مدیران دلارمحور

    کد خبر :573689

اینکه مدیران اقتصادی کشور دنبال دلار باشند، فاجعه است. رئیس کل بانک مرکزی می‌گوید مردم اگر امروز دلار بخرند، ضرر می‌کنند؛ ولی برعکس می‌بینیم مردم خریدند و سود کردند.

به گزارش بازتاب، علی رمضانیان در شرق نوشت: این واقعه سبب بی‌اعتمادی به مدیران اقتصادی می‌شود؛ اما چرایی اینکه دلار این‌قدر اهمیت دارد که رئیس کل بانک مرکزی نیز مجبور است درباره آن سخن بگوید، این است که ما کشوری خام‌فروش هستیم و دولت ارزهای حاصل از صادرات را به واردکننده می‌فروشد و به دلیل اینکه بسیاری از کالاهای مصرفی ما وارداتی هستند، تغییر نرخ دلار اهمیت بسیاری بر اقتصاد کشور دارد.

فضای اقتصاد ایران در سال‌های اخیر با مشکلاتی روبه‌رو بوده است. این مشکلات از گذشته به ارث رسیده و در یکی، یا دو سال به وجود نیامده‌اند. نبود استراتژیست، تصمیمات خلق‌الساعه، دغدغه‌های واهی برخی از مدیران ارشد اقتصادی و کنترل‌نداشتن افکار عمومی جامعه ازجمله مشکلاتی هستند که در تشدید بحران‌های اقتصادی اخیر دخیل بوده‌اند. برای برون‌رفت از این رخدادها باید عزمی جدی داشت و خون تازه‌ای در رگ مدیران اجرائی و اندیشه تازه تزریق کرد. مهدی موسوی، تحصیل‌کرده دکترای اقتصاد دانشگاه ساوت‌همپتون انگلیس معتقد است «فضای اقتصادی کشور ناامیدکننده نیست؛ اما به دلیل اینکه افکار عمومی در کنترل دولت نیست بر همین اساس همه فضا سیاه نمایش داده می‌شود». در ادامه مصاحبه با مهدی موسوی را می‌خوانید.

‌فضای کلی اقتصاد ایران در نگاه اقتصاددانان چندان فضای مناسب و امیدوارکننده‌ای نیست، این ناامیدی برآمده از داده‌های اقتصادی است؛ تحلیل شما از این فضا چیست؟ امیدوارانه است یا ناامیدکننده؟

چندین پارامتر برای بررسی اقتصاد یک کشور وجود دارد؛ نرخ تورم، پارامترهای توزیع درآمد، ضریب جینی و اطلاعات دهک‌های مختلف، تولید ناخالص داخلی و ملی، رشد اقتصادی و… از مواردی هستند که برای بررسی یک اقتصاد مهم‌اند. وقتی این پارامترها را کنار هم می‌گذاریم، فضای کلی اقتصاد امیدوارکننده نیست؛ اما در مقابل این پارامترها باید داده‌های دیگری را نیز بررسی کنیم که شاید کمی فضای ناامیدی تغییر کند.

قبل از بیان این پارامترها، بگویم همیشه شرایط اقتصادی برای همه دنیا بد است. هیچ کشوری در دنیا در شرایط ایدئال قرار نداشته و اقتصاددانان از وضع موجود راضی نیستند که این به دلیل ذات منحنی‌های مطلوبیت انسان است. برای مثال، بر اساس اقتصاد رفتاری، انسان از مصرف لذت نمی‌برد، بلکه از اختلاف لذت‌ها اقناع می‌شود. به زبان اقتصادی، یعنی به‌جای اینکه یک منحنی محدب مطلوبیت داشته باشیم، منحنی‌ای داریم که در جایی محدب و جای دیگر مقعر است؛ بنابراین یک سیستم اقتصادی هرگز مطلوب نخواهد بود. دلیل اصلی آن نیز این است که نیازهای انسان‌ها از دارایی‌های آن پیشی می‌گیرد. به همین دلیل در اغلب انتخابات جهان، مهم‌ترین شعارهای کاندیداها همواره اقتصادی است و قول می‌دهند شرایط را بهتر خواهند کرد. حال برگردیم به پرسش شما؛ برای پاسخ به این پرسش باید چند وجه را در نظر بگیریم:

نخستین نکته‌ای که درباره شرایط اقتصادی مهم است، این است که جامعه انسانی همواره در حال یادگیری بوده و رفتارهای جدید را می‌آموزد و از تئوری‌های قدیمی به تئوری‌های جدید رسیده است. در بازار مالی نیز از پول هوشمند میلتون فریدمن که معتقد بود در بازارهای مالی و سرمایه پول هوشمند همواره باقی می‌ماند، به تئوری بازار کار فاما رسیدیم که معتقد بود افراد عاقلانه عمل می‌کنند و در نتیجه بازار به سمت اتفاقات تصادفی حرکت می‌کند؛ اما در پارادایم جدید می‌گویند افراد لزوما عاقلانه رفتار نمی‌کنند، ولی به مرور زمان رفتار آنها عقلایی می‌شود. پس برای اینکه یک جامعه توسعه‌یافته داشته باشیم، باید جامعه‌ای با‌ثبات داشته باشیم که دغدغه فروپاشی در آن نباشد؛ چراکه وقتی جامعه به سمت فروپاشی پیش نرود، به‌تدریج خود را اصلاح کرده و شرایط بهبود پیدا می‌کند و به سمت توسعه‌یافتگی پیش می‌رود؛ به دلیل اینکه هم مردم و هم سیاست‌گذار یاد می‌گیرند رفتارهای خود را اصلاح کرده و به شرایط مطلوب برسند؛ بنابراین مهم‌ترین عامل توسعه مقوله سرمایه انسانی و تولید است.

از نکات مهم دیگر، میزان تحصیلات شهروندان است؛ چرا‌که ذهن افراد تحصیل‌کرده، ذهنی قدرتمند بوده و می‌تواند کشور را به سمت توسعه هدایت کند. هرچند کیفیت آموزشی ما چندان بالا نیست، ولی می‌توان با وجود خیل تحصیل‌‌کرده‌های امروز، این مسئله را مثبت ارزیابی کرد. اینکه هزینه‌های آموزشی کارایی لازم را ندارد، در برخی مواقع صحیح است؛ اما در همه موارد این‌گونه نیست. در نظر بگیرید نسل بعدی قطعا مانند نسل قبلی نخواهد بود؛ چراکه تحصیل‌کرده‌های امروز فرزندان دیگری را تربیت می‌کنند؛ بنابراین فردای بهتری را متصور هستیم.

نکته سوم، اتفاقی است که در انتخابات سال 96 افتاد و بسیار شایان توجه است. این انتخابات تنها انتخاباتی بود که کاندیدای پیروز بدون وعده‌های اقتصادی عجیب‌و‌غریب و افزایش انواع یارانه‌ها، برنده رقابت شد. پس طبقه متوسط ما طبقه قدرتمندی است که کمتر اشتباه می‌کند.

‌سه مقوله کیفی توسعه‌یافتگی، رفاه، رضایت و معنا هستند. در ایران ما تقریبا در هر سه مورد با مشکلاتی مواجه هستیم، شما می‌گویید در انتخابات 96 مردم دنبال وعده‌های اقتصادی پوپولیستی نرفتند این یعنی رفاه، رضایت و معنا در درجه بالا قرار دارد؛ اما امروزه شاهد این فضای مثبت مدنظر شما نیستیم.

دو مسئله رفاه و رضایت بسیار مهم هستند؛ اما زمانی رفاه رضایت می‌آورد که رفاهی فزاینده باشد و درجا نزند؛ مثلا اگر شهروندی در مقایسه با گذشته بهتر مصرف کند، ممکن است رضایت بیشتری داشته باشد و احتمالا رفاه بیشتری خواهد داشت؛ همچنین نکته‌ای که رضایت را در مقایسه با رفاه مهم‌تر می‌کند، این است که بر‌اساس تحقیقات انجام‌شده بیش از اینکه میزان درآمد و دریافتی شما برای شما اهمیت داشته باشد، به این توجه می‌کنید که تفاوت درآمد همکارتان با شما چقدر است.

در اینجا باید درباره میزان رضایت نکته مهم‌تری را مدنظر قرار داد. در ایران کنترل افکار عمومی از دست دولتمردان خارج شده است. ذکر مثال در اینجا خالی از لطف نیست. در انگلیس به‌تازگی دو فیلم به نمایش گذاشته شده که فقر در شمال انگلستان را به‌شدت اسف‌بار معرفی می‌کند؛ اما در افکار عمومی انگلستان و حتی دنیا چندان مطرح نمی‌شود؛ اما در ایران یک فیلم در همین زمینه‌ها ساخته می‌شود و در دنیا مطرح می‌شود؛ بنابراین این مسئله نشان‌دهنده آن است که کنترل اذهان عمومی را در دست نداریم و متأسفانه در خارج از ایران وجود دارد و رسانه‌های ما نتوانسته‌اند اعتماد مردم را جلب کرده و متأسفانه گویی از بلندگوی دیگری برای ما تصمیم‌گیری می‌شود؛ بنابراین در حوزه رضایت ما کمترین اقدامی نکرده‌ایم؛ به‌همین‌دلیل همه می‌گویند شرایط بد است، فضا منفی است و مردم عادی هم می‌توانند درباره شرایط بد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی تحلیل کنند و همه درباره این مسائل گفت‌وگو می‌کنند که نشان از نا‌رضایتی دارد و کسی سوار بر این اذهان عمومی نیست؛ چرا‌که بخشی از این رخدادها بر‌اساس جنگ روانی از خارج از ایران ایجاد شده است.

این موضوع در بلند‌مدت در تصمیم‌‌سازی‌های دولتمردان تأثیر ندارد؛ چرا‌که تصمیم اغلب سیاست‌گذاران سیاسی است و استراتژیک نیست. بر‌اساس آینده‌پژوهی نیست و گاهی اغلب تصمیم‌ها خلق‌الساعه بوده و با پشتوانه منطق، تحقیق و علم همراه نیست.

این مسئله از‌جمله مسائلی است که به عقیده دانشمندان باید با ترکیب اقتصادی-سیاسی و اقتصادی-رفتاری به آن رسید؛ اما در ایران در‌این‌باره بضاعت ما کم بوده و مقالات زیادی وجود ندارد. در اقتصاد رفتاری مبحثی با عنوان «مشکل اراده» یا همان خود‌کنترلی داریم. مثال ساده‌اش این است که شخصی تصمیم می‌گیرد که فردا صبح زود از خواب بیدار شود؛ اما وقتی صبح ساعت زنگ می‌زند، تصمیم خود را عوض کرده و به خود می‌گوید نیاز نیست بیرون برود و بیشتر می‌خوابد. اینکه من در دو زمان (شب قبل از خواب و صبح بعد از خواب) تصمیم خود را این‌گونه تغییر دهم، در مدل‌های اقتصادی کلاسیک نمی‌گنجد؛ اما در اندیشه‌های جدید وارد مسائل ریاضی و مبحث تنزیل می‌شود؛ یعنی اگر جامعه‌ای مشکل اراده داشته باشد، حتما در انتخابات به بدترین گزینه رأی می‌دهد.

اگر در جامعه‌ای سطح آگاهی متوسط یا متوسط رو به پایین وجود داشته باشد و در این جامعه انتخاباتی برگزار شود و نفر اول وعده مُسکن بدهد و نفر دوم وعده درمان بدهد، حال اگر جامعه پیچیده نباشد، همواره مُسکن را انتخاب می‌کند. در چنین شرایطی اقتصاد آزاد کارایی لازم را ندارد. در چنین شرایطی دولت نمی‌تواند برای بلند‌مدت تصمیم‌گیری کند و فقط در کوتاه‌مدت کار می‌کند.

به عقیده برخی از کارشناسان، سیستم‌های لیبرالی و سرمایه‌داری برای اینکه این مشکل را حل کند، انتخابات را محدود کرده است. به‌عنوان نمونه آمریکا انتخابات محدودی را ایجاد می‌کند؛ هرچند این انتخابات محدود دیده نمی‌شود؛ اما صرفا بین جمهوری‌خواه و دموکرات است و فقط از این دو حزب، یکی برنده است. شاید شورای نگهبانی را به طور علنی نبینید؛ اما شورای نگهبان در آمریکا لابی ثروتمندی است. کاندیدای آمریکایی برای اینکه پیروز شود، باید پول جمع کند و پول در دستان لابی‌ها و ثروتمندان است و باید به وسیله ابزار رسانه‌ای این لابی‌ها پیروز شود و باید اذهان را هدایت کند و بر‌اساس‌این نمی‌تواند صرفا دنبال مُسکن‌ها برود و درمان هم اهمیت پیدا می‌کند. اوباما یک مُسکن بود که جواب نداد و در نهایت شکست خورد.

در ایران مسئله متفاوت است. شاید با کمی اغماض به‌نوعی بتوان گفت که انتخابات در ایران آزادانه‌تر از آمریکا انجام می‌شود؛ چرا‌که افراد به برنامه‌های کاندیداها بیشتر توجه می‌کنند تا در آمریکا (منظورم از جنبه اقتصادی است).

برنامه‌های کوتاه‌مدت یا بلندمدت یک دولت بسته به این است که مردم به دنبال مُسکن هستند یا درمان؛ یعنی وقتی مردم فقط به دنبال مُسکن باشند، دولت‌ها هم به دنبال اقناع نیازهای آنی آنها می‌رود؛ مثلا یارانه نقدی می‌دهند؛ حتی اگر به ضرر آنها باشد. مثلا در دولت یازدهم که برای یارانه‌ها دوباره ثبت‌نام شد، کسی انصراف نداد؛ اما در کشور سوئیس از مردم خواسته شد که بیش از هزار دلار یارانه دریافت کنند؛ ولی آنها آن را نپذیرفتند و گفتند یارانه نمی‌خواهند.

‌مشکل ما اینجاست که در کشور برنامه‌های بلند‌مدتی وجود ندارد؛ حتی اگر وجود داشته باشد، مدیران، وزرا و حتی رئیس‌جمهور استراتژی قبلی را قبول ندارد، بعد خودش استراتژی می‌نویسد که چرا سیستم تصمیم‌گیری ایران خلق‌الساعه است.

بله؛ متأسفانه این تصمیمات خلق‌الساعه بلای جان ایران شده و رئیس‌جمهورها گاهی تصمیماتی می‌گیرند که سیستم اقتصادی را برهم می‌ریزد. به‌عنوان نمونه سازمان برنامه و بودجه که دهه‌ها عمر داشت و عملکرد آن تثبیت‌ شده بود، از سوی یک رئیس‌جمهور منحل می‌شود و رئیس‌جمهور بعدی با زحمت آن را راه‌اندازی می‌کند و متأسفانه مدیران ارشد کشور تصمیمات متفاوتی با تیم قبلی می‌گیرند. ریشه این درد، نبود استراتژیست ایرانی است. در چهار دهه گذشته ما استراتژیست تربیت نکرده‌ایم تا امروز بتواند ایران را نجات دهد. زمانی استراتژیست در کشوری وجود دارد که جریان قدرتی وجود داشته باشد که انباشت علم را به وجود آورد. به‌عنوان نمونه یکی از راه‌ها این است که حزبی وجود داشته باشد که از دانشگاه نیرو گرفته و از رده سنی 20 تا 70 سال را در این گروه داشته باشد تا 70‌ساله‌ها، 20‌ساله‌ها را تربیت کرده و آنها را به سیستم اجرائی بفرستند و در‌نهایت بر سر موضوعات مهم و حیاتی کشور به توافق برسند که نهایتا این توافق به استراتژی تبدیل می‌شود؛ اما در این زمینه ما کمبود داریم. در جریان دوم خرداد حزبی وجود داشت که استراتژی آن خروج از حاکمیت بود. چطور می‌توان حزبی را تأسیس کرد و ادامه حیات داد که استراتژی آن خروج از قدرت و حاکمیت باشد؟ اما برای آینده من خوش‌بین هستم؛ چرا‌که به سمت داشتن استراتژی حرکت می‌کنیم. مسئله مهم زمان است. توسعه یک‌شبه اتفاق نمی‌افتد؛ چراکه یک بدنه اجتماعی با اکثریت طبقه متوسط تحصیل‌کرده داریم که می‌تواند این فضای مثبت را در بلند‌مدت ایجاد کند. بنابراین سه موضوع مهم نیروی جوان پویا، طبقه متوسط قوی و امنیت مسئله مهمی برای توسعه‌یافتگی و داشتن استراتژی‌های کلان است.

‌در بدترین شرایط اقتصادی کشور، شاهد حضور یک اقتصاددان در رأس امور اقتصادی نیستیم. صاحبان اندیشه اقتصادی ایران در ماه‌های اخیر خانه‌نشین شده و یقه‌سفیدهای مدعی اقتصادی بر رأس امور قرار گرفته‌اند؛ اما شما می‌گویید زمان مهم است، درحالی‌که سیاست‌مداران اصلا به زمان اهمیت نمی‌دهند. همه تیم اقتصادی کشور و رئیس کل بانک مرکزی تمام دغدغه‌اش شده کنترل نرخ دلار و سکه و طلا و به نوعی شده است روابط عمومی دلار در ایران و این یعنی امروز را دریابیم و فردا را…؟

یکی از مشکلات مدیریتی ما این است که اغلب افراد کسانی بودند که اول شغلی داشتند، بعد مدارک اخذ کردند و عقبه علمی ندارند و ضمن خدمت مدرک گرفته‌اند و این در بیشتر موارد منتج به علمی‌شدن افراد نمی‌شود و این مدیران با ضعف علمی مواجه‌اند. مسئله بعدی اینکه خون تازه‌ای در بدنه تکنوکرات کشور تزریق نمی‌شود. اینکه مدیران اقتصادی کشور به‌دنبال دلار باشند، فاجعه است. رئیس کل بانک مرکزی می‌گوید مردم اگر امروز دلار بخرند، ضرر می‌کنند، ولی برعکس می‌بینیم که مردم خریدند و سود کردند.

این واقعه سبب بی‌اعتمادی به مدیران اقتصادی می‌شود؛ اما اینکه چرا دلار این‌قدر اهمیت دارد که رئیس کل بانک مرکزی هم مجبور است درباره آن سخن بگوید، این است که ما کشوری خام‌فروش هستیم و دولت ارزهای حاصل از صادرات را به واردکننده می‌فروشد و به‌دلیل اینکه بسیاری از کالاهای مصرفی ما وارداتی هستند، تغییر نرخ دلار بسیار در اقتصاد کشور اهمیت دارد. اعتقاد جمیع اقتصاددانان این است که برای برون‌رفت از این بحران باید از دست پول نفت خلاص شویم.

‌چرا در کشوری مانند ترکیه که لیر به‌شدت سقوط می‌کند، اما شاهد تورم افسارگسیخته نیستیم؟

چون دولت ترکیه دلار تزریق نمی‌کند تا براساس آن واردات انجام شود و نیازهای کشور را مرتفع کند. ما دلار را می‌خریم، ثبت سفارش می‌کنیم و کالا وارد می‌کنیم، خب مشخص است که تأثیر نوسانات ارزی بر تورم سریع و قطعی است. در واقع بیماری هلندی در ایران را نباید فراموش کنیم.

از طرف دیگر برای به‌دست‌آوردن قیمت دلار دو روش وجود دارد؛ نخست اینکه با انتخاب یک زمان مناسب به‌عنوان سال پایه، تورم آمریکا منهای تورم ایران شود. یا اگر اقتصاد دارای بازار آزاد باشد، اختلاف نرخ بهره را محاسبه می‌کنند.

یکی از دردسرهای اقتصاد ایران این است که هنوز نتوانسته‌ایم سرمایه‌گذاری را برای مردم تعریف کنیم. چرا باید شرکتی مانند پدیده شاندیز چندین برابر بازار سرمایه ایران از طریق سرمایه‌گذاری مردم جذب منابع کند. البته این نشان‌دهنده آن است که مردم عطش سرمایه‌گذاری دارند، ولی دولت و سیاست‌گذار اقتصادی جایی برای آنها تعیین نکرده و نمی‌تواند فضای سرمایه‌گذاری امنی را برای مردم طراحی کند.

و در نهایت اینکه خرید و فروش ارز در خیابان انجام می‌شود که در هیچ‌جای دنیا به این شکل انجام نمی‌گیرد، چراکه در کشورهای با اقتصاد پیشرفته بورس آتی ارز وجود دارد که مردم می‌توانند در آنجا سرمایه‌گذاری کنند، اما در ایران شاهد این بازار نیستیم و مردم سراغ خیابان می‌روند. با بودن نرخ بازار آتی ارز، نرخ دلار با توجه به نرخ تورم جهانی دلار رشد می‌کند. صادرات دچار مشکل نمی‌شود، حباب روی ارز نخواهیم داشت، نوسانات جهشی ارز هم رخ نمی‌دهد. نکته مثبتی که در پایان یک دولت با داشتن بورس آتی ارز رخ می‌دهد، این است که دیگر هیچ دولتی به اشتباه نمی‌تواند ادعا کند که من نرخ ارز را ثابت نگه داشتم، چون این حرف به‌لحاظ اقتصادی کاملا غلط است، چراکه دولت قیمت ارز را ثابت نگه نمی‌دارد، بلکه آن را سرکوب می‌کند و در نهایت روزی این سرکوب تاوان خواهد داشت، همان‌گونه که در سال‌های اخیر دو بار شاهد آن بودیم.

‌نتیجه این فشارهای اقتصادی چیست؟ برخی از کارشناسان معتقدند انتظار تورمی بسیار بالا رفته و ممکن است جامعه واکنش بدی نشان دهد. نظر شما چیست؟

جامعه رنج می‌کشد، اما فرونمی‌پاشد و آستانه تحمل جامعه حد و مرز ندارد و مردم پای کشور می‌ایستند، چون مردم به امنیت و آرامش نیاز دارند و نباید تصور کرد که مردم دنبال بلوای سیاسی-اقتصادی هستند. تحریم‌ها جدی هستند و درآمدهای نفتی روبه‌کاهش، پس باید کمربندها را محکم بست و مردم این کار را کرده‌اند؛ اکنون نوبت سیاست‌گذاران است که خون تازه به رگ سیاست‌گذاری اقتصادی کشور تزریق کنند تا با این رویه بتوان از بحران‌ها عبور کرد. در بدنه میانی مدیران کشور کسانی هستند که در دولت‌های قبلی هم بوده‌اند و فعلا هم سرکار هستند، اینها در واقع تصمیم‌گیرندگان کشور هستند، اینها به علم جدید دسترسی ندارند و به‌روز نیستند و برای روزهای بحران ساخته نشده‌اند. اکنون هم دولت باید در چنین شرایطی یک جریان جدید سرمایه‌گذاری درست کند تا در همین شرایط هم بتواند سرمایه‌گذاری را زنده نگه دارد. باید هدایت نقدینگی کند، باید بازدهی درست ایجاد کند، باید شرایط را برای متکی‌شدن به مردم مهیا کند. یکی از راه‌هایی که پیشنهاد می‌شود، تغییر پایتخت است؛ شاید الان زمان نباشد، ولی باید فضای سرمایه‌گذاری جدید ایجاد کنند یا سرمایه‌گذاری‌های جسورانه راه بیندازند.

‌تغییر پایتخت آن هم در شرایط فعلی؟

در گذشته اقتصاد ما دولتی بود اما امروزه به‌دلیل افزایش شدید نقدینگی اقتصاد ما دولتی صرف نیست. بسیاری از سرمایه نزد مردم و نهادهای قدرتمند و سرمایه‌دارانی است که می‌توانند در بخش‌های مختلف سرمایه‌گذاری کنند. اکنون زمان آن است که با جریان تغییر پایتخت اداری، یک جریان تازه سرمایه‌گذاری ایجاد کنیم و بخش اداری را از تهران به پایتخت جدید منتقل کنیم و تهران پایتخت اقتصادی بماند. دولت زمین زیادی دارد و می‌تواند برای احداث و راه‌اندازی این پایتخت جدید فضای سرمایه‌گذاری جدیدی ایجاد کند و نقدینگی را هدایت کند و کشور را از رکود خارج کند. منظورم این است که دولت بیاید یک فضای ایجاد کند که سرمایه‌گذاری انجام شود.

‌دولتمردان به‌گونه‌ای صحبت می‌کنند که گویی در شرایط ایدئالی قرار داریم و از ارائه اطلاعات دقیق خودداری می‌کنند. چرا این همه تزریق امید واهی؟

دلیل اصلی این رفتار همان است که گفتم؛ مدیریت افکار عمومی در دست دولتمردان ایران نیست.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید