیلی‌هایشان فکرش را هم نمی‌کردند «مرغ آمین» تا این حد به آن‌ها نزدیک باشد. و صبح یکی از روزهای هفته جاری که همچنان زیر سایه سنگین کرونا گذشت، معجزه برای کاسبان 90 واحد تجاری این پاساژ اتفاق افتاد. حالا اگر از احوالاتشان خواسته باشید، شاکرند به درگاه خدایی که در همین نزدیکی است و قدردان‌ مهر و نوعدوستی مالکی هستند که یک بار دیگر اثبات کرد آسایش مستاجرهایش برایش در اولویت است.

خبر کار بزرگ و باارزش حاج «محمدتقی صالحی»، مالک 80 درصد واحدهای تجاری پاساژ بزرگ «رضا» در صرفنظر کردن از اجاره اسفندماه واحدهای تحت تملکش، خیلی زود از شهر کوچک و باصفای ازنا به تمام کشور رسید و با نسیمی از جنس اخلاق و انصاف و مردمداری، دل غمدیده ایرانی‌ها را در این روزهای پرماجرا تسلا داد. با ما در مرور این اتفاق خوشایند در گفت‌وگو با این هموطن دریادل و مستاجران پاساژش همراه باشید.

یک عکس در فضای مجازی و دیگر هیچ!

تمام اطلاعاتم از این اتفاق زیبا، محدود به عکسی است که در فضای مجازی دست‌به‌دست می‌شود. شهر «ازنا» و پاساژ «رضا»، می‌شود کلیدواژه جست‌وجویم و ازآنجاکه کار خیر، هر طور شده راهش را پیدا می‌کند و کننده‌اش را هرچند طالب گمنامی باشد، شهره عام خاص می‌کند، بالاخره به یک نشانی می‌رسم؛ به صفحه شخصی یکی از کسبه این پاساژ که به تولید و عرضه زیورآلات مشغول است. با شماره درج‌شده در صفحه تماس می‌گیرم و نامطمئن و شمرده‌شمرده می‌گویم: عکس و خبری در فضای مجازی پیچیده که می‌گوید مالک پاساژ رضا، اجاره اسفندماه مستاجرانش را بخشیده… درست است؟ جوان آن طرف خط، بلافاصله می‌گوید: «بله. کاملاً واقعیت دارد. آن عکس را خودم گرفتم…»

حالا صدایم قوت می‌گیرد و با اشتیاق از کاسب جوان می‌خواهم از این اتفاق و حال‌وهوای پاساژ بگوید. او که خودش را «کیان خوشدل» معرفی می‌کند، یک‌راست می‌رود به صبح روز دوشنبه 19 اسفند و می‌گوید: «80 درصد این پاساژ متعلق به حاج محمدتقی صالحی است و مابقی به برادر و خواهرهایشان تعلق دارد. صبح 2، 3 روز قبل بود که چند نفر آمدند و یک بنر در ورودی پاساژ نصب کردند که در آن نوشته‌بود حاج آقا صالحی تصمیم گرفته‌اند اجاره اسفند ماه واحدهایی که متعلق به خودشان است را ببخشند. همه اهالی پاساژ اولش تعجب کردند. آخه هیچ‌کس انتظار چنین اتفاقی را نداشت. بعد از آن بود که پاساژ پر از شادی شد. همه خوشحال و هیجان‌زده بودند. اغلب کسبه پاساژ، جوان هستند و حاج آقا صالحی با این لطف، بار بزرگی از روی دوششان برداشته‌بود. همه کلی برای ایشان دعا کردند.»

«کیان خوشدل»، یکی از کسبه پاساژ «رضا»

گذشتن از مال، دل بزرگ می‌خواهد

جالب است بدانید آقا کیان که برای رسانه‌ای کردن این اتفاق مبارک پیشقدم بوده، خودش از مواهب آن بهره‌ای نبرده چون از قضا واحد محل کسب او جزو مایملک حاج آقا صالحی نیست. او لبخندی می‌زند و می‌گوید: «اتفاقاً حسابی هم به‌لحاظ مالی در مضیقه بوده و هستم. غیر از بدهی‌هایی که در مغازه دارم، ازآنجاکه به‌تازگی سر خانه و زندگی خودمان رفته‌ایم، کلی هم قرض و اقساط وام سر ماجرای عروسی برایم مانده. وقتی شنیدم حاج آقا صالحی از دریافت اجاره اسفند واحدهایش صرفنظر کرده، با برادرشان که مالک واحد من هستند، تماس گرفتم و پرسیدم: واحدهای شما هم مشمول این اتفاق می‌شود؟ ایشان در جواب گفتند: “نه متاسفانه. من هم جایی دیگر دارم اجاره می‌دهم. لطفاً مبلغ اجاره را واریز کنید.” من هم همان روز اجاره را واریز کردم و حالا فقط 100 تومان ته حسابم مانده…»

کاسب جوان ازنایی اما با ناامیدی میانه‌ای ندارد و بیشتر زیبایی‌ها را می‌بیند: «البته حاج آقا و خانواده‌اش به‌طور کلی با کسبه این پاساژ منصفانه برخورد می‌کنند. با اینکه پاساژ رضا، یکی از بهترین و مدرن‌ترین مراکز خرید شهر ازنا محسوب می‌شود، اما اجاره واحدهای آن واقعاً منصفانه است.» او مکثی می‌کند و باز هم با روایت خوبی‌ها و مهربانی‌های همشهریانش، کام ما را از راه دور شیرین می‌کند: «اگر اتفاق خوب پاساژ، قسمت من نشد اما خدا از جایی دیگر برایم جبران کرد. برای صاحبخانه‌ام، آقای «محمدرضا ندیمی»، مایع ضدعفونی‌کننده برده‌بودم که گفت: “نمی‌خواهد کرایه اسفندماه را واریز کنی.” ایشان آنقدر بزرگوار است که حتی می‌خواست هزینه آن مایع ضدعفونی‌کننده را هم به من بدهد.»

کیان خوشدل، خودش هم حلقه دیگری از این زنجیره انصاف و مردمداری است: «من تمام زیورآلاتی که به مشتری عرضه می‌شود را در مغازه خودم تولید می‌کنم و بیشتر از سود خودم حواسم به جیب مشتری است. به‌طور مثال، همان مدل زیورآلاتی که مغازه‌های دیگر با چرب‌زبانی 75 هزار تومان می‌فروشند، من با 9 هزار تومان دست مشتری می‌دهم! واقعیتش این است که دلم می‌خواهد همه همشهریانم با کمترین هزینه بتوانند وسایلی که دوست دارند را تهیه کنند. دلم می‌خواهد هیچ‌کس غصه نخورد که چرا فلان وسیله را ندارد.»

روزهای بی رونق پاساژ پس از شیوع ویروس کرونا

در این شهر، هیچ‌کس مثل حاج آقا هوای کسبه را ندارد

پیدا کردن آقای خوشدل، پلی می‌شود برای گفت‌وگو با دیگر کسبه این پاساژ. طلافروش پاساژ رضا که این روزها با خوشحالی همسایه‌هایش شاد است، می‌گوید: «شاید صنف ما چندان درگیر شرایط نابسامان این روزهای بازار نباشد اما اغلب کسبه این پاساژ که در حوزه فروش لباس بچه‌گانه و زنانه فعالیت می‌کنند، به‌شدت گرفتارند. بازار این روزها خیلی خیلی خراب است و همین، ارزش کار حاج آقا صالحی را دوچندان می‌کند.»

«سامان افشار» فرصت را غنیمت می‌شمارد برای تمجید از مالک بلندهمت این پاساژ؛ تعریف و تمجیدی که حاج آقا را بیشتر به ما می‌شناساند: «حاج آقا صالحی کاری را انجام دادند که هیچ‌کس از ایشان درخواست نکرده‌بود. البته ایشان به مناعت طبع معروف‌اند. حاج آقا، بزرگ‌زاده و از خانواده‌ای با اصل ونسب هستند و همه کسبه این پاساژ با شناختی که از مرام ایشان داشتند، خیالشان راحت بود که حاج آقا به کسی سخت نخواهند گرفت. ایشان همیشه با مستاجران‌شان در پاساژ راه می‌آیند و چه در اینجا و چه در فضاهای کسب و کار دیگری که در اختیار دارند، همیشه مراعات حال کسبه و کارکنانشان را می‌کنند و آسایش آن‌ها برای ایشان در اولویت است. در همین پاساژ، اجاره‌هایی که ایشان برای واحدها تعیین می‌کنند، باورنکردنی است. با اینکه این شیک‌ترین و به‌روزترین پاساژ شهر است و پاخور خیلی بالایی دارد، اجاره واحدهایش، کمتر از یک چهارم اجاره پاساژهای دیگر است! اما با تمام این اوصاف، باز هم هیچ‌کس انتظار نداشت حاج آقا صالحی دست به چنین کار بزرگی بزنند و از اجاره اسفندماه چشم‌پوشی کنند.»

آقای طلافروش نفسی تازه می‌کند و در ادامه می‌گوید: «درست است که اجاره‌های این پاساژ، بسیار منصفانه و بسیار پایین‌تر از پاساژهای دیگر است، اما برای کاسبانی که در این بازار نابسامان، نه‌تنها درآمدی نداشته‌اند، بلکه هرکدام چند ده میلیون تومان چک دست طلبکاران دارند و با این نگرانی، روزها را سر می‌کنند، همین اجاره به‌ظاهر ناچیز هم بسیار سنگین بود و لطف حاج آقا صالحی در بخشیدن این اجاره، اتفاق بسیار مهمی بود که کمک بسیار بزرگی به کاسبان این پاساژ کرده است.»

تصویر استوری یکی از کسبه پاساژ

مرام مالک پاساژ، حمایت از جوانان است

اما باید پای صحبت «معصومه خوانساری» بنشینید تا با همه وجود درک کنید قدمی که حاج محمدتقی برداشته، چه آثار مهمی در زندگی کسبه پاساژ رضا داشته. خانم فروشنده پوشاک بچه‌گانه برمی‌گردد به 2،3 روز قبل و آن دقایق فراموش‌نشدنی و با هیجان خاصی می‌گوید: «در مغازه نشسته‌بودم که یکی از مشتریانم آمد داخل و گفت: “داشتند جلوی پاساژ یک بنر نصب می‌کردند. فکر کنم نوشته‌بود قراره اجاره یکی دو ماه رو ازتون نگیرن…” چیزی را که می‌شنیدم، باور نکردم. آنقدر هیجان‌زده شده‌بودم که مشتری و مغازه را رها کردم و رفتم ببینم ماجرا چیست. وقتی دیدم واقعیت دارد و حاج آقا صالحی اجاره اسفندماه را بخشیده‌اند، واقعاً خوشحال شدم. این کار از حاج آقا – با سابقه خیرخواهی که از ایشان سراغ داشتیم- بعید نبود اما ما چنین انتظاری نداشتیم. می‌دانید مجموع اجاره واحدهای متعلق به ایشان چقدر می‌شود؟ واقعاً هر کسی این کار را نمی‌کند. وقتی این خبر را استوری کردم و در صفحه اینستاگرامم گذاشتم، هرکس دید، تعجب کرد و گفت: خدا خیرش بدهد.»

می‌گویم از سابقه خیرخواهی حاج آقا صالحی یاد کردید. برای ما هم از این سابقه مثبت بگویید. خوانساری نمی‌گذارد جمله‌ام تمام شود و لبخندبرلب می‌گوید: «هر کدام از کسبه که مشکلی داشته‌باشد، کافی است فقط برود با حاج آقا مطرح کند. حتماً ایشان با او کنار می‌آیند. نمونه‌اش خود من. پارسال وقتی حاج آقا فهمیدند شرایط خوبی ندارم، برخلاف بسیاری از مالکان، نه پول پیش و نه اجاره مغازه‌ام را اضافه نکردند. این مرام حاج آقاست. انگیزه‌شان همیشه این بوده که دست جوانان را بگیرند. شاید باورتان نشود اما اگر 3، 4 ماه هم پرداخت اجاره‌مان به تعویق بیفتد، هیچ برخوردی نمی‌کنند و نهایتاً نماینده ایشان یک تذکر شفاهی به ما می‌دهند. من 8 سال است در بازار فعالیت می‌کنم و در پاساژهای دیگر هم بوده‌ام اما هیچ‌کس را مثل حاج آقا صالحی ندیده‌ام. همه کسبه این پاساژ می‌گویند دست حاج آقا برایشان خیر و برکت داشته‌است.»

11 ماه تلاش و انتظارمان به خاطر یک ویروس خراب شد

خنده‌های از سر رضایت و آرامش امروز معصومه خوانساری و همکارانش، فقط ظاهر ماجراست و فقط خدا می‌داند در این چند هفته عجیب و غریب کرونایی در پایان سال چه بر آن‌ها گذشته. او مکثی می‌کند و می‌گوید: «نمی‌دانید در حدود یک ماه گذشته چقدر در فشار بودیم. ما 11 ماه سال را تلاش می‌کنیم به امید این یک ماه پایانی اما امسال با شیوع ویروس کرونا، همه نقشه‌هایمان نقش بر آب شد و حالا شرایط سختی داریم. من، باردارم و شرایط خاص‌تری هم دارم. باور می‌کنید اوضاع آنقدر سخت و عجیب شده که حتی پول برای هزینه آزمایش و سونوگرافی هم نداشتم. همه این‌ها برایم دغدغه بود و به همین خاطر، از شنیدن خبر لطفی که حاج آقا صالحی کردند، خیلی خوشحال شدم. واقعاً بعد از اینهمه استرس برای شرایط بازار و نگرانی برای چک‌های عقب‌افتاده، این اولین خبر خوشی بود که شنیدم.»

می‌گویند “کریم”، قبل از آنکه کسی از او درخواست کند، می‌بخشد. با تعریف‌هایی که خانم خوانساری و همسایه‌هایش در پاساژ رضا می‌کنند، معلوم می‌شود حاج آقا صالحی، یکی از کریمان گمنام روزگار ماست: «آنقدر کسادی بازار، شرایط را برایمان سخت کرده‌بود که چند روز قبل چند نفر از کسبه پاساژ پیشنهاد کردند جمع شویم و برویم با حاج آقا صحبت کنیم که اگر می‌شود برای اجاره اسفندماه به ما مهلت بدهند. اما حاج آقا نگذاشتند کار به درخواست ما برسد و خودشان برای این کار پیشقدم شدند. این موضوع، ارزش کار ایشان را چند برابر می‌کند. می‌دانید اگر مالکان پاساژهای دیگر هم همین کار را بکنند، چقدر دعای خیر پشت سرشان خواهد بود؟ خدا به حاج آقا صالحی خیر بدهد. شاید خود ایشان هم ندانند چه لطف بزرگی در حق ما کرده‌اند و چقدر دل ما را شاد کرده‌اند. خیلی‌ها در این پاساژ، شرایطی شبیه شرایط من دارند اما بروز نمی‌دهند. حتماً حاج آقا نتایج و برکات این کار خیر بزرگ را در زندگی‌شان خواهند دید.»

بعضی‌ها گفتند: با این کار، ما را به دردسر انداختید!

سر حاج محمدتقی صالحی آنقدر شلوغ است که به‌ندرت به پاساژ سر می‌زند. بنابراین کسبه بیشتر با نماینده او در ارتباط هستند. من هم برای پیدا کردن حاج آقا به آقای «جدیدی»، نماینده ایشان در پاساژ رضا متوسل می‌شوم و او در گفت‌وگوی کوتاهمان با اطلاعات خوب و قابل تاملی که ارائه می‌دهد، تصویر دقیق‌تری از شخصیت حاج آقا صالحی در ذهنم ترسیم می‌کند. آقای نماینده می‌گوید: «پاساژ رضا، 120 واحد تجاری دارد که 80 درصد آن‌ها یعنی 90 واحد، متعلق به حاج آقا محمدتقی صالحی است. وقتی شیوع کرونا باعث رکود بازار و کسادی کسب‌وکار شد، حاج آقا به‌صورت خودجوش و بدون اینکه درخواستی از ایشان شود، به ما دستور دادند به کسبه پاساژ اطلاع دهیم نگران اجاره اسفندماه نباشند چون ایشان اجاره این ماه را بخشیده‌اند.

ما هم رفتیم و با نصب یک بنر در ورودی پاساژ، ماجرا را به اطلاع کسبه رساندیم. اما حاج آقا وقتی مطلع شدند، از ما گلایه کردند! و با ناراحتی گفتند: “چرا برای این کار، بنر نصب کردید؟ نباید کسی متوجه می‌شد.” گفتیم: این کار قشنگی بود و ما هم فقط برای اطلاع‌رسانی و برای اینکه دیگر مالکان هم تشویق شوند چنین کاری را در حق مستاجرانشان بکنند و این کار ترویج شود، آن بنر را نصب کردیم. این توضیحات، کمی ایشان را قانع کرد.»

می‌پرسم: حالا واقعاً این اطلاع‌رسانی روی سایر مالکان تاثیری داشت؟ آقای جدیدی در جواب می‌گوید: «بله. خوشبختانه بعضی از مالکان پاساژهای اطراف از این حرکت حاج آقا صالحی استقبال کردند و تصمیم گرفتند همین لطف را در حق مستاجرانشان انجام دهند. اما خب، افرادی هم بودند که تماس گرفتند و ما را مواخذه کردند و گفتند: “چرا این کار را کردید؟ ما را به دردسر انداختید! حالا مستاجران ما هم چنین انتظاری از ما دارند.” از رفتار و حرف‌های این افراد تعجب کردیم. آن‌ها خودشان می‌دانند بازار واقعاً کساد است و کسبه، درآمدی نداشته‌اند که بخواهند اجاره بدهند. آن مالکان هم آنقدر وضعشان خوب است که به‌راحتی مثل آقای صالحی می‌توانند دست مستاجرانشان را بگیرند و به‌خاطر چشم‌پوشی از اجاره یک ماه هم متضرر نشوند.»

پاساژ «رضا» در شهر «ازنا»

من فقط یک واسطه‌ام از طرف خدا…

نوبتی هم باشد، نوبت قهرمان داستان ماست که روایتش از این ماجرا را برایمان بگوید. وقتی در تماس با حاج «محمدتقی صالحی» جملات را پشت سر هم ردیف می‌کنم برای تقدیر از حرکت ارزشمند او، از آن طرف خط، صدایی آرام در جوابم می‌گوید: «من که کاری نکردم. شهر ما، شهر کوچک و محرومی است و مردمانش با مشکلات متعددی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. ما اینجا مهاجر زیاد داریم اما انصار نداریم! کسی نیست به مشکلات شهر و شهروندانش رسیدگی کند. تعداد زیادی از مردم شهر دارند به‌خاطر بیکاری و فقر از شهرمان مهاجرت می‌کنند. این حرکت در پاساژ رضا، وظیفه من برای کمک به همشهریانم بود. درواقع من، کاره‌ای نیستم. یک واسطه‌ام که خدا مامورم کرده در حد توانم به این شهر و مردمانش خدمت کنم.»

نیکوکار 67 ساله ازنایی که یکی از تولیدکنندگان شناخته‌شده این شهر و کل کشور محسوب می‌شود، مکثی می‌کند و اینطور ادامه می‌دهد: «بیکاری جوانان برای من دغدغه است. بیکاری در شهر ما بیداد می‌کند. اینجا حتی امکان دستفروشی هم وجود ندارد. همین شرایط باعث شده جوانان ما به تهران مهاجرت کنند و آنجا برای امرار معاش یا پیک موتوری شوند یا دستفروش. افسوس می‌خورم که جوانان تحصیلکرده ما مجبور به انجام این کارها می‌شوند. من واقعاً نگران خانواده‌های شهرم هستم که دختران و پسرانشان با تحصیلات فوق‌لیسانس، بیکار در خانه مانده‌اند. این شرایط به لحاظ روحی، هم به این جوانان و هم به خانواده‌هایشان لطمه می‌زند. خب، من به‌عنوان یک تولیدکننده، اگر میلیاردها تومان پول داشته‌باشم اما کار و تولید در شهرم راکد باشد، چه فایده‌ای دارد؟ چه لذتی می‌برم؟ بیکار شدن جوانان، دل مرا به درد می‌آورد. من وقتی بتوانم با پولم برای جوانان شهرم ایجاد اشتغال کنم، خوشحال می‌شوم. دختر و پسر جوانی که شغل داشته‌باشد، هم سرگرم است و هم با درآمدی که کسب می‌کند، دیگر احساس نمی‌کند سربار خانواده است. این حس و حال، هم برای خودش خوب است، هم برای خانواده‌اش و هم برای جامعه.»

آرزویم احیای کارخانه‌هایم و اشتغالزایی برای جوانان شهرم است

هرچه بیشتر انتظار می‌کشم که حاج آقا از کار ارزشمندش در پاساژ بگوید، کمتر می‌شنوم. او در عوض، با غنیمت شمردن این فرصت، ترجیح می‌دهد از دغدغه‌هایش برای شهر و همشهریانش بگوید: «من یک تولیدکننده هستم. در شهر ازنا یک کارخانه فولاد و 3 کارخانه در حوزه سنگ‌بری دارم اما متاسفانه در حال حاضر فقط کارخانه فولادمان فعال است. با اینکه ازنا بهترین معادن سنگ را دارد و از این لحاظ، بعد از ایتالیا در رتبه دوم است، اما کارخانه‌های سنگ ما به‌دلیل نداشتن مواد اولیه به تعطیلی کشیده شده است! می‌دانید چرا؟ چون سنگ‌های معادن به خارج از کشور صادر می‌شود و این خام‌فروشی، بلای جان صنعت سنگ ما شده است. من 3 کارخانه سنگ دارم که یکی از آن‌ها با داشتن بهترین ماشین‌آلات، یک کارخانه صنعتی تمام عیار است و می‌تواند برای 50 نفر از اهالی شهر ایجاد اشتغال کند. 2 کارخانه دیگر هم هرکدام ظرفیت اشتغالزایی برای 25 نفر را دارند اما متاسفانه همه آن‌ها تعطیل هستند. روزگاری این کارخانه‌ها آنقدر نیرو داشت که برای رفت‌وآمدشان، اتوبوس اختصاصی تدارک دیده‌بودم اما حالا… بنابراین من رنج رکود و کسادی بازار را خوب درک می‌کنم.»

حاج محمدتقی صالحی که کارشناس ارشد اقتصاد است، شهرش – ازنا- را برای زندگی، اشتغال و تولید، بهترین می‌داند و می‌گوید: «من همه دنیا را چرخیده‌ام و به حدود 100 کشور مسافرت کرده‌ام و با همه تجربیاتم می‌گویم شهر من، همه چیز دارد؛ از آب و هوای خوب تا منابع لازم برای کار و تولید و صنعت. اگر تدبیر و آینده‌نگری مدیرانی دلسوز هم به این ظرفیت‌ها اضافه می‌شد، فرصت سرمایه‌گذاری برای تولید در این شهر از دست نمی‌رفت و امروز گرفتار بحران بیکاری نبودیم.»

شاید فردا کرونا سراغ من بیاید…

وقتی دوباره از کار بزرگ حاج آقا در بخشیدن اجاره اسفندماه کسبه پاساژ رضا یاد می‌کنم، باز هم تواضع می‌کند و بدون اینکه کار را به حساب خودش بنویسد، می‌گوید: «من تنهایی نمی‌توانم خوب فکر کنم. مدیرانی دارم که مشاوران خوبی برای من هستند؛ مثل آقای جدیدی و آقای مهدوی. این اتفاق هم حاصل مشاوره‌های آن‌هاست. واقعیت این است که من همیشه نیمه پر لیوان را می‌بینم و به همه همکارانم اعتماد دارم. آن‌ها هم برای من سنگ تمام می‌گذارند. باور کنید تمام دلخوشی من هم در این شهر، همین است. تمام همکاران در واحدهای تولیدی و خدماتی ما و در همین پاساژ، برادران و خواهران من هستند و در کنار آن‌ها آرامش پیدا می‌کنم. در مقابل این آرامش، مال چه ارزشی دارد؟ دخترم! اصلاً اعتباری به این زندگی نیست. چه کسی می‌داند؟ شاید فردا من هم مبتلا به کرونا شوم و… پس من اگر خادم مردم باشم، زیباست. اینکه خودم را بالاتر از آن‌ها حساب کنم و مدام اموالم بیشتر شود، چه ارزشی دارد؟»

حاج محمدتقی صالحی حتی حاضر نمی‌شود عکسی از او ضمیمه صحبت‌هایش شود و در مقابل اصرارهای من می‌گوید: «کار برای خدا، عکس لازم ندارد. ماجرای عکس و… باعث می‌شود کار، تبلیغاتی شود که مطلوب من نیست. این پاساژ، متعلق به مردم شهر ازناست. باور کن هزینه‌ای که صرف ساخت این پاساژ کردم، شاید تا 50سال دیگر هم برنگردد. اما من یک واسطه بودم که این مرکز خرید در این شهر محروم ساخته شود و برای تعدادی از اهالی شهر ایجاد اشتغال کند. آنچه اهمیت دارد، همین است.»

منبع :فارس

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید