تیتری که برای آقای تهیه‌کننده دردسرساز شد!

    کد خبر :341479

غلامرضا موسوی گفت: برخی مسئولان خبرنگاران را خار چشم خود می‌بینند و بیشتر علاقه‌مندند به جای خبرنگار مامور روابط عمومی را ببینند.

«بدون خبرنگار لحظه‌ها ماندگار نمی‌شود»؛ این جمله ای است که پایگاه اطلاع‌رسانی مقام معظم رهبری در آستانه ۱۷ مردادماه سالروز شهادت شهید محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران در مزار شریف افغانستان و روز خبرنگار، در قالب یک پوستر و بر اساس بیانات رهبر انقلاب درباره اهمیت حرفه‌ی خبرنگاری منتشر کرد.

به راستی که کار خبرنگاری یعنی در لحظه بودن و مخابره خبر. اخباری که گاه دنیایی را تکان می‌دهند. برای خیلی‌ها خبرنگاری یکی از شیرین‌ترین مشاغل دنیاست؛ اما بد نیست بدانید که استرس بالای این کار آن را به یکی از سخت‌ترین مشاغل دنیا هم تبدیل کرده است.

به بهانه روز خبرنگار با غلامرضا موسوی هنرمندان کشورمان به گفتگو نشسته ایم. او در سال های دور روزنامه نگاری و خبرنگاری را تجربه کرده است. این تهیه کننده سینما، مدتی طولانی به عنوان دبیر سیاسی روزنامه کیهان مشغول فعالیت بوده و خاطرات جالبی از دوره کار حرفه ای خود در عرصه خبر دارد. در ادامه این گفتگو را بخوانید؛

* آقای موسوی؛ شاخصه‌های یک خبرنگار حرفه‌ای چیست و آیا خبرنگاران این سال‌ها دارای این شاخصه‌ها هستند؟

همه حرفه‌هایی که با مردم ارتباط دارند طبیعتا باید چند خصیصه یا به اصطلاح ویژگی خاص داشته باشند که شامل مردم‌داری، نگاه از روی صداقت، مخاطب را محترم داشتن است. حالا شاخصه‌های خبرنگاری به این چیز‌ها اضافه می‌شود؛ خبرنگار خوب پاسدار خبر و آزادی است. اینکه آزادی‌های حرفه‌ای را رعایت کند و اینکه بتواند خودش آدم سالمی باشد (سالم به معنای اقتصادی، نگارش خبر، انتقال درست به مخاطب) این‌ها ویژگی‌هایی است که یک خبرنگار باید برای موفق بودن داشته باشد.

اینکه خبرنگاران این دوره با دوره‌های گذشته چه فاصله‌هایی دارند، همان فاصله‌ای که در اجتماع در این سال‌ها در مورد اخلاق حرفه‌ای به وجود آمده را شامل می‌شود. زمانی به ما خبرنگاران یاد دادند حافظ آزادی باشیم. خبر را با امانت ببریم و چشم و گوشمان را در مورد حرف‌های دیگران وقتی می‌خواهند خبری را به نوعی دستکاری کنند، ببندیم. اما الان در خیلی از اتفاقات جامعه طبیعتا و متاسفانه اخلاق مداری کمی دچار تزلزل شده است. این در روزنامه نگاری هم اتفاق خواهد افتاد؛ در سینما هم بدین نحو خواهد بود و … . به هر حال ما از شرایط جامعه تاثیر می گیریم. هرقدر جامعه اعتقاد بیشتری داشته باشد و معتقدتر و راسخ‌تر بر افکارش بماند، طبیعتا در روزنامه‌نگار و سایر مردم هم بر اصول معتقد خواهند بود.

ما اوایل انقلاب در شرایطی کار می کردیم که مردم برای همسایه شان، اهل محله و کشور رایگان کار می‌کردند. طبیعتا خبرنگاری که در آن شرایط کار می‌کند، با خبرنگاری که علاوه بر کار حرفه ای خود مجبور است اسنپ هم کار کند متفاوت است.

به گمانم موسساتی که خبرنگار دارند، باید به خبرنگار احترام بگذارند. احترام به خبرنگار یعنی اینکه حداقل زندگی او را تامین کنند. اگر حداقل زندگی یک خبرنگار از نظر اقتصادی تامین شد، طبیعتا می‌توان انتظار داشت که باید کارش را به درستی انجام دهد. وقتی این اتفاق نمی‌افتد، بالاخره پس از مدتی سست می‌شود. البته این به معنی اینکه حتما راهش را کج می‌کند نیست، اما سست می‌شود. اینکه خبرنگار صبح در فلان روزنامه و یا فلان خبرگزاری کار کند و عصر مجبور شود برای روابط عمومی فلان جا کار کند؛ در عین سلامت اما اجباری است که برای او پیش آمده. طبیعتا این آدم پس از یک مدت حساسیت‌های خبرنگاری خود را از دست می‌دهد و به روابط عمومی تبدیل می‌شود. باید مواظب بود و نگذاشت که خدای ناکرده این دو در هم ادغام شوند. خبرنگار ما باید تامین باشد؛ نباید خود را به در و دیوار بزند تا زندگی اش را تامین کند.

* فعالیت رسانه‌ای شما از کجا و چطور آغاز شد و در طول این کار به چه چیز‌هایی توجه بیشتری داشتید؟

واقعیت را بگویم من دو شغل را کاملاً دوست داشتم؛ روزنامه نگاری را به عنوان شغل اول انتخاب کردم. در ۱۴ سالگی مطلبم چاپ می‌شد و دوستان تشویقم می‌کردند و برایم مهم نبود تیراژ آن زمان آفتاب شرق حدود ده هزار عدد باشد. زمانی که معلمم مطلب من را می‌خواند می‌پرسید این فرد چه نسبتی با شما دارد و می‌گفتم خودم نوشتم و او برای من احترامی قائل می‌شد و به قول قدیمی‌ها بیشتر تحویلم می‌گرفت. این باعث شد کم کم روزنامه نگاری را به عنوان کار حرفه‌ای دوست داشته باشم و عاشقش شوم. واقعیت را بگویم اگر به گذشته بازگردم، همین کار را ادامه می‌دهم.

اما؛ ورود من به سینما کاملاً اتفاقی بود و اساساً قرار نبود وارد سینما بشوم. من به خاطر حل کردن مشکلات دوستانی که الان هم دوستیم، وارد قضیه شدم و به عنوان کار دوم آن را برگزیدم تا اینکه بالاخره به دلایلی با کیهان به قطع ارتباط رسیدیم و ادامه کارم در سینما جدی‌تر شد.

از بچگی عاشق مطالعه بودم و به این جهت وقتی بزرگتر شدم، به روزنامه توجه کردم. چون در مشهد زندگی می‌کردم فکر کردم شاید اگر مطلبی برای روزنامه آفتاب شرق و خراسان بنویسم، چاپش کنند. خیلی بامزه بود؛ زمانی که برای روزنامه آفتاب شرق یک مطلب می‌نوشتم، خودم را نشان نمی‌دادم. چون فکر می کردم شاید یک نوجوان ۱۴ یا ۱۵ ساله را جدی نگیرند. آن زمان مطلب را با دوچرخه به آن‌ها تحویل می‌دادم و فکر می‌کردند موسوی یک آدم بزرگی است و من مطالب او را برای روزنامه شان می‌برم. جالب اینجاست خیلی مواقع هم چاپ می‌شد. در این خصوص خاطره جالب و خوبی دارم.

یک روز که برایشان مطلبی بردم گفتند که به موسوی بگویید بیاید، در تحریریه روزنامه آفتاب شرق با او کار دارند. آن مرتبه چیزی نگفتم؛ اما دفعه بعد که مطلبی در مورد تئاتر نوشته بودم و خواستم تحویل بدهم، گفتند مطلبش را چاپ نمی‌کنیم تا بیاید و خودش را معرفی کند؛ چون می‌خواهیم با او صحبت کنیم تا حرفه ای‌تر کار کند. دچار تردید بودم و دیدم که واقعا این بار مطلب را چاپ نکردند! بالاخره رفتم و سعی کردم قیافه ام را طوری درست کنم تا سنم را بالاتر نشان دهد. رفتم خودم را معرفی کردم. وقتی سردبیر من را دید با تعجب گفت: تو این مطالب را می‌نویسی؟! گفتم بله و گفت: اتفاقا خیلی خوب است. او گفت: فکر می‌کردم سنت حدود ۲۵ سال باشد، اما با این حال هم می‌توانی بیایی و کار کنی. پس از آن سفارش می‌دادند و گهگاه ۵۰ یا ۶۰ تومان هم دستمزد می‌گرفتم. زمان دانشکده هم به عنوان خبرنگار سیار کیهان کار کردم؛ بعد خوششان آمد و حقوقی برایم در نظر گرفتند. اینکه حداقل باری از روی دوش خانواده بر می‌داشتم برایم بسیار مهم بود. در کیهان پس از پایان دانشکده ماندگار شدم. در سرویس‌های گزارش و هنر و سیاسی کار کردم و سال‌ها مسئول سرویس سیاسی کیهان بودم.

*چرا در وادی خبرنگاری درآمد کافی نیست و جزو مشاغل سخت به حساب نمی‌آید و فقط در حد نام از آن به عنوان شغل سخت یاد می‌شود؟

من فکر می‌کنم خبرنگار به نوعی خار چشم خیلی‌هاست. اگر بخواهم منطقی نگاه کنم باید بگویم در عین حال که در اجتماع خبرنگار خوب احترام و ارزش دارد؛ اما در بین بسیاری از مسئولان خبرنگار خار چشم است و آنها بیشتر علاقه مندند به جای خبرنگار مامور روابط عمومی ببینند. به این جهت خیلی او را جدی نمی‌گیرند. ضمن اینکه بین خبرنگاران یک عده هستند که به اصطلاح قیافه خبرنگار دارند و جا خوش کردند و به اصطلاح لایی آمدند. حضور آن آدم‌ها باعث می‌شود گروه حرفه‌ای و زحمتکش نتوانند جایگاه واقعی خود را پیدا کنند. از سویی سوق پیدا کردن وادی خبر به سمت فضای سایبری و مجازی باز ارزش خبرنگار واقعی را کاهش می‌دهد.

باید بدانیم روزنامه نگار و خبرنگار خوب و متعهد هم حق دارد مانند هر هنرمند دیگری در زندگی از امکانات خوبی برخوردار باشد و طبیعتاً این حق اوست. امیدوارم بتوانیم مسئولان را نسبت به زندگی و وضعیت خبرنگاران توجیه کنیم.

*خاطره‌های تلخ و شیرین شما از دوران خبرنگاری چیست؟

روزنامه نگاری که حدود سی سال کار روزنامه نگاری کرده، خاطره فراوان دارد. یکی از خاطره‌ها به اولین اعتصاب مطبوعات در سال ۱۳۵۷ برمی گردد. بعد از کشتار و حکومت نظامی، یک روز کاری متوجه شدیم که افسر ارتش آمده و در محل سردبیری نشسته است. همه ما دنبال این بودیم که جریان چیست و اول جدی نگرفتیم. بعد دیدیم که ظاهرا آمده تا مطالب را حالا از طریق خودش یا فرد دیگری چک کند. از سویی بچه‌های کیهان جوان‌هایی بودند که در جیبشان به قول معروف باروت وجود داشت و پس از این اتفاق قلم‌ها را زمین گذاشته و تماشاگر شدند. ساعت هشت و نیم بود که از بیکاری به روزنامه اطلاعات زنگ زدم و – فکر می‌کنم آقای محمد ابراهیمیان بود- گفتم شما هم مهمان دارید او گفت: بله، اما بچه‌ها دو دل هستند که مطلب بدهند یا ندهند. منم گفتم اینجا اعتصاب کردیم و مطلب نمی‌دهیم. پس از مدتی ابراهیمیان زنگ زد و گفت: ما هم اعتصاب کردیم و در پی آن عملا اعتصاب از کیهان و مطبوعات شروع شد.

خاطره دوم من از آن خاطره‌هایی است که برای برخی روزنامه نگاران آن هم در شرایط ویژه رخ می‌دهد؛ من به عنوان دبیر سیاسی روزنامه کیهان تیتری را تایپ کردم و دادم شورای سردبیری با این عنوان که “نامزد‌های ریاست جمهوری انتخاب شدند” بعد چاپ شد. شب من و همسرم به منزل آقای امکانیان رفتیم و برف وحشتناکی بارید و بدین جهت آنجا ماندیم. فردا صبح که به کیهان رفتم دیدم عجب خطری از بیخ گوش من گذشته و برف و باران چه کمک بزرگی به من کرده. و الّا من و همسرم باید شب بدی را می‌گذراندیم. چون متوجه شدم در فعل و انفعالات چاپی و در یکی از دستگاه‌ها عنوان «نامزد‌های ریاست جمهوری معرفی شدند» شده بود «نامرد‌های ریاست جمهوری معرفی شدند»! یک چهارم با نامرد‌ها و سه چهارم با نامزد‌ها چاپ شده بود. این اتفاق باعث شد تا گروه و دسته‌ای فکر کنند قصد توهین بوده است؛ غافل از اینکه یک کارگر در ساده‌ترین حالت ممکن و ندانسته یک نقطه را تراشیده و آن اتفاق رقم خورد. همه این اتفاق ها باعث شده بود بریزند و قصد دستگیری کارگر‌ها را داشته باشند و بروند منزل ما و قصد دستگیری من را داشته باشند. من هم که اتفاقی مهمانی بودم و خلاصه خطر گذشت. در نهایت از شورای امنیت استان فهمیده بودند که اشتباه فنی بوده است و اتفاقی طبیعی و نادر است؛ چون تایپ اصلی را دیده بودند که با عنوان نامزد‌ها نوشته شده است.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید