رازهای دردناک هارولد پینتر

    کد خبر :123876

بهترین دوست هارولد پینتر، نمایشنامه‌نویس، فیلمنامه‌نویس، شاعر و برنده جایزه نوبل بریتانیای رازهای دردناک او را فاش کرده است.

به گزارش پویا، وانسا تراپ، نویسنده روزنامه گاردین در یادداشتی به این مهم پرداخته است که هارولد پینتر، یکی از چهره‌های شاخص تئاتر مدرن انگلستان در دوران زندگی خود چه دردهای را تحمل کرده است. در این یادداشت آمده است:

«برای شصت سال هنری ولف، بازیگر انگلیسی دوست صمیمی هارولد پینتر بود که او را بزرگترین صدای تئاتری بریتانیا می‌دانستند. اکنون ولف جزییاتی از رابطه طولانی و شیفته‌وارشان در خاطراتی فاش کرده است که از کشمکش نمایشنامه‌نویس می‌گوید، آن هم زنانی که مجبور می‌شود با جوآن بیکول مجری تنها باشد تا الهام‌بخش محبوب‌ترین نمایشنامه او «خیانت» باشد. این ماجرا از پایان دردناک نخستین ازدواج پینتر می‌گوید.

ولف که سفارش کارگردانی نمایش «اتاق» پینتر در 1957 در بریستول را به دست می‌آورد، در گفتگو با مجله آبزرور «شک ناخوشایندی» را به یادمی‌آورد که به ویوین مرچنت، بازیگر باتجربه‌ وارد می‌شود و در سال 1956 با پینتر ازدواج کرده بود، زمانی که نویسنده معروف بعدها عاشق لیدی آنتونیا براسر، همسر دومش می‌شود. براسر تا زمان مرگ پینتر در 78 سالگی به سال 2008 با او می‌ماند. ولف گفته پینتر «تمام مدت» نگران مرچنت بود، کسی که اکنون برای بازی در فیلم «الفی» مشهور است و در سال 1982 درگذشت. ولف گفته پینتر همیشه تلاش می‌کرد تا «نگاه مراقتبی نسبت به مرچنت داشته باشد.»

ولف در کتاب جدید خود نوشته است «ویوین شروع به نوشیدن شدید الکل کرد. خیال می‌کنم تصمیم داشت خودش را بکشد. نه فقط برای تنبیه پینتر؛ بلکه برای فرار از زندگی غیرقابل‌تحمل. شاید زنان مدرن خودشان را برای عشق نکشند. نمی‌دانم؛ ولی ویوین یقیناً چنین می‌کرد.»

«بارسلونا به دردسر افتاده»، کتاب خاطرات ولف نیز تشریح می‌کند سفرهای اتوبوسی ولف یک بار به اجبار برای گشتن لندن در دهه شصت بوده در حالی که پینتر و بیکول مخفیانه یکدیگر را در تختخواب اجاره‌ای او در کنتیش تاون ملاقات کنند.

ولف می‌نویسد «تأثیرات فوری ملاقات‌های آنان همین بود که مجبور بودم بیرون باشم، وقتی آنان در خانه من بودند. خودم را در حال سواری طولانی‌مدت با اتوبوس به مکان‌هایی چون پلامستید یافتم. جایی که هرگز بدان پا نگذاشته بودم. برایم مهم نبود. پینتر در گذشته به قدر کافی به من کمک کرده بود. حال نوبت من بود.»

او آخرهفته پیش درباره رابطه عاطفی قوی مشهود عشاق جوان گفته است: «رابطه‌ای بود که هر کسی احساس می‌کرد با کیفیت است، منظورم در محکومیت عواطف آنان است.»

پینتر قصد ملاقاتی غیرمعمول با فراخواندن رفیق بچه‌مدرسه‌ای‌اش به یک میخانه‌ لندنی برای ملاقات با بیکول داشت. ولف توضیح پینتر را به یاد می‌آورد «ببین، هنری، ما با هم در ارتباطیم، جوآن و من. دوست داریم قدری بیشتر یکدیگر را ببینیم، اگر می‌فهمی منظورم چی هست. اما ما جایی برای رفتنم نداریم.»

اما وقتی ولف شروع به قرار گذاشتن با همسر آینده‌اش، سوزان می‌کند، راز غامض‌تر می‌شود. بازیگر به سوزان می‌گوید که او گاقی اوقات اتاقش را به «عشاق بدشانس» قرض می‌دهد. سوزان بعدها با دریافتن آنکه این عشاق چه کسانی هستند غافلگیر می‌شود.

کتاب ولف تصویری نوستالژیک اما غیراحساسی از دوستی پسرانه‌اش با پینتر در شرق لندن و دیگر اعضای «دسته هکنی» – یک گروه کوچک از دوستان صمیمی که در مدرسه هکنی در اوایل دهه چهل با هم بودند – به تصویر می‌کشد. این خاطرات برای ملاقات دوباره در روز دوشنبه‌ای است که شخص ولف 87ساله، در نمایشنامه‌ای درباره جوانیش با پینتر روی صحنه کتابخانه بریتیش در لندن بازی می‌کند. ولف گفته پینتر دوستیش با دسته را بسیار باارزش می‌دانسته، در زمان پیشرفت کاری با آنان در تماس بود و آنها را به افرادی معرفی می‌کرده که او را جذاب قضاوت می‌کردند، همانند آرتور میلر. ولف اکنون به عنوان تنها بازمانده گروه می‌خواهد وفاداری پینتر را تحسین کند.

پینر برخی از ماجراجویی‌های دوران جوانی گروه را در «کوتوله‌ها»، تنها رمانش و نمایشنامه تازه «عشق عنکبوت» آورده بود که اقتباسی از متنی نوشته شده در 1975 به همراه عضو نهایی گروه، میک گلدشتاین است. گلدشتاین به شخصیت خود در رمان «کوتوله‌ها» در این متن پاسخ داده است. پسر گلدشتاین با استفاده از نامه‌های میان اعضای گروه هکنی روی این متن کار کرده است. او نامه‌ها را از آرشیو هارولد پینتر در کتباخانه بریتیش یافته است. اتفاق روز دوشنبه با گفتگویی میان ولف و مایکل بلینگتون، منتقد مشهور بریتانیایی آغاز می‌شود.

کتاب ولف افشاهای تئاتری شامل این واقعیت را به تصویر می‌کشد که کونتین کریسپ، نویسنده عجیب و غریب الهام‌بخش شخصیت کلیدی «اتاق» بوده است.

بیکول و فراسر درباره رابطه عشقی خود با پینتر نوشته‌اند. در سال 2003 بیکول در کتابش «مرکز رختخواب» به شکل خلاصه از پینتر سخن گفته بود. خاطرات فراسر، «باید بروم؟» دو سال بعد از مرگ شوهر منتشر شد و تکریمی بر زندگی شادشان بود.

کناب جدید ولف توجه فداکارانه فراسر به پینتر در طول بیماری طولانی نهاییش را نشان می‌دهد و از بیان پینتر مبنی بر خوش‌شانسیش برای داشتن فراسر می‌گوید. با این حال ولف آشکارا هنوز احساس بدی درباره سرنوشت مرچنت، مادر تنها فرزند پینتر دارد. او بر این باور است مرچنت تأثیر آشکاری بر نوشتار پینتر داشت. ولف می‌نویسند «مرچنت را اغلب در نمایشنامه‌های پینتر می‌توان دید، تحت ظواهر مختلف، نبض‌های متفاوت او. روت در «بازگشت به خانه»، کیت در «دوران قدیم». پینتر نمی‌توانست نوشتن درباره مرچنت را متوقف کند.»

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید