چند روایت معتبر از «سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما میآمد»
داستان نگارش کتاب «سه دیدار» داستان مجاهدت نویسندهای برای روایت از عشق خود به انسانی الهی است که سالها برای درکش وقت میگذارد و در حسرت بیشتر خواندن میماند.
شانزدهم خردادماه سال ۱۳۹۶، نُه سال از درگذشت نادر ابراهیمی گذشته است؛ نویسنده، فیلمساز، روزنامهنگار، ترانهسرا و مترجم ایرانی، مردی که با قوت تمام میشود از او با عنوان مردی برای تمامی فصول تاریخ ایران یاد کرد؛ از عاشقانهها تا نالههایش.
نادر ابراهیمی خاطره ساز بخش بزرگی از سه نسل از مردم ایران است. مردمی که با عاشقانههایش روزها و لحظههای خوبی داشتهاند و با داستانهای بلندش شور میهندوستی را بار دیگر در خود احساس کردند. با این همه در میان آثار او کم نیستند آثاری که از او نویسندهای متفاوت در جامعه فرهنگی ایران ساخته و البته او نیز برای این چهره تازه کم هزینه پرداخت نکرد.
در میان این دست آثار ابراهیمی، متفاوتترین اثر که شاید در نوع خود در تاریخ ادبیات انقلاب اسلامی نیز تکرار نشده باشد، کتابی است با عنوان «سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما میآید» مجموعهای سه جلدی که هیچگاه بیش از دو مجلد آن راهی به انتشار باز نکرد و آن هم که باز کرد این روزها کیمیای بازار کتاب است و خبری از چاپ مجدد آن نیست.
چرا امام خمینی(ره)؛ چرا کتاب؟
برای روایت از «سه دیدار» با فرزانه منصوری، همسر نادر ابراهیمی تماس گرفتیم. منصوری اذعان میکرد که آنچه درباره این اثر گفتنی بوده را سالها قبل روایت کرده و میلی ندارد که دوباره آن حرفها را تکرار مکرر کند و همین مساله ما را نیز برای روایت از این کتاب به کوچه پس کوچههای گذشته کشاند.
نادر ابراهیمی در سال ۱۳۴۲ نخستین اثر داستانی خود را با عنوان «خانهای برای شب» بهچاپ رسانید که داستان «دشنام» در آن با استقبالی چشمگیر مواجه شد و در همان سالهاست که به گفته همسرش توجه او به حرکت انقلابی امام خمینی(ره) و مردم ایران جلب میشود.
فرزانه منصوری در نشستی که پیش از این به مناسبت بزرگاشت نادر ابراهیمی برگزار شده بود در این زمینه عنوان کرده است: همه سوال میکنند که چه شد نادرابراهیمی راجع به امام نوشت و خیلیها برداشت میکنند که او در شرایطی که امام در صدر نظام حکومتی ایران قرار گرفتند اقدام به نگارش این اثر کرد. نادر ابراهیمی که در نظام پهلوی مبارزه کرده بود، زندان رفته بود، شلاق خورده بود، بیکار بود و ممنوعالکار شده بود. اما برخی میپرسند چرا او که مبارز بود درباره کسی که در صدر نظام قرار گرفت مینویسد! من بارها در مصاحبهها و گردهماییهایی که با جوانها داشتم گفتهام، نادر ابراهیمی زمانی که ما به آیتالله خمینی(ره) میگفتیم «امام» این اثر را آغاز نکرد، او از پانزده خرداد ۱۳۴۲ یعنی در چنین روزهایی جزو مردم مبارز بود و به دنبال این بود که این مرد را بشناسد.
منصوری همچنین درباره روند تحقیقات مرحوم نادر ابراهیمی برای نگارش این کتاب یادآور شده بود: ابراهیمی از خرداد ۱۳۴۲ تا بهمن ۱۳۵۷ آنچه را که راجع به امام خمینی(ره) مینوشتند پیگیری میکرد حرکتهایی که انجام میدادند را پیگیری میکرد و کم و بیش با زندگی ایشان آشنا بود و در سالهای مبارزات اعلامیهها را می نوشت بدون اینکه امام را دیده باشد. پس از اینکه امام وارد تهران شدند نادر ابراهیمی ایشان را ندیده بود و هرگز هم حضوری ایشان را ملاقات نکرد. اما پژوهشهایش را ادامه میداد. در خاطرم هست که سالهای اول انقلاب همسرم من را موظف کرده بود آنچه را که در روزنامهها و مجلهها درباره مبارزات مردم و کارهای حضرت امام خارج از کشور انجام میدادند از روزنامهها جدا کنم و در اختیارش بگذارم. او اینها را میخواند و جمع آوری میکرد برای اینکه این مرد را بهتر بشناسد.
با این توصیف شاید بسیاری دوست داشته باشند بدانند که این کتاب از چه صحبت میکند. کتابی که این روزها نیز به سادگی برای مطالعه در دسترس نیست.
جلد نخست از این کتاب سه جلدی که با عنوان«رجعت به ریشهها» منتشر شده است، در برگیرنده داستان بلندی از زندگی امام خمینی(ره) است که در آن نویسنده با تلاش خود داستانی بلند از بخشهای مختلف زندگی امام خمینی(ره) را روایت میکند. آنچه ابراهیمی در این کتاب به آن بیش از پیش توجه نشان داده بیشتر به وقایع دوران کودکی ایشان باز میگردد و نیز شهادت پدر و مراحل تحصیلی ایشان تا ازدواج.
اما کتاب در مجلد دوم از خود با عنوان «در میانه میدان» به موضوع جوشیدن چشمههای مبارزاتی در امام خمینی(ره) در ایام جوانی توجه بیشتری نشان داده است.
ابراهیمی اما در مقدمه خود بر این کتاب نیز با تاکید بر اینکه داستاننویس است و نه تاریخنویس و با اشاره به اینکه داستان بر خلاف تاریخ تنها یکبار نوشته میشود در محضر مخاطبانش سوگند یاد کرده که آنچه در کتاب نوشته به اعتقاد و باور خود، عین حقیقت است و جز حقیقت، هیچ نیست و بخشی از حقیقت که بتواند بخشهای دیگر حقیقت را نفی و انکار کند، نیز نیست.
داستان نگارش پر آب و چشم یک کتاب
ابراهیمی برای نگارش کتاب سه دیدار نزدیک به ۱۷ سال زمان صرف میکند تا اینکه در نهایت در سال ۷۵ نگارش آن را به پایان میرساند و در سال ۷۷ با پیشنهاد انتشار آن در حوزه هنری مواجه میشود که منجر به نخستین انتشار این کتاب میشود.
فرزانه منصوری در این زمینه عنوان کرده است: تحقیقات او طی ۱۶-۱۷ سال تکمیل شد و زمانی رسید که یکی از آقایانی که در حوزه هنری بودند، متوجه تحقیقات و شناخت ایشان درباره امام خمینی به عنوان یک مبارز شد که هرگز از دفاع از حقوق مردم ایران کوتاه نیامد و هیچ باجی به سراسر دنیا نداد. ابراهیمی درباره چنین مردمی تحقیق کرد و به او علاقه داشت وقتی به او پیشنهاد کردند حالا که این همه تحقیق داری بیا و درباره امام بنویس، شجاعت کرد و نوشت. در حالی که تاریخ نشان میداد که آیا قهرمان واقعی ملت ایران امام خمینی است یا نه. بسیاری از ما این اعتقاد را داریم و نادر ابراهیمی این اعتقاد را داشت و نوشت اما بازهم برخی به دلیل این اثر از او روی برگرداندند. اما او گفت من اثری را که به آن اعتقاد داشتم نوشتم. شما چرا ترسیدید!!
کتاب اما پس از انتشار راهی به تجدید چاپ پیدا نمیکند تا در سالهای دهه ۹۰ و بار دیگر ناشر آن دست به تجدید چاپ آن میزند. اما قسمت این بود که پس از ۹ نوبت تجدید چاپ و با وجود علاقهمندان بسیار به مطالعه کتاب، بار دیگر تجدید چاپ آن به محاق فراموشی برود و این روزها حتی ناشر نیز نسخهای از آن برای عرضه در اختیار نداشته باشد.
از زبان نویسنده
نادر ابراهیمی در زمان حیاتش و پس از انتشار این کتاب و واکنشهای متفاوتی که نسبت به آن ارائه میشود در چند مصاحبه به تشریح علل نگارش این کتاب میپردازد. در یکی از این گفتگو وی عنوان میکند: در باب قهرمان زنده نوشتن دل میخواهد، آن هم قهرمانی همچون امام خمینی(ره). در سال ۵۷ نوشتن کتاب کوچکی را درباره ایشان آغاز کردم به نام «دیدار با مردی که از فراسوی باور ما میآید» و هنوز تمام نکرده بودم که انقلاب به پیروزی رسید و کار را رها کردم. چند سال پیش حجتالاسلام زم، مرا به تجدید خاطره با این کتاب وادار کرد.
وی همچنین گفته است: به هر حال امام را دوست داشتم و باور داشتم و هنوز هم دارم و در تاریخ ایران هیچ کسی را نمیشناسم که همتا و همپای امام باشد. البته من پیش از سه دیدار، «مردی در تبعید ابدی» را نوشتم. آن داستان ـ همان مردی در تبعید ابدی را میگویم ـ مرا به قدر کافی خرد و خمیر کرد چرا که مصمم بودم به ادراکی از فلسفه ملاصدرا برسم و ساختمان داستان را بر اساس همان ادراک فلسفی بنا کنم. در این راه سختیهای بسیاری کشیدم؛ به هر حال پس از آن که «مردی در تبعید ابدی» تمام شد قدری شفا یافتم و بر آن شدم که تا زندهام، آرام آرام روی همین گروه از شخصیتهای میهنم کار کنم؛ یعنی شخصیتهای فلسفی، مذهبی که اسباب فخر فرهنگ ملی ما هستند. پس از مُلاصدرا متمرکز شدم روی شیخ اشراق که از جوانی به دلایلی با او انس و الفتی داشتم، ولی تا خودم را جمع کردم که خیز بردارم طرف شیخ اشراق، آقای زم، چنانکه گفتم، به من گفت که روی زندگی حضرت امام(ره) کار کنم که کاری است کارستان. به راستی خطر کردنی بود، غریب، و من هنوز مست اینم که قدمی در این راه برداشتهام یا خیر، فقط خیال میبافم و خواب میبینم که دو جلد از این داستانِ ویرانکننده را پیش رو دارم و هیچ نمیدانم که چند جلد دیگر خواهم نوشت.
ابراهیمی همچنین در مورد منابعی هم که برای نگارش این کتاب در اختیار داشته، عنوان کرده است: باید بگویم کار تحقیقات مقدماتی با من نبوده است، سوال کردهام، آن گروه خوب و شریف و بیادعا پاسخ دادهاند. این طور که به رو به رویم نگاه میکنم و سر انگشتی میشمارم حدود یکصد و سی جلد کتاب در اختیار من گذاشتهاند و کوهی از برگهها و یادداشتها که چون جلوی چشمم نیستند، نمیبینمشان … یک بار باز هم سر انگشتی حساب کردم، بیش از پنجاه هزار صفحه در این باب خواندهام…
«سه دیدار» با چنین پیشینهای یادگاری شد از نویسندهای که خود نیز این روزها با مخاطبانش از فراسوی باورشان به صحبت مینشیند گاه از دریچه چهل نامه عاشقانه، گاه با شهری که بار دیگر باید دوستش داشت و گاه با مردی از فراسوی باور ما.