ایرانیان عزیز به مکالمه وزیر دفاع آمریکا و نخست وزیر عراق گوش کنید!

    کد خبر :668232

وزیر دفاع آمریکا برای حمله به نیرو‌های حشد الشعبی که بخشی از نیرو‌های دفاعی عراق است با نخست وزیر عراق تماس می‌گیرد و فرمان حمله را به او ابلاغ می‌کند؛ مشورت نمی‌کند یا نظر نخست وزیر را نمی‌خواهد؛ حتی قصدش اطلاع هم نیست؛ بلکه ابلاغ می‌کند. نخست وزیر عراق نه مخالفت می‌کند و نه می‌تواند مانع این حمله شود؛ صرفا می‌گوید که حمله به کتائب حزب الله تبعات دارد. این اتفاق بهانه خوبی برای بررسی یک پدیده مرتبط، در درون جمهوری اسلامی ایران است!

 

استقلال، آزادی و هم جمهوری خواهی بدون شک، یک مطالبه اساسی، انقلابیونی بود که علیه رژیم شاه مبارزه می‌کردند؛ اینکه گفتیم جمهوری و نه جمهوری اسلامی، بدین خاطر است که انقلابیونی که علیه شاه مبارزه می‌کردند، طیف‌های متفاوتی بودند که در استقلال طلبی و آزادی خواهی با هم اشتراک نظر داشتند، اما در اینکه نظام بعدی چه نوع نظام دمکراتیکی باشد، اتفاق نظر نبود تا اینکه پس از پیروزی انقلاب، مردم به یک نظام جمهوری که اسلامی باشد رای دادند، اگر چه برخی معتقدند مردمی که در ۱۲ فروردین به جمهوری اسلامی رای دادند، به صورت دقیق از مختصات این نظام جدید اطلاع نداشتند و احتمالا این نکته طبیعی هم هست چرا که نظام سیاسی جمهوری اسلامی یک نظام بدیع بود که نمونه آن تازمان رفراندوم مورد آزمایش قرار نگرفته بود. اما نکته غیر قابل تردید این است که مردم در فردای انقلاب نظامی را می‌خواستند که هم دمکراتیک باشد و هم اسلامی؛ منظور از مردم قاطبه مردم است، چرا که این ایده همان زمان مخالفانی هم داشت.

 

به گزارش تابناک؛موضوع گزارش، البته جمهوری اسلامی نیست؛ بلکه ذکر نمونه عراق، بهانه‌ای است تا بررسی کنیم چرا آن بعد به ثمر نشسته استقلال خواهی انقلاب اسلامی که کسی نمی‌تواند از خارج از کشوردستوری را به مسئولان ایرانی ابلاغ کند یا نمی‌تواند بدون اجازه در قلمرو سرزمینی ایران ورود کند و یا اگر ورود کند، سزای آن را خواهد دید، کمتر مورد توجه قرار گرفته است؛ در حالی که استقلال رای در تصمیم گیری برای کشور، شاید امروز برای بسیاری از کشورها، آرزویی باشد که شاید برای برخی هم محال است.

 

اول: شاید یکی از دلایل کم‌تر دیده شدن یا کمتر اهمیت دادن به استقلال کشور، وجود نوعی سو تفاهم بین استقلال خواهی و انزواطلبی باشد؛ برخی معتقدند اگر استقلال کشور از یک موضع قدرتمند تثبیت شده باشد، نیازی نیست که در حوزه روابط با کشورها، رفتار به گونه‌ای باشد که به انزوا طلبی منجر شود؛ بدین شکل که کشور برای تصمیم گیری در حوزه روابطش، استقلال کامل دارد و می‌تواند با هر کشوری در جهت منافع ملی اش وارد تعامل شود بدون اینکه ترسی از وارد شدن دریک رابطه داشته باشد و به آن خاطر خود را منزوی کند.

 

دوم: برخی معتقدند علیرغم اهمیت استقلال در حوزه حاکمیتی، در دهه‌های اخیر مفهوم استقلال به ویژه در حوزه اقصادی، فاقد معنا شده است و در دوره‌ای که روابط متقابل اقتصادی، بین کشور‌ها به وجود آمده است، تاکیدی نباید بر اهمیت استقلال یا متعلقات آن مانند خود کفایی در حوزه اقتصادی وجود داشته باشد؛ این عده معتقدند که اتفاقا روابط متقابل اقتصادی است که برای یک کشور امنیت به بار می‌آورد و وقتی اقتصاد یا نظام سیاسی یک کشور در نظام جهانی ادغام شود، به دلیل عدم نفع دیگران، عموما هجمه یا حمله‌ای علیه آن صورت نمی‌گیرد. در این باره ترکیه را مثال می‌زنند که علیرغم نظام سیاسی که میل به بسته شدن دارد، این درهم تنیدگی اقتصادی با دنیا است که برای او امنیت آورده است؛ لذا تاکید بر استقلال به ویژه در حوزه غیر حاکمیتی را بی دلیل می‌دانند.

 

سوم:برخی روابط نامتوازن ایران نسبت به شرق و غرب را دلیل نادیده شدن بعد مهم استقلال در کشور می‌دانند؛ برخی متکی به شعار نه شرقی و نه غربی، معتقدند استقلال به ویژه در سیاست خارجی یا با موازنه منفی به دست می‌آید یا با موازنه مثبت؛ یعنی یا با موازنه منفی، سیاست خارجی را نه باید درگیر شرق کرد و نه غرب و یا با موازنه مثبت بر اساس منافع ملی، شرق را با غرب و غرب را با شرق، متعادل کرد. این عده معتقدند که در حال حاضر نه موازنه منفی در سیاست خارجی دیده می‌شود و نه موازنه مثبت؛ لذا بعد استقلال طلبی، آنگونه که شایسته است دیده نمی‌شود.

 

چهارم: برخی معتقدند عدم تحقق حداکثری و مطلوب دو بعد مهم دیگر آرمان مردم، یعنی آزادی و جمهوری، بعد استقلال خواهی را هم به حاشیه برده است. بدین ترتیب که معتقدند اگر آزادی و دمکراسی خواهی هم به همان شدت استقلال طلبی در فردای انقلاب محقق می‌شد و این سه گانه به نحوی که شایسته است، همدیگر را تکمیل می‌کردند، شیرینی آن استقلال خواهی به ثمر نشسته، تجسمی واقعی می‌یافت. بر اساس نظر این عده، استقلال طلبی در زمان که مردم از آزادی‌های مطلوب مصرح در قانون اساسی و سازکار‌های دمکراتیک مطرح در همان قانون به صورت مطلوب برخوردار می‌شدند، استقلال را نیز همسنگ آزادی و جمهوریت نظام، گرامی می‌داشتند.

 

پنجم: بعضی‌ها هم بر این ایده اند که آنچه باعث شده که استقلال خواهی محقق شده و یا هر آرمان دیگر انقلاب اسلامی سال ۵۷، کمتر دیده شود، ناکارآمدی ارکان حکومت در اداره مطلوب کشور و عدم تحقق توسعه و رفاهی است که پس از چهل سال و در مقایسه با کشور‌هایی همچون کره جنوبی، انتظار داشته اند. این نکته البته نکته مهمی است که کارآمدی هر حکومت آنقدر اهمیت دارد که امروز خودش یک مبنای مشروعیت حکومت‌ها شده و اتفاق بر دیگر مبانی مشروعیت حکومت‌ها هم فائق آمده است. اینکه دیده می‌شود گاهی در برخی محافل از اقتدارگرایی توسعه گرا صحبت می‌شود، به دلیل مشروعیت بیشتر توسعه بر جمهوریت در برخی جهات هست؛ لذا ناکارآمدی در ایجاد توسعه و رفاه را علت مهمی در نادیده نگاه داشتن استقلال محقق شده پس از انقلاب تلقی می‌کنند.

 

ششم: برخی از مدعی هستند که نسل‌های کنونی در ایران، چون همیشه در وضعیتی به سر برده اند که در آن نظام سیاسی کشور دارای استقلال رای در تصمیم گیری بوده و قدرتی خارجی برای آنان تعیین تکلیف نکرده است، آن حس استقلال داشتن را آنگونه که باید لمس نکرده اند؛ چرا که از قدیم گفته اند که تعرف الاشیاء باضدادها؛ هر چیزی با درک جنس مقابل و مخالفش شناخته می‌شود؛ لذا عدم وجود حس مداخله گری خارجی در اداره کشور، باعث شده آنگونه که شایسته است این بعد مهم مورد توجه قرار نگیرد.

 

به نظر می‌رسد همه این دلایل اگر هر چه ممکن است هر کدام سهمی از نادیده شدن استقلال محقق شده ایران در پس از انقلاب داشته باشد؛ اما نمونه حمله آمریکا به عراق بدون اجازه حاکمیت این کشور در مقابل انهدام پهپاد متجاوز آنان به خاک ایران، فقط نمونه‌های کوچکی از داشتن حس استقلال سیاسی است. مهم این است که به این سوال پاسخ دهیم چرا حس استقلال سیاسی کشور در این سال‌ها برای مردم آنقدر که شایسته است، اهمیت نداشته است.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید