مریم حیدر زاده: نباید کشور و مردمم را ترک میکردم
سال 1383 که به کانادا مهاجرت کردم بعد از یکماهونیم زندگی در آنجا نتوانستم به دلیل حس خاصی که به سرزمین مادری خودم داشتم آنجا زندگی کنم و دوباره برگشتم.
مریم حیدرزاده، هنرمندی که اسم او با عرصه شعر و ترانه پیوند خورده است از روز جمعه 14 مهرپنجمین نمایشگاه نقاشی خودش را در گالری شکوه افتتاح کرده است؛ نمایشگاهی که در اولین روز آن نه تنها با استقبال بسیاری از مردم؛ بلکه با استقبال استادان نقاشی و حضور محمد باقرنوبخت، سخنگوی دولت و رئیس سازمان برنامه و بودجه روبهرو شد. وقتی با حیدرزاده صحبت میکنید انگار نه انگار که با شخصی روبهرو شدهاید که از نظر بینایی دچار مشکل است. بسیاری از چیزهایی که من، تو و ما به راحتی از کنارش میگذریم را او با چشم دل خود میبیند و درک میکند.
شاید یکی از دلایلی که باعث شده در ترانهها و نقاشیهای این هنرمند حس و حال و عشق خاصی نهفته باشد همین دیدن خارج از قواعد و اشکالی است که ما سعی داریم هر روز بر محیط پیرامون خود داشته باشیم.
حتی تحصیل در رشته حقوق قضایی و پرشدن ذهن از قواعد خشک حقوقی هم نتوانسته، طبع بلند و ذوق مریم را کور کند و او را از دنیای نقاشی که به قول خودش حسرت آن از دوران کودکی و زمانی که مجری برنامه کودک تلویزیون نقاشیهای بچهها را با ذکر نامشان نشان میداد، دور کند. حیدرزاده که اکنون در آستانه 40 سالگی است، خیلی از گمشدههایش را در نقاشی پیدا کرده است و در آستانه آغاز نمایشگاه (پس از آن همه حسرت) که پنجمین نمایشگاه انفرادی اوست، میگوید اگر روزی میان ادبیات و نقاشی ناگزیر به انتخاب شوم، بدونلحظهای درنگ، عاشقانه نقاشی را برخواهم گزید.
چطور شد از شعر و شاعری به سمت هنر نقاشی رفتید و چقدر این دو هنر را در ارتباط با هم میدانید؟
از 3.5 سالگی بینایی خودم را از دست دادم. یادم میآید در آن زمان، کارتون پلنگ صورتی را که از تلویزیون پخش میشد به سختی و با چسبیدن به تلویزیون نگاه میکردم. حسرت استفاده از این جعبه آهنی و اینکه مجری برنامه کودک نام بچههایی را که به برنامه نقاشی ارسال کرده بودند میخواند در دل من ماند. از همان موقع به دنبال فرصتی بودم تا بتوانم به این حسرت خودم پاسخ دهم. به همین خاطر در سال 1388 با کمک استاد خوبم قاسمیزاده، که بینهایت در رشد و تعالی من در هنر نقاشی نقش داشت، کار با تکنیک آبرنگ و اکریلیک را آغاز کردم و توانستم به آرزوهای خودم جامهعمل بپوشانم.باید بگویم تاکنون هیچچیز دیگری غیر از نقاشی نتوانسته آنطور که باید به من احساس آرامش دهد.
با اینکه تصور چندانی از رنگها و اجسام پیرامون خود ندارید ولی به خوبی توانستهاید آنها را در آثارتان استفاده کنید؛ میخواستم بدانم چگونه به این حس رسیدهاید؟
در مورد اجسام، بله، خیلی تصور خاصی ندارم. اما رنگها در خاطرم حک شده است. یادم میآید در مراسم عروسی خالهام از گلهای رز ماشین آنها چیدم و از همانجا تصور ذهنی خاصی نسبت به رنگ قرمز دارم و رنگ مورد علاقهام از دوران بچگی است و حتی پرسپولیسی دوآتیشه (با خنده) هستم.
تا آنجایی که در خاطرم هست تمایز رنگها در ذهنم ملکه شده است و آنجاهایی که ندانم سعی میکنم با کمک از خواهرانم آنها را در ذهن خودم بسازم و از آنها بهره بگیرم. بسیار پیش آمده که افراد غریبه و حتی اطرافیان نزدیک خودم که از نمایشگاهم بازدید میکنند برایشان درک اجسامی چون سیب و انار را که به این خوبی میکشم، سخت باشد و فکر میکنند با کمک کسی این تابلوها را میکشم در صورتی که هیچ کسی در این زمینه به من کمک نمیکند. خیلی از همین مادهها را با لمس به راحتی میتوانم درک کنم و با توجه به فضاسازی آنها در ذهن خودم روی بوم میکشم.من با تمام توانم کار میکنم تا این حسرت دوران کودکی را به لذت تبدیل کنم؛ اما قضاوت در مورد اینکه چقدر توانستهام در هنر نقاشی موفق شوم را باید بر عهده صاحبنظران گذاشت.
رنگها در آثارتان، احساس و گرمای خاصی دارند. چگونه به این حس رسیدهاید؟
این موضوع نهتنها در نقاشی؛ بلکه در نگارش ترانه و زندگی شخصیام هم تاثیرگذار بوده است. نمایشگاههای من تلفیق رنگ و واژه است. بدینگونه که ترانههایی که مینویسم را سعی دارم با واژه واژه آن نقاشی بکشم و با نقاشیهای خودم تلاش میکنم ذهن بیننده را به سمت شعر و ترانه سوق دهم. این دو موضوع از هم جداییناپذیر است و تنگاتنگ همدیگر مسیر خود را طی میکنند. به نظرم دیدن حتما محدود به نگاه کردن نمیشود چون خیلیها که از نظر بینایی در سلامت کامل هستند آنطور که باید محیط پیرامون خودشان را نمیبینند و به راحتی از کنارش میگذرند. حتی در ارتباطهای دوستانهای که دارم بسیار از واژه دیدن استفاده میشود یا در خانه که هستیم مرا برای تماشای فلان فیلم یا برنامه دعوت میکنند و من سعی کردهام با سایر حواس خودم حس ندیدن را جبران کنم.
نقاشیهایتان الهامبخش ترانهها هستند یا ترانههایتان روی نقاشیها تاثیرگذاشتهاند؟
فکر میکنم هر دو به صورت موازی روی همدیگر تاثیر گذاشته و تبادلی دوستانه میان آنها برقرار است. البته احساس میکنم از زمانی که وارد دنیای نقاشی شدهام، تصویر در ترانههایم پررنگتر شده است. کارهایم رئال متمایل به اکسپرسیونیست است ولی به آن شکلی که برای مخاطب ملموس نباشد، خیر، اینطور نبوده و با اینکه تا حدی هم خواستم معناگرایانه کار کنم اما به گونهای نبوده که برای مخاطب گنگ باشد و با آن ارتباط برقرار نکند.
من طراحی را دوست نداشتم؛ از اشکال هندسی و از اینکه وارد دنیای ریاضیات شوم، بیزار بودم و اگر با طراحی که سرشار از قواعد و اشکال هندسی است، شروع میکردم مطمئنا تصور رویاییام از نقاشی نابود میشد. با این تصور سعی کردهام ورودم به دنیای نقاشی را با دور زدن طراحی و روشهای سادهتری توسط استادم آغاز کنم.
در بیشتر کارهای شما چه در رنگ و چه در فضاسازیها به نوعی تقابل آسمان و زمین وجود دارد؛ میخواستم بدانم هنگام کشیدن آنها چه حسی در درونتان وجود داشته است؟
حالوهوایی که در لحظه دارم همیشه بر کارهایم اثر گذاشته است. حال این چه هنگام سرودن شعر باشد و چه در زمان کشیدن تابلو. در هر دو حالت بر آنها تاثیرگذار است. سعی کردهام عشق خاصی در کارهایم وجود داشته است و این بهرهگیری را از تک تک عناصر پیرامون خودم در آثارم به کار میبرم. خیلیها هم در این زمینه تشابهی را میان کارهای من با سهراب سپهری قائل شدهاند که ضمن تشکر از لطف دوستان، خودم را بسیار کوچکتر از آن چیزی میبینم که بخواهم با این هنرمند بزرگ مقایسه شوم.
تا حالا شده که شعر و نقاشی را با همدیگر و به موازات هم انجام دهید؟
بله، کاری به اسم پاییزان را که در همین کارهای نمایشگاه هست در این فضا کشیدهام. من عاشق پاییز هستم و حتی هر پستی که در اینستاگرام میگذارم مینویسم این تعداد روز تا پاییز مانده است و یکی از دلایلی که نمایشگاه خودم را در این ماه برگزار کردهام به خاطر عشق و علاقهام به پاییز بوده است.
در بعضی از کارهای شما یکسری موضوعات اجتماعی موج میزند. میتوان این گونه گفت که محیط پیرامون شما روی کارهایتان تاثیر گذاشته است؟
زندگی کاملا در جریان با تمام ابعاد آن است و نمیتوانم منکر تاثیر دردها، خوشیها و … روی آثارم باشیم.کاملا ناخواسته در خلق هر اثری که کشیدهام این الهام گرفتن وجود دارد. بهترین حالت در خلق هر اثری این است که هیچ تصمیمی پشت کار هنری نباشد و شما در لحظه آن را بکشید یا غزلی را بنویسید و آن تو را به سمت خودش دعوت کند.البته اینکه استفاده از رنگهای خاص با قصد خاصی انجام شده باشد خیر، اینگونه نبوده است و تنها حس و حال واقعی همان لحظه من بوده است.
سعی دارید با آثار خودتان معنی خاصی را به مخاطب منتقل کنید؟
میخواهم آن چیزی را که به من الهام میشود به نحواحسن پیاده کنم و به مخاطب خودم منتقل کنم. هنرمند خودش مجری طرح است و نسبت به تک تک عناصر و رنگهایی که از آنها بهره میبرد آگاه است، ولی هیچوقت نخواستم از قبل، روی موضوعی فکر کنم بلکه در همان لحظه و با همان پیشفرض ذهنی سعی کردهام آن را پیاده کنم.
اگر روزی قرار باشد تا از میان ترانه و نقاشی یکی را انتخاب کنید، سراغ کدام میروید؟
اگر مجبور شوم میان شعر و نقاشی یکی را انتخاب کنم بدونشک، نقاشی را انتخاب میکنم. به خاطر اینکه نقاشی زبان جهان است و حسرتی بود که الان برایم چند سالی است تبدیل به لذت شده است. حتی خیلی وقتها تمام ذهن مرا مشغول کرده بود و اگر به آن پاسخ نمیگفتم، اذیتم میکرد.
الان تشنه این هستم که کارم را در نقاشی گسترش دهم. در نمایشگاه قبلی درصدد بودم از کارشناسان گینس دعوت کنیم که به علت تحریم بودن موفق به انجام این کار نشدیم. امیدوارم اگر همچنان این رکورد حفظ شده باشد، مجددا از آنها دعوت کنیم.
از اولین نمایشگاهی که داشتهاید با استقبال و فروش خوبی روبهرو بودهاید. دلیل این استقبال را مطرح بودن خودتان در حوزه شاعری میدانید؟
بیشتر از شهرت من در این حوزه، حس کنجکاوی مردم نسبت به هنرمندی است که با این شرایط توانسته در هنر نقاشی فعالیت کند. حتی خیلی از نزدیکانم با وجود اینکه از نزدیک شاهد کشیدن کار توسط من هستند ولی سخت میتوانند آن را باور کنند. ندیدن محیط اطراف خودم باعث شده به حس رهایی من کمک زیادی کند و از حساسیتهای هندسهوار هنرمندانی که میبینند، رهایی یابم و به تصاویر ذهنی خودم پاسخ دهم.
از فعالیت دوباره خود در عرصههای مختلف هنری راضی هستید؟
خدا را شاکر هستم که بعد از 12 سال آلبومم را در دولت تدبیروامید منتشر کردم. در دولت یازدهم و زمانی که آقای جنتی، وزیر وقت ارشاد بود با نوشتن نامهای به وی تقاضای اجازه کار دادم که بعد از مدتی به من پاسخ دادند. در خیلی جاها تعهد دادم تا اتفاقات قبل دیگر تکرار نشود و از طرفی هم آنها امتیازاتی را به من دادند که این نشان از توجه ویژه آنان به هنر و هنرمند است. در طول سالهای گذشته دوستانی پیشنهاد دادند که مهاجرت کنم. در کشورهای غربی از احترام ویژهای برخوردار هستم. حتی سال 1383 که به کانادا مهاجرت کردم بعد از یکماه و نیم زندگی در آنجا نتوانستم به دلیل حس خاصی که به سرزمین مادری خودم داشتم آنجا زندگی کنم و دوباره برگشتم. البته شاید کار من هم در آن برهه اشتباه بود و نباید به خاطر اینکه چند نفر از کارم خوششان نمیآمد کشور و مردمم را ترک میکردم. حتی خیلی از شاعران در آن زمان بودند که با خوانندههای سیاسی آن سوی آبها کار میکردند و با افتخار آثارشان را در صفحههای شخصیشان در شبکههای اجتماعی منتشر میکردند ولی هیچ کسی با آنها مبارزه نکرد. ولی اینکه بخواهید به خاطر یک مساله ساده و آن هم خواندن چند ترانه توسط خوانندههای آنور، هنرمند را ممنوع الکار کنید به نظرم بیانصافی است. نباید به جای اجرای عدالت، سلیقه اعمال شود.