تبِ نوشتن از کجا می‌آید؟

    کد خبر :80427

فرهاد کشوری می‌گوید: افزایش علاقه و گرایش به نویسندگی طبیعی است و خاص کشور ما نیست.

این داستان‌نویس در گفت‌وگو با ایسنا به پرسش‌هایی درباه تب نوشتن و نویسنده شدن پاسخ داده است که متن آن در پی می‌آید.

– تب نوشتن و نویسنده شدن در کشور ما رایج شده است. برخی از نویسندگان جوان این امکان را دارند که کتاب منتشر کنند، و  برخی که چنین امکانی ندارند متن مورد نظرشان را در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کنند. به نظر شما این تب نویسنده شدن و رغبت به نوشتن از کجا نشأت می‌گیرد؟

– افزایش تعداد نویسندگان به زمانه، سطح سواد جامعه، فاصله گرفتن از فرهنگ شفاهی و قوام فردیت مربوط است. اگر خودمان را با ۵۰ سال پیش مقایسه کنیم متوجه افزایش چشم‌گیر اهل قلم در عرصه ادبیات داستانی می‌شویم. با گذشت زمان افراد بیشتری احساس می‌کنند چیزهایی بر وفق مرادشان نیست. انگار چیزی کم است یا سر جای خودش نیست. جهان‌های آرام دورافتاده از هم، در اعصار گذشته، چون دیوهایی در بطری‌های‌شان محبوس بودند. بیشتر آدم‌ها نیازی نمی‌دیدند و یا اصلا سوادش را نداشتند که دست به قلم ببرند. در آستانه قرن بیستم درِ همه بطری‌ها باز شد و جهان چون نمایش هولناکی به روی صحنه رفت. تماشاچی‌ها در بسیاری از موارد ناظر اجرای نمایش زندگی بر زمین سرگردان در فضا بودند. نه این‌که جهان پیش از آن هولناک نبود، حتماً هراسناک‌تر هم بود، اما این‌طور در معرض تماشا نبود. تماشاچی مغبون و وحشت‌زده به این فکر می‌افتد در برابر دنیایی چنین هولناک، جهان شخصی و خُرد ادبی خود را بسازد. در آن‌جا تخیل به کمک واقعیت می‌آید تا نویسنده بگوید این روزگار آن چیزی نیست که او باید جریمه به دنیا آمدن را بابتش بپردازد. یا می‌خواهد بزند زیر همه چیز و بگوید این دنیا پوچ و بیهوده است. شاید هم در لابه‌لای دنیایی که سگ صاحبش را نمی‌شناسد بارقه‌هایی از امید ببیند. یا در همین سناریو وحشت چیزهایی پیدا کند که مایه دلگرمی باشد.

اما نوشتن آن‌طور هم نیست که کسی صبح برخیزد و بخواهد نویسنده شود. نیاز درونی شخص را به طرف نوشتن می‌برد. باید چیزی در ذهن و فکر نویسنده سنگینی کند تا دست به قلم ببرد. بدون ذهنی که تنها با نوشتن آرام می‌گیرد و به پالایش می‌رسد نویسنده شدن امکان ندارد. نویسنده وقتی کتاب نمی‌خواند و یا نمی‌نویسد حس خوبی ندارد. انگار چیزی را گم کرده است. دل‌مشغولی اولِ ذهنش ادبیات داستانی است. خوشبختانه بیشتر کسانی که دست به قلم می‌برند این حالت درونی در آن‌ها وجود دارد. آن اندکی که هیچ‌کدام از این عوامل درونی و بیرونی را ندارند در حاشیه نوشتن‌اند. افزایش علاقه و گرایش به نویسندگی طبیعی است. خاص کشور ما نیست. نباید نگران شد.

فضای مجازی امکانات زیادی به ما می‌دهد، اما داستان را اول باید در مجله، جنگ و کتاب چاپ کرد. برای چاپ یک اثر داستانی باید ناشر اثر را بپذیرد. برای این کار چند نفر مشاور و یا ویراستار اثر را می‌خوانند و در مورد تأیید یا ردش نظر می‌دهند. در فضای مجازی این افراد چه بسا نباشند که درباره کیفیت اثر نظر بدهند. من درباره کیفیت این آثار حرفی نمی‌زنم چون متفاوت‌اند. نویسنده‌ای که ادبیات داستانی از زندگی‌اش جدا نیست سعی می‌کند اثرش را به چاپ برساند. اگر جوانانی موفق به چاپ آثارشان نمی‌شوند و در فضای مجازی منتشر می‌کنند ایرادی ندارد. فقط مواظب باشند فضای مجازی آن‌ها را محدود نکند.

من هنوز کتاب‌خوانانی را دوست دارم که به کتاب‌فروشی می‌روند و کتاب می‌خرند. آن را چون دنیا و نگاه شخص دیگری در دست می‌گیرند و می‌خوانند. نمی‌دانم انگار فضای مجازی با همه فایده‌هایش بعضی چیزها را پیش پا افتاده می‌کند.

– برخی از کتاب اولی‌ها در همان کتاب اول می‌مانند و دیگر نمی‌نویسند مانند موجی هستند که به یکباره آمده‌اند و به ناگهان ناپدید می‌شوند. به نظر شما چه کارهایی می‌توانیم انجام دهیم که این افراد در مسیر درست قرار گیرند؟

– پیوند درونی نویسنده با ادبیات داستانی باید آن‌چنان محکم باشد که تنها مرگ آن را تمام کند. اگر این پیوند عمیق نباشد جاذبه‌های دیگری شوق ادبی را به کنجی می‌رانند. نویسنده جوان ممکن است فکر کند حالا که کارش قدر ندیده  برای کی بنویسد؟ هر کس در هر سنی نیاز به تأیید دارد. اما نویسنده باید این حس را در خودش داشته باشد که بدون ادبیات داستانی چیزی از او کم می شود که جبران‌ناپذیر است. او بدون ادبیات داستانی نمی‌تواند با این جهان کنار بیاید. حرفی دارد که مال خودش است و نگاهی که کس دیگری در آن شریک نیست. اگر آن را ننویسد نمی‌تواند از دستش خلاص شود. اصلاً نویسنده پیش از هرچیز باید تعادل زندگی‌اش را به نفع ادبیات داستانی به هم بزند. اگر قرار باشد در همه  موارد زندگی‌اش تعادل برقرار کند دیگر نمی‌تواند داستان بنویسد. خودِ داستان هم با نبود تعادل شروع می‌شود. مشکلی آن را پیش می‌برد. اگر همه چیز متعادل باشد داستانی پا نمی‌گیرد.

– آیا کارگاه‌های داستان‌نویسی در افزایش میزان رغبت به نویسنده شدن، تاثیر دارند؟

– کارگاه داستان‌نویسی ممکن است رغبت ایجاد کند اما رغبت به تنهایی کافی نیست. باید از پیش شوقی در طالب داستان‌نویسی باشد. مدرس داستان‌نویسی باید خودش دستی در کار نوشتن داشته باشد و در این کار عرق ریخته باشد. مدرس حرفه‌ای و آشنا به ادبیات‌ داستانی می‌تواند شرایط مناسبی برای علاقه‌مندان به داستان‌نویسی فراهم کند و بخشی از ظرایف داستان را به آن‌ها بیاموزد. متأسفانه در جاهایی کسانی داستان‌نویسی درس می‌دهند که کوچک‌ترین اطلاعی از آن ندارند. آن‌ها که به این کلاس‌ها می‌روند چیزی که به دست نمی‌آورند، چیزهایی را هم از دست می‌دهند؛ از جمله فروتنی، نقدپذیری و کوشش در خواندن آثار ادبی. اگر قریحه‌ای در خودشان نداشته باشند در حاشیه می‌مانند. کارگاه داستان‌نویسی یک پل است. آن طرف پل مهم است؛ آن‌جا که نویسنده خودش هست و دنیایش. کارش تازه از آن‌جا شروع می‌شود.

– با توجه به رغبت به نوشتن که بین مردم وجود دارد  و نارضایتی از میزان مطالعه ایرانی‌ها چطور می‌شود این‌ها در تناسب قرار گیرند؟

– مشکل ما این است که همه چیزدانیم. درباره زمین و زمان و جهان و کهکشان و نمی‌دانم چی، حرف می‌زنیم بی آن‌که مطالعه‌ای در موردش داشته باشیم. وقتی این‌طوریم چرا وقت‌مان را صرف کتاب خواندن بکنیم؟ خواندن حوصله و صبوری می‌خواهد. انگار دود چراغ خوردن کم‌کم دارد ورمی‌افتد. در این روزگار خیلی‌ها می‌خواهند زود به هدف‌شان برسند، بی آن‌که برای طی مسیرشان زیاد حوصله و وقت و انرژی گذاشته باشند. آسان و فوری رسیدن به هدف، دستاورد قابل تأملی برای نویسنده ندارد. ارزش هدف به زحمتی‌ است که برای به دست آوردنش می‌کشند. به همین علت است که نویسندگان بزرگ جهان خوانندگان قهاری بوده‌اند. وقتی ثروت‌اندوزی برای بسیاری از اقشار بالاترین ارزش است، کتاب‌خوانی نباید چندان جایگاهی داشته باشد.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید