خبرنگار ایرانی که روی دفتر عراقیها گزارش مینوشت/ روز خبرنگاران گمنام کِی است؟

نصرت الله محمودزاده، نویسنده ادبیات دفاع مقدس تصویری از یک دفترچه ارائه کرده که از سنگر عراقی ها برداشته و روی آن گزارش نوشته است.
به گزارش خبرنگار بازتاب، متن یادداشت متفاوت محمودزاده به مناسبت روز خبرنگار را در ادامه می خوانید:
در آخرین روزهای زمستان ۶۶، از روی قله ی مریوان باید وارد دشت منتهی به حلبچه می شدیم که عملیات والفجر ۱۰ شکل گیرد. جهادی ها باید جاده ای در دید مستقیم عراقی ها میزدند که خیلی حیاتی بود. کنجکاو سرازیر شدم. سحر رسیدیم جایی که اگر جاده باز می شد، خط شکنان می زدنند به خط. هوا که روشن شد، بچه ها هجوم بردند و من، ناخودآگاه با انان همراه شدم. ناگهان کوله پشتی ام از دستم افتاد و رفت ته دره. اگر دنبالش می رفتم، از خط شکنها جا می ماندم. رسیدیم به خاکریز اول عراقی ها و بچه ها بودند که از تو سنگرها، عراقی های تسلیم را بیرون می کشیدند. مانده بودم بی سلاح چگونه بجنگم. محمودزاده ی بی کاغذ و قلم چه خاصیتی در زیر آتش داشت؟
ناگهان فکری به ذهنم رسید و هجوم بردم به اولین سنگر. با یک عراقی۴۰-۴۵ ساله روبرو شدم که بعدا فهمیدم اهل کربلاست، چون بلافاصله مهر کربلا به سمتم گرفت. بی توجه به اسلحه اش، نگاهم به دفتر و قلمش افتاد و به سرعت برش داشتم و به همراه آن عراقی، از سنگر بیرون زدم و افتادم به یادداشت لحظه های ناب خط شکنها. صفحات اول دفتر، یادداشت روزانه ی ان عراقی بود و در ادامه، نوشته های من که بعدا شد کتاب “مرثیه حلبچه” که بهترین مطلبم ” قطعنامه ۵۹۸ در حلبچه” بود. تا عصر آن عراقی همراهم بود. من یادداشت می کردم و جلو می رفتم. وقتی خواستم عراقی را تحویل کمپ اسرا بدهم، از من پرسید: “شما چکاره ای؟”
چه پاسخی برای عراقی بی سواد داشتم؟ ناگهان از کلمه ای استفاده کردم که در تمام کشورهای دنیا از آن به نیکی یاد می کنند. وقتی خنده بر چهره اش نشست، دفتر را برای لحظه ای از من گرفت و قلم ضربدار روی جلد آن که عکس صدام بود، کشید و دفتر را برگرداند. و او رفت و من، هنوز از طریق آن دفتر با مرام او در ارتباطم.
در پاسخ به سؤالش که پرسیده بود چکاره ام؛ گفتم:
” من یک خبرنگارم.”
بله؛ رسم ما در زمانه ی جنگ این چنین بود و اکنون …………
رسم زمانه است دیگر. بگذار و بگذر.