شبکه نمایش خانگی و نظارتی که نیست

    کد خبر :664019
شبکه نمایش خانگی و نظارتی که نیست

فرآیند کمرنگ شدن نقش و انحراف شبکه نمایش خانگی، با ورود سریال‌هایی کم‌مایه و پرگو که عموماً با مثلث‌های عشقی و داستان‌های خانوادگی پر زرق و برق همراه بودند، کلید خورد.

 

پریسا ساسانی روزنامه‌نگار و کارشناس فرهنگی در قالب یادداشتی به طرح نکاتی درباره ضعف نظارت در حوزه سریال‌های عرضه شده در شبکه نمایش خانگی پرداخته است.

 

متن این یادداشت با عنوان «نظارت کجای داستان‌سازی‌ها در شبکه نمایش خانگی ایستاده است؟» را در ادامه می‌خوانید؛

 

شبکه نمایش خانگی به‌عنوان یکی از مجراهای ارتباطی و پرقدرت، به دلیل ارزان بودن و قابل دسترس بودن، به خصوص در یک دهه اخیر کمک شایسته‌ای به صنعت سینما کرده و توانسته جایگاه ویژه در میان مخاطب عام هنرهای نمایشی، پس از تلویزیون باز کند و تا اندازه‌ای به‌رغم کمبودها و یا نبودهای مالی، نیازهای فرهنگی خانواده‌ها به خصوص اقشار پرجمعیت و کم درآمد جامعه را با ارائه محصولات سینمایی برآورده کرده است.

 

به خصوص اینکه مخاطبان (عامه مردم) از این طریق توانسته و می‌توانند فیلم‌های روز را با فاصله‌ای اندک از پایان اکران در سینماها (طبق آمار در پنج سال اخیر، آثار سینمایی کمتر از سه ماه در دسترس مخاطب در شبکه نمایش خانگی قرار می‌گیرد) به تماشا بنشیند.

 

موفقیت نسبی شبکه نمایش خانگی پایدار نماند

 

همین کارکرد ویژه در شبکه نمایش خانگی حس یکسانی و شریک بودن مخاطبان، اعم از کسانی که فیلم‌های سینمایی را در سالن سینما دیده بودند و یا کسانی که به سینما نرفته و فیلم‌های روز را در خانه دیده بودند؛ به یک نسبت ایجاد می‌کرد و طبعا فاصله جریان‌سازی برای ارزیابی یک اثر سینمایی در مدت زمان کوتاهی به نتیجه می‌رسید و می‌شد نقشه راه کارآمدتری برای انجام فعالیت‌ها و برنامه‌ریزی برای تولید متناسب با فرهنگ ایرانی به دست داد که اگر مسیر به درستی نقطه‌گذاری می‌شد قطعا موقعیت فیلم، فیلمساز و در نگاه کلی سینمای ایران به نتایج بهتری می‌رسید.

 

اما واقعیت این است که موفقیت نسبی و موقعیت در حال رشد شبکه نمایش خانگی، پایدار نبود و فرآیند کمرنگ شدن نقش این مجرای ارتباطی و نمایشی و انحراف شبکه نمایش خانگی با ورود سریال‌هایی کم‌مایه و پرگو که عموما با مثلث‌های عشقی و داستان‌های خانوادگی پر زرق و برق همراه بودند، کلید خورد. این موضوع آغازی شد تا اصالت وجودی و دلایل راه‌اندازی شبکه نمایش خانگی زیر سئوال برود.

 

پرواضح است که راه افتادن چنین جریانی، مخاطبان جدی هنر نمایش که به ارزندگی داستان و تصویر بها می‌دهند را راضی نگه نداشت. به خصوص اینکه یکی از اهداف شبکه نمایش خانگی، گرم کردن کانون خانواده و دیدن یک فیلم و یا سریال به منظور و با هدف با هم بودن اعضای خانواده بود.

 

اما به نظر می‌رسد سریال‌های شبه‌ترکی که با پول ایرانی و در شبکه نمایش خانگی با مجوز رسمی سازمان سینمایی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تولید و ارائه می‌شود؛ هدفی جز نابودی قدرت تفکر و اندیشیدن مخاطب را ندارند و در مقابل نیروی کاهنده تفکر، پول‌سازی برای عده قلیلی از سرمایه داران را به همراه داشته است.

 

مطالعات فرهنگی و ارزیابی دلایل تغییر ذائقه مخاطب

 

تئودور آدرنو و ماکس هورکهایمر از پیشگامان مکتب انتقادی فرانکفورت در نقد مدرنیته، به «سرمایه‌داری مصرف‌گرا» اشاره کرده‌اند و حاصل فربه شدن چنین جریانی را ارائه فرهنگ به شکل بسته‌بندی شده به مخاطب می‌دانند و در نقد فرهنگ توده بر دخالت سرمایه‌داری برای کسب قدرت و نه فرهنگ‌سازی اشاره داشته‌اند.

 

در واقع به پشتوانه نظریه‌های فرهنگی و همچنین توجه ویژه به مکتب فرانکفورت که بیشترین نقد را در این حوزه داشته است، سرمایه‌داری صنعتی نه بر اساس سلیقه و ذائقه مخاطب بلکه به منظور ذائقه‌سازی برای مخاطب وارد میدان کار و تولید فرهنگ شده است که ساخته شدن انواع و اقسام سریال‌ها با اسامی که مانند «مانکن»، «دل»، «عاشقانه» و… را می‌توان در همین راستا تحلیل کرد.

 

داستان‌هایی که الگو گرفته از سریال‌های ترکی هستند و قصه عشق‌های پنهان و آدم‌های چند چهره را بیان می‌کنند. البته ناگفته نماند که سریال‌سازهای سری‌دوز علاوه بر داستان‌های ماهواره‌ای، پا فراتر گذاشتند و انتقام‌های عشقی را نیز به ماجرا اضافه کرده‌اند. به عنوان مثال سریال «مانکن» داستان یک عشق قدیمی را روایت می‌کند که دختر عاشق‌مانده از دوران جوانی، برای انتقام از معشوق خود سراغ پسرش می‌رود و به قول نویسنده او را در قبال آزادی پدرش به اسارت و بردگی می‌گیرد و قصد دارد اسیر خود را با پول و فراهم کردن نعمت و فراوانی در کنار خود نگه دارد. از طرفی پسر دل در گرو دختری دارد که درگیر ماجرایی باورنکردنی از یک به اصطلاح رانت‌خواری گسترده و شبکه‌ای است که با نام‌های پر طمطراق مثل «خاجات»، «اخگر» و دیگران بزک شده‌اند.

 

سریال «دل» هم که به تازگی در شبکه نمایش خانگی توزیع شده است مانند سایر فیلم‌ها و سریال‌های منوچهر هادی، حکایتی مشابه دارد. ازدواج بین یک پسر پولدار و دختری که خانواده معمولی دارد و برای رسیدن داستان پردازی بیشتر پیدا شدن سر و کله عشق قدیمی و متعلق به دوران دانشجویی دختر و در ادامه گم شدن بدون استدلال عروس خانم که احتمالا نویسنده و کارگردان می‌خواستند تعلیق ایجاد کنند و البته ادامه ماجرا که حتما و طبق مجوزی که دریافت کرده برای مردم در سوپرمارکت‌ها توزیع می‌شود!

 

اما نکته قابل تامل و تعجب حضور بازیگرانی چون مریلا زارعی، محمدرضا فروتن، حامد بهداد، هومن سیدی، حسین یاری، حسین پاکدل، الهام پاوه‌نژاد، پانته‌آ بهرام و دیگران در این سریال‌ها است. چهره‌هایی که روزگاری در سینمای ایران نامدار بودند و با کارگردان‌های کاربلد چون مسعود کیمیایی، ابراهیم حاتمی‌کیا، اصغر فرهادی، فریدون جیرانی و غیره همکاری داشته‌اند و برخی حتی سیمرغ فجر در کارنامه کاری‌شان به ثبت رسیده است.

 

روزی و روزگاری هنر مهرجویی و بیضایی

 

این شرایط در حالی است که در روزگاری نه‌چندان دور در کلوپ‌هایی که فیلم برای تماشای خانگی اجاره می‌دادند، مخاطبان سراغ از تازه‌ترین آثار مهرجویی، بیضایی و نسل جوان‌تر مانند صدرعاملی، افخمی، جعفری‌جوزانی و غیره را می‌گرفتند و پیشنهاد دیدن فیلم‌های چون «مسافران»، «هامون»، «اجاره‌نشین‌ها» و غیره را با یکدیگر به اشتراک می‌گذاشتند. اما امروزه شاهد هستیم که نه تنها پیشنهاد برای دیدن فیلم خوب جز در گعده‌های دلسوزان این حوزه خریداری ندارد، بلکه در کمال ناباوری شاهد هستیم در سبد خرید خانواده‌ها به شکل خودخواسته یا براساس مبلغی که برای خرید مایحتاج روزمره پرداخت می‌شود، یک قسمت از سریال یا فیلم‌های شبکه نمایش خانگی به عنوان هدیه به مخاطب عرضه می‌شود و این همان نسبت نزدیکی «سرمایه‌داری ذائقه‌ساز» با جیب مخاطب است.

 

متاسفانه این همه ماجرا نیست و داستان به خریدهای سرپایی، هدیه‌های توخالی و یا ایجاد و برقراری دوستی سرمایه با جیب مردم ختم نمی‌شود. درد از جایی شروع می‌شود که انواع و اقسام تبلیغات، آثار دم‌دستی را نه تنها در فروشگاه و دکه‌های روزنامه فروشی بلکه در صفحه‌های سرچ اینستاگرام به فراوانی و به صورت اپیزودیک می‌توان دنبال کرد و همین موضوع به قول والتر بنیامین (که او نیز از اعضای مکتب فرانکفورت است) «عوام‌گرایی» را در نتیجه بازتولید مکانیکی فرآیند تامین سرمایه بیشتر، پیش می‌آورد؛ از این منظر «عوام‌گرایی» خود نوعی صنعت فرهنگی است که با سرمایه‌داری آمیخته و اساساً حیات و زندگی سرمایه‌داری به این عوام‌گرایی گره خورده است.

 

بر اساس این رویکرد اگر تولید آثار در شبکه نمایش خانگی به همین منوال و با پوشش و رعایت خط قرمزها پیش برود، کلیدی برای بستن دروازه ورود و خروج پول‌های بی‌حساب و کتاب به بهانه ساخت فیلم و سریال در این شبکه نمایشی یافت نخواهد شد.

 

ضمن اینکه بی تردید چشم انداز و ماموریتی که برای راه‌اندازی شبکه نمایش خانگی در سال‌های نه‌چندان دور نوشته شده بود قطعاً رسیدن به چنین نقطه‌ای را دنبال نمی‌کرد.

 

به گزارش مهر، حال باید این پرسش را مطرح کرد که نظارت کجای این داستان‌سازی‌های مغایر با فرهنگ و هنر فرهیخته ایران ایستاده و اساساً چرا اراده‌ای برای برخورد با پدیده‌هایی شبه‌فرهنگی از این دست وجود ندارد؟

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید