«فوق‌لیسانسه‌ها» و هجو روابط اجتماعی

از ادامه ساخت این سریال جدا خودداری کنید!

    کد خبر :652877

فرزین پورمحبی ـ طنزپرداز ـ با نگارش یادداشتی درباره سریال «فوق‌لیسانسه‌ها» مطالبی را به تفصیل در این ارتباط مطرح کرده و آن‌را به روابط اجتماعی حال حاضر تعمیم داده است. او در ادامه نقدهایی در ارتباط با سریال سروش صحت هم مطرح کرده است.

 

«فوق لیسانسه‌ها» سریالی به کارگردانی سروش صحت است که در ادامه مجموعه‌ای طنز با عنوان «لیسانسه‌ها» تولید و پخش می‌شود.

 

این سریال با بازی بازیگرانی چون هوتن شکیبا، امیرحسین رستمی، امیر کاظمی، بیژن بنفشه خواه، عزت الله مهرآوران، کاظم سیاحی، سیاوش چراغی پور، متین ستوده و افشین سنگ‌چاپ از جمعه ـ ۱۷ آبان ماه ـ هر شب ساعت ۲۰:۴۵ روی آنتن از شبکه سه می‌رود.

 

اما فرزین پورمحبی در یادداشت خود که اختصاصی در اختیار ایسنا قرار داده، برای وارد شدن به بحث و بررسی پیرامون سریال «فوق‌لیسانسه‌ها» در ابتدا ضروری دانسته که به تعریف چند اصطلاح در این‌ زمینه بپردازد و توضیح داده است:

 

هجو : شاخه‌های مختلف مزاح و مطایبه (Humour) به معنای عام آن بسیار گسترده‌اند و شامل انواع آثار ادبی و نمایشی است که باعث شادمانی می‌شوند.

 

از انواع طنز (SATIRE) کنایه؛ وارونه‌سازی؛ هزل؛ هجو گرفته تا انواع و اقسام کمدی‌ها از قبیل: فارس؛ دل‌آرته؛گروتسک؛ رفتار؛ شخصیت؛ موقعیت و… که بی‌شک خوانندگان محترم چه در سینما و تلویزیون و چه در تئاتر و نوشته‌های مکتوب، کم و بیش با آنها مواجه شده‌اند؛ البته در اینجا مجالی برای تعریف و یا حتی ذکر مثالی برای هر یک از شیوه‌های فوق نیست و پیشنهاد می‌شود برای اطلاعات بیشتر به منابع مربوطه مراجعه شود.

 

یکی از این شیوه‌های خوش‌طبعی هجو است که بر دو نوع است: مستقیم و غیرمستقیم. هجو مستقیم مخالف مدح است و به قصد تخریب و تحقیر فردی خاص است. هجو غیرمستقیم زبانی صریح و گاه گزنده دارد و به قصد لوث کردن و تمسخر کلیشه‌ها؛ افکار غلط؛ عادات تکراری و روابط ناهنجار اجتماعی است.

 

از جمله قالب‌هایی که هجو در آنها کاربرد زیادی دارد «نقیضه» و «نظیره» هستند که ما برای تحلیل سریال «فوق لیسانسه‌ها» ناگزیر به تعریف اجمالی هر یک از آنها هستیم.

 

آشنایی با نقیضه و نظیره

 

– نقیضه(Parody) به تقلید اغراق‌آمیز و مضحک از یک اثر ادبی مشخص با زبان هجو اطلاق می‌شود که البته در عین حال، اثر ادبی دوم نیز استقلال هنری خاص خود را دارد. نقیضه ممکن است با تغییر واژگان متن؛ تغییر در شیوه نگارش متن و یا تقلید طنزآمیز از محتوای اثر انجام شود.

 

– نظیره (Burlesque) به تقلید مضحک و اغراق‌آمیز از یک موضوع، سنت و یا طرز فکری خاص با هدف هجو آنها اطلاق می‌شود و مانند نقیضه لزوما سایه یک اثر دیگر بر روی آن وجود ندارد. در نظیره گاه انسان‌های عادی همچون قهرمانان نشان داده می‌شوند و گاه رفتار و گفتار انسان‌های بزرگ مانند افراد فرومایه به نمایش گذاشته می‌شوند. همچنین از نظیره می‌توان برای بیان یک موضوع عادی یا بی‌ارزش از سبکی فخیم استفاده کرد و یا برای بیان یک موضوع جدی از سبکی عادی بهره گرفت.

 

با توجه به تعاریف فوق، در سینمای جهان می‌توان به عنوان آثار شاخص به فیلم‌هایی از وودی‌ آلن و لسلی نیلسون که به نوعی به هجو آثار شناخته شده جدی می‌پردازند و در ادبیات نیز به آثار جانتان سویفت اشاره کرد.

 

در ادبیات کشورمان هم می‌توان به برخی از آثار عبید زاکانی و در سینما به آثار پرویز صیاد (صمدآقا) اشاره داشت که در آثار خود به هجو سینما، مسائل اجتماعی و آموزش و پرورش آن دوره می‌پردازد.

 

علی‌رغم جایگاه ویژه طنز (به معنای خاص آن satire) برخلاف نظر رایج که طنز را برترین شیوه شوخ‌طبعی و خوش‌طبعیHumour می‌دانند، باید گفت هر یک از شیوه‌های مزاح و مطایبه‌ در صورتی که با رعایت اصول، مطالعه و تسلط کافی به تکنیک‌های آنها نوشته شوند قابل احترام هستند.

 

به عبارتی چه بسا «هجوی» با ساختاری محکم از «طنزی» با ساختاری ضعیف، بسیار فراتر باشد. بر همین اساس نقیضه و نظیره‌هایی که برخی از آنها در سطور فوق نامبرده شدند از جمله آثاری هستند که به دلیل استحکام فرم و محتوای‌شان هویت مستقل خود را دارا بوده و حتی گاه نسبت به آثار اصلی‌شان در جایگاهی فراتر قرار گرفته‌اند.

 

با ذکر این مقدمه نسبتا طولانی سبک خاص سریال فوق‌لیسانسه‌ها با توجه به سطور فوق در دسته «نظیره و تا حدی نقیضه» قرار می‌گیرد.

 

 

این طنزپرداز سپس هجو روابط انسانی در سریال «فوق‌لیسانسه‌ها» را چنین تعریف کرده است:

 

«در این سریال سعی شده با استفاده از کلیشه‌های رایج در فیلم‌ها و سریال‌ها که به دلیل تکرار، به نوعی در حافظه همه ما وجود دارند به هجو روابط کلی انسان‌ها بپردازد روابطی که در اثر تکرار مکررات آنقدر مستهلک شده‌اند که نیاز به هجو دارند.

 

در صحنه زندگی و روابط‌مان با یکدیگر همه ما درگیر رقابت‌، حسادت‌، نفرت‌، غرور، خودنمایی، رفاقت و عشق‌های دروغینی هستیم که با نقش‌آفرینی‌ و ظاهرسازی آنها را از یکدیگر پنهان می‌کنیم.

 

حال اگر بتوان با هنرمندی و ظرافت این خصلت‌های پنهان نگاه داشته شده را از ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه افراد بیرون کشید و آنها را عریان و بدون هیچ فیلتری به نمایش گذاشت در این صورت شاهد خود واقعی کاراکترها خواهیم بود که علی‌رغم واقعیت تلخ آن در عین حال بسیار مضحک هم خواهد بود.

 

هیچ چیز خنده‌دارتر از انسانی که تظاهر نمی‌کند و آنچه را که در دل دارد صادقانه بروز می‌دهد، نیست؛ بنابراین روش فوق می‌تواند یکی از فنون خنداندن مخاطب محسوب شود. در واقع می‌توان گفت، در نمایش‌هایی همچون فوق‌لیسانسه‌ها جای شخصیت‌های بازی و اشخاص واقعی زندگی عوض می‌شوند. در زندگی روزمره آدم‌ها در برابر یکدیگر با ریا و تظاهر نقش بازی می‌کنند اما در این‌گونه از نمایش‌ها بازیگران تبدیل به انسان‌هایی می‌شوند که بی‌تکلف و به دور از نقش‌آفرینی در برابر یکدیگر قرار می‌گیرند و صادقانه خود واقعی‌شان را در معرض یکدیگر قرار می‌دهند! در این فعل و انفعالات، مخاطب نیز با همذات‌پنداری با قهرمانان سریال و احساس این فضای بی‌ریا لذت می‌برد.

 

در این سریال شخصیت‌ها همان اشخاص روزمره‌ هستند با این تفاوت که دانه‌های دل‌شان به شدت پیداست. آنها نه با یکدیگر رودربایستی دارند و نه تلاشی برای پنهان کردن خصایص منفی‌شان می‌کنند. شخصیت‌های سریال بدون تعارف و ریا با یکدیگر تعامل دارند و حتی چیزهایی که پنهان کرده‌اند را نشان می‌دهند که پنهان کرده‌اند! آنها به راحتی یکدیگر را لو می‌دهند و وقتی در مخمصه می‌افتند بدون در نظر گرفتن سوابق گذشته، دیگری را فدای خودشان می‌کنند! قهرمانان در این گونه نمایش‌ها عکس تراژدی‌ها انسان‌های خودخواه، جاه طلب و فرصت‌طلبی هستند که برای منافع مادی براحتی از حقوق سایر انسان‌ها عبور می‌کنند. آنها تنبل و بی‌عار و به همین خاطر طرد شده از سوی خانواده‌های‌شان شده‌اند و به دنبال پیدا کردن میان‌برهایی (هر چند با خلاف و تقلب و نیرنگ) برای موفقیت هستند. چیزی که این روزها بسیار آن را می‌بینیم.

 

اما نکته طنز آن اینجاست که هیچ‌کس خود را چنین انسان‌ مخوف و بی‌انصاف و ظالمی نمی‌پندارد. همگان در پشت هاله‌ای روحانی که از خود ساخته‌اند مانده‌اند و در حالی که حتی به اندازه تصاحب یک صندلی مترو به یکدیگر رحم نمی‌کنند خود را بسیار خوب و منزه می‌شمارند!»

 

 

پورمحبی در ادامه مطلبش درباره سریال طنز سروش صحت چنین آورده است:

 

یک الگوی خوب از انتقاد

 

«در این گونه از نمایش‌ها به جز روابط اجتماعی، خانوادگی، عاطفی و عشقی برخی از عادات و خصلت‌ها و حتی تفکرات خاص هم به هجو کشیده می‌شوند و در ادامه به بعضی از مشاغل با رویکرد کنایی نگریسته می‌شود. نگاهی که به دلیل شکل «مدح شبه ذم یا ذم شبه مدح» آن، کمتر مورد انتقاد صنف‌های مختلف قرار می‌گیرد. به عنوان مثال کسی و یا صنف و انجمنی نمی‌تواند از شخصیت وظیفه شناس نیروی انتظامی که دقیقا به موقع سرصحنه حاضر شده و مقررات را به نحو احسن رعایت می‌کند شکایت کند اما در عین حال همگان می‌دانند که قصد سازندگان این سریال چنین نبوده و منظوری بالعکس را داشته‌اند! رندی در طنز نیز از همین جا نشأت می‌گیرد که بدون ردپا و به جا گذاشتن مدرک جرم فرد و یا رفتاری را مورد انتقاد قرار دهد بدون درآوردن صدای کسی که از او انتقاد شده است!»

 

هجو ظاهرسازی و ریا

 

«یکی از نکات بارز این سریال تهدیدات پوشالی و ابراز همدردی‌های توخالی است که به درستی به هجو کشیده شده‌اند بخشی از هر انسانی شامل غرائز و احساساتی است که به دروغ به یکدیگر نشان می‌دهند از جمله غمخواری‌ها؛ نازکردن‌ها و خط و نشان های الکی کشیدن‌ها و… که علی‌رغم ظاهر اولیه و جدی آنها براحتی رنگ عوض می‌کنند و هویت پوچ خود را نشان می‌دهند و از همین روست که وقتی بیژن بنفشه خواه متوجه مرگ همسر خود می‌شود بلافاصله بعد از یک گریه دردناک به دنبال همسری جدید می‌گردد! آیا اینها همان خود واقعی ما نیست که در طول زندگی همواره سعی داریم آنها را از یکدیگر مخفی نگاه داریم چه تعداد از ما حسود و کینه جو و بدبین به دیگرانیم و کدام‌مان به داشتن چنین خصیصه‌هایی منصفانه اعتراف می‌کنیم. آیا سعی نمی‌کنیم آنها را در ظاهری زیبا و خوش سیما بپوشانیم؟ کدام یک از ما با جرأت می‌توانیم اظهار کنیم که از موفقیت‌های دیگران آنگونه که نشان می‌دهیم خشنود نیستیم و حتی ته دل‌مان از شکست‌های اطرافیان‌مان (به‌خصوص اطرافیان موفق‌مان) لذت می‌بریم و گاه به مرگ‌شان راضی هستیم! بله ما در خوشحالی‌های دیگران پنهانی اشک می‌ریزیم و در غم‌های آنها مخفیانه لبخند فاتحانه می‌زنیم!»

 

«فوق لیسانسه ها این خود درونی ما را در برابر یکدیگر عیان کرده و به افشای روابط‌مان به دور از تکلف‌ها و در عین سادگی پرداخته و برای بهتر نشان دادن این رفتارها از کلیشه‌های رایج در فیلم‌ها (نقیضه‌ای بر آثار نمایشی شناخته شده) استفاده می‌کند که با این روش با یک تیر به دو نشان می‌زند اولا هجو رفتارهای تکراری انسانی (نظیره) و دوما هجو کلیشه‌های فیلم‌های داستانی(نقیضه)! که دلیل موفقیت این سریال علی رغم سبک نه چندان آشنای آن برای بینندگان و برخورداری از فرمی به ظاهر لوس و فانتزی؛ استفاده از همین قانون روانشناسی بوده که همگان خود واقعی‌شان را در آن می‌بیینند که جای تبریک به عوامل خصوصا نویسنده و کارگردان کاربلد آن دارد!»

 

 

این طنزپرداز در ادامه یادداشت خود چند انتقاد را درباره سریال «فوق‌لیسانسه‌ها» مطرح کرده و چنین نوشته است:

 

«با همه این احوال باید گفت این سریال گاه در نشان دادن برخی از موضوعات آن‌قدر به هجویه کشانده می‌شود که مخاطب جدی خود را به اشتباه می‌اندازد و او را بخاطر اینکه فکر می‌کند با اثری لوس و بی‌معنی مواجه است فراری می‌دهد. استفاده از هجویه بعضا می‌تواند متعادل‌تر، ملموس‌تر و در عین حال رندانه‌تر مطرح شوند تا ظاهر کلی سریال تبدیل به اثری سطحی نگردد. برای این کار می‌توان از اغراق در برخی از مسائلی که چندان نیاز به غلو بیش از حد در آنها نیست پرهیز کرد. این سریال برای هجو برخی از عادات و رفتارهای تکراری و کلیشه‌ای خود به تکرار می‌افتد و همین امر باعث می‌شود غافلگیری مخاطب را از دست بدهد چون به دلیل تکرار برخی از هجوها این شوخی‌ها از سوی مخاطبان قابل پیش‌بینی می‌شوند و طنز و اثرگذاری خود را از دست می‌دهند.

 

به عنوان مثال اگر یک بار شخصیتی ناز کرد و یا بیان کرد که قطعا کار خاصی را خواهد کرد و یا نخواهد کرد و این موضوعات بارها و بارها در طول داستان فیلم تکرار شوند مخاطب به‌راحتی حدس خواهد زد که شخصیت فوق دقیقا برعکس ادعای خود رفتار خواهد کرد که طبعا تعلیق و لطف داستان را از بین خواهد برد. لذا به عنوان نقطه ضعف این سریال می‌توان به این نکته اشاره کرد که اغلب واکنش‌های شخصیت‌ها قابل پیش‌بینی است و حتی گاه در ابراز نفرت‌ها به‌خصوص (نفرت پدر و فرزندی) آنقدر اغراق می‌شود که غیرقابل باور و لوس به نظر می‌آید و مخاطبان را پس می‌زند.

 

در مورد داستان ضعیف فیلم هم باید گفت هر چند ممکن است اینگونه سبک‌ها نیاز به داستان‌هایی همچون سایر ژانرهای نمایشی نداشته باشد اما استحکام و تداوم منطقی رویدادها می‌توانست مخاطب را بیشتر جذب خود کند حتی می‌شد برای داستان طبق تعریفی که بر نقیضه ذکر شد از داستان‌های جدی که غالب مخاطبان با آن آشنایی دارند استفاده کرد تا هم از ساختار داستان‌پردازی آنها بهره جست و هم در عین مواجه بودن با یک نظیره انسانی شاهد یک نقیضه داستانی هم بود.

 

همچنین می‌شد از همین فضای ناب و کاملا خاصی که سریال به شکل موفقیت‌آمیزی ایجاد کرده و جا انداختن آن برای مخاطبان بسیار مشکل است استفاده کرد و درباره مسائل جدی‌تر و عمیق‌تر روابط انسانی و یا طرح مشکلات اقتصادی و سیاسی با زبانی نو و بدیعی که در سریال موجود است کمتر مورد اعتراض و سانسور قرار می گیرد با خیال راحت و بدون دغدغه بهره گرفت تا بیشتر بتوان به همان انتظار همیشگی تبسم در عین تفکر نزدیک شد.

 

به هر تقدیر ریسک عوامل سریال در ایجاد فضایی ناملموس برای مخاطب و در عین حال موفقیتش در بینندگان ستودنی است.»

 

 

فرزین پورمحبی در پایان مطلبش پیشنهاد داده است که سریال «فوق‌لیسانسه‌ها» دیگر ادامه پیدا نکند؛ او نوشته است:

 

«ضمن احترام به کلیه عوامل از کارگردان محترم این سریال نو می‌خواهم که به همان دلایلی که ذکر شد از ادامه این سریال جدا خوددداری کند ـ هر چند که به شخصه معتقدم که ای کاش این سری هم ساخته نمی‌شد ـ تا لیسانسه‌ها و خلق لحظات ناب آن در اثر تکرار بیش از حد هجویاتش مستهلک نمی‌شد و آن سریال و شوخی‌های منحصر بفردش به‌عنوان یکی از آثار خوش ساخت نظیره گویی باقی می‌ماند. البته این سری هم مختصات خاص خودش را دارد از جمله سرگرم ساختن بخش قابل توجهی از عموم جامعه که چیز کمی نیست.

 

با آرزوی موفقیت برای کلیه عوامل به خصوص بازیگران مجموعه که از عهده نقش‌آفرینی خاص این سریال برآمده‌اند؛ به ویژه هوتن شکیبا که گاه یک تنه بار طنز کل سریال را به دوش می‌کشد که البته برای خود شخص ایشان قابل ارج است و برای کلیت سریال به نوعی نقطه ضعف محسوب می‌شود!»

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید