نظامی گری نرم و زوال دمکراسی در آمریکا

    کد خبر :646253

وجود یک وضعیت جنگ همیشگی در آمریکا هنجار جدیدی قلمداد می شود. هم اکنون به طور خودکار به جنگ ها به عنوان پدیده ای چند نسلی نگاه می شود و نگرانی اندکی در این باره وجود دارد که این جنگ های همیشگی چگونه می تواند دمکراسی ما را تحلیل برد.

 

 

وقتی آمریکاییان به نظامی گری می اندیشند، احتمالا سربازانی با چکمه های بلند را درذهن تجسم می کنند که درمیان ابراز احساسات مردم پرچم به دست، درخیابان ها می خرامند و به پیش می روند. یا همچون رئیس جمهور ما ممکن است به رژه های بزرگی فکر کنند که سربازان به همراه موشک ها و تانک هایشان رژه می روند و هواپیماهای نظامی از بالای سرشان عبور می کنند. یا دیکتاتورهای ناسیونالیستی که یونیفرم پوشی که انبوهی از مدال و روبان و نشان مثل انبوه انگل های دریایی چسبیده به زیر کشتی در حال غرق شدن، به سینه هایشان چسبیده است.( آیا دونالد ترامپ وقتی اخیرا گفت که خیلی دوست دارد خودش برنده یک مدال افتخار شود شوخی می کرد؟) و چیز دیگری هم وجود دارد که ممکن است آمریکاییان به آن فکر کنند: شاید با خود بیندیشند که این ما نیستیم. این آمریکا نیست. هرچه باشد «بانوی آزادی همیشه با یک مشعل به تازه واردان خوشامد گفته نه با یک اسلحه ای آر-15. اینطور نیست که ما درحالی که دیگران را در بخش های دوردست جهان بمباران می کنیم به دورخودمان دیوار کشیده باشیم، درست است؟

 

به گزارش فارس:اما نظامی گری چیزی بیش از دیکتاتورهای جنایتکار، تسلیحات کشنده و سربازانی با نگاه راسخ است. اشکال نرم تری از نظامی گری نیز وجود دارد که اهمیت آنها به هیچ روی کمتر از اشکال «سخت» آن نیست. در واقع در یک دمکراسی خودخوانده نظیر ایالات متحده، این اشکال نرم تر نظامی گری معمولا کارآمدتر هستند، چون به نظر می رسد که خطر بسیار کمتری دارند. حتی در قلب پایگاه رای ترامپ، اکثر آمریکاییان همچنان به انکار عریان نمایش های ستیزه جویانه ای چون رژه صفوف در هم فشرده تانک ها درخیابان پنسیلوانیا ادامه می دهند.

 

اما چه کسی می تواند با تجلیل «قهرمانان یونیفرم پوش میهن» ما مخالفت کند، اتفاقی که مرتب در رخدادهای ورزشی از هر نوع در آمریکای قرن بیست و یکم رخ می دهد؟ یا استخدام کنندگان مودب و لبخند برلب نظامی درمدارس؟ یا فیلم های جنگی پر حرارتی چون تازه ترین نسخه از «میدوی» که نمایش آن برای تعطیلات آخر هفته روز کهنه سربازان سال 2019 برنامه ریزی شده بود، فیلمی که به نمایش پیروزی نیروی دریایی آمریکا بر ژاپن در سال 1942 می پردازد، زمانی که ما نه تنها آدم های خوبی بودیم بلکه در حال رقابت هم بودیم؟

 

ولی منظور من از اشکال نرم تر نظامی گری چیست؟ من یک فوتبال دوست هستم، برای همین چند وقت پیش درعصر یکشنبه روزی خود را درحال تماشای یکی از بازی های لیگ ملی فوتبال آمریکایی از شبکه سی بی اس یافتم. با توجه به تعداد بازیکنانی که در این بازی ها مجروح می شوند به خصوص ضربه های مغزی که به قیمت جان آنها تمام می شود، مردم خشونت موجود در چنین بازی هایی را محکوم می کنند و کاری درستی هم انجام می دهند. اما در مورد تبلیغات خشونت آمیز هنگام طول بازی چه؟ آن روز بعداز ظهر تماشاگر آگهی های تجاری مکرری برای تیم سیل های نیروی دریایی، تیم ضربت و اف بی آی بودم که همه را سی بی اس در این برهه از آمریکای کاملا نظامی شده ما نشان می دهد. به عبارت دیگر من در معرض تعداد زیادی اسلحه، انفجار، دستبند و از این قبیل قرار گرفتم اما بیشتر از هر چیزی تصاویری از مردان خشن (و یکی دو تا زن) یونیفرم پوش به خورد من داده شد که تمام جواب هایی را که احتیاج داشتم به من می دادند.

 

گرفتار وضعیتی خاص در فلان جا شده اید؟ سیل های نیروی دریایی را بفرستید. یک قاتل آزاد برای خود می گردد؟ یک تیم ضربت بفرستید. با تسلیحات برتر و روحیه «من قادربه هر کاری هستم» شان، نیروهای ویژه از هر نوع و رسته ای اطمینان دارند که طرف پیروز آن روز آنهایند (البته با این فرق که در جاهایی نظیر یک رشته از جنگ های پایان ناپذیر اخیر آمریکا در سرزمین های دوردست پیروز نیستند.)

 

پخش فیلم های مربوط به پلیس و ارتش در تلویزیون های آمریکایی اصلا چیز جدیدی نیست، اما من هرگز این تعداد از این برنامه ها را نه جدید و نه قدیم و نه به این تعداد اسلحه و خشونت بار شاهد نبوده ام.

من به عنوان یک کهنه سرباز هیچ ضدیتی با فیلم های کلاسیک مربوط به نیروهای نظامی ندارم. خود من از خانواده ای می آیم که چندین نفرشان عضو نیروهای امدادی بوده اند- در خانواده نسبی من چهار نفر آتش نشان و دو افسر پلیس وجود دارند – و در جوانی شیفته فیلم های ادام-12 و وضعیت اضطراری! بودم. چیزی که با آن مخالفم نظامی کردن عجیب همه چیز است، از جمله مثلا ایده ها، متمایز کردن برهه ای که در آن قرار داریم و اینکه نیروهای امدادی باید دیدگاه خاص خودشان را نسبت به پرچم آمریکا با هدف برجسته کردن واحد خود داشته باشند.

 

 

8 نشانه نظامی گری در آمریکا

 

علاوه بر فیلم های تلویزیونی، سینمایی و آگهی های تجاری، نشانه های زیاد دیگری از این وجود دارد که هر چه می گذرد این کشور بیشتر در حال پذیرش ارزش ها و نگرش های نظامی شده است. نتیجه این روند پذیرش نیروهای نظامی در مکان هایی است که نباید حضور داشته باشد، ارتشی که بیش از حد مورد تقدیر و تجلیل قرار می گیرد، بیش از حد در مورد آن هیاهوی رسانه ای می شود و با توجه به پول کلان و اقتدار فرهنگی خود عملا در برابر انتقادهای جدی مصونیت دارد.
اجازه دهید به 8 نشانه از وجود چنین وضعیتی اشاره کنم:

 

1-حدود دو سوم از بودجه احتیاطی دولت فدرال برای سال 2020 که به شکلی باور نکردنی زیاد است، به پنتاگون و اقدامات نظامی مرتبط تخصیص پیدا کرده و با گذشت هر سال، بودجه «دفاعی» ما به رقم یک تریلیون دلار نزدیک تر می شود. چنین مبلغ کلانی ندرتا در کنگره مورد بحث قرار می گیرد و در واقع این بودجه ها حمایت گسترده هر دو حزب را نیز با خود همراه دارند.

 

2.ارتش ایالات متحده همچنان مورد اعتمادترین نهاد در جامعه ما به حساب می آید، چیزی که 74 درصد از آمریکاییان مورد پیمایش واقع شده در یک نظر سنجی گالوپ بر آن مهر تایید می گذارند. هیچ نهاد دیگری حتی به این رقم نزدیک نیز نمی شود، به خصوص ریاست جمهوری (با 37 درصد) یا کنگره که اخیرا و پس از طرح استیضاح به 25 درصد افزایش پیدا کرده است. با این حال همین ارتش فجایع یا باتلاق هایی را درافغانستان، عراق، لیبی، سوریه، سومالی و نقاط دیگر آفریده است. ارتشی که در «درگیری های» مکرر شکست خورده است. خود پنتاگون حتی نمی تواند از یک ممیزی نمره قبولی بگیرد. با این همه چنین اعتمادی از کجا سرچشمه می گیرد؟

 

3.وجود یک وضعیت جنگ همیشگی در آمریکا هنجار جدیدی قلمداد می شود. هم اکنون به طور خودکار به جنگ ها به عنوان پدیده ای چند نسلی نگاه می شود و نگرانی اندکی در این باره وجود دارد که این جنگ های همیشگی چگونه می تواند دمکراسی ما را تحلیل برد. معترضان ضد جنگ نیز معمولا بسیار کمتر از آن هستند که بتوانند صدای فریاد خود را در این برهوت به گوش کسی برسانند.

 

4. با ژنرال های آمریکایی همچنان بدون ذره ای طعنه و کنایه به عنوان تنها «افراد بالغ حاضر در اتاق» رفتار می شود. افراد آگاهی چون جیمز متیس وزیر دفاع پیشین (که در مناظره اخیر بین 12 نامزد امیدوار ریاست جمهوری از حزب دمکرات این اظهار نظر درخشان را کرده) آمریکا را از سیاستمداران غیرماهر و واکنشی چون دونالد ترامپ نجات خواهند داد. در رقابت های انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 به نظر می رسید که هیچ کدام نامزدها نمی توانند بدون آنکه یک ژنرال پر سر و صدا مهر تایید بر او بگذارد (مایکل فلین برای ترامپ، جان آلن برای کلینتون) در انتخابات شرکت کند.

 

5.رسانه ها مرتبا از افسران نظامی بازنشسته آمریکایی استقبال می کنند و از آنها به عنوان سران سخنگو در توضیح و تبلیغ اقدامات نظامی برای مردم آمریکا استفاده می کنند. همزمان وقتی ارتش وارد جنگ می شود، روزنامه نگاران غیرنظامی را در درون واحدهای خود «تعبیه» می کنند که در نتیجه از همه نظر به آنها متکی می شوند. نتیجه این می شود که شاهدیم رسانه های هوراکش از ارتش به اسم میهن پرستی حمایت می کنند.

 

6.کمک های خارجی آمریکا هر چه می گذرد بیشتر شکل کمک های نظامی به خود می گیرد. مثل مجادلات اخیر بر سر کمک به اوکراین که پرزیدنت ترامپ پیش از تماس تلفنی بدنام خود جلو آن را گرفته بود که البته بخشی از آن قرار بود به شکل تسلیحات پرداخت شود. این باید به یاد ما بیاورد که ایالات متحده به بزرگ ترین تاجر مرگ در جهان تبدیل شده که بیشتر از هر کشور دیگری در سطح جهان تسلیحات می فروشد. در اینجا نیز در مورد اخلاقیات سود بردن از چنین فروش های کلانی چه در خارج از کشور (که به گفته «آژانس همکاری امنیت ملی» 55 میلیارد و 400 میلیون دلار فروش تسلیحاتی تنها برای سال مالی جاری است) یا رقم حیرت انگیز 150 میلیون اسلحه جدید که از سال 1986 در آمریکا تولید شده که اکثریت غالبی از آنها در دست آمریکاییان باقی مانده است) هیچ بحث واقعی را شاهد نیستیم.

 

7. نکته دیگر نظامی گری در تسلیحاتی است که در دست همه مشاهده می شود، از تفنگ های تک تیرانداز کالیبر 50 تا تفنگ های تهاجمی مختلف مخصوص ارتش. هم اکنون آمریکاییان عادی مالک حدود 15 میلیون اسلحه ای آر-15 هستند.ما از اسلحه ای حرف می زنیم که برای یورش های همراه با تیراندازی در میدان جنگ و تحمیل حداکثر خسارت به انسان ها طراحی شده اند. در دهه 1970 زمانی که من نوجوان بودم شکارچیان درخانواده ام تفنگ های گلوله زنی برای شکار گوزن، شاتگان برای پرندگان و تپانچه برای دفاع از خانه و از این قبیل کاربردها داشتند. هیچ کدام آنها اسلحه های نظامی نداشتند، چون نیازی به آنها وجود نداشت یا اصولا خواستار آنها نبودند. اکنون حومه نشینان نگران این اسلحه ها را خریداری می کنند و می اندیشند که با به نمایش گذاشتن این سلاح های کشتار گروهی می توانند مهاجمان را سرجای خودشان بنشانند.

 

8. تناقض آمیز آنکه حتی در حالی که آمریکاییان یکدیگر را سلاخی می کنند و خودشان به تعداد زیاد از طریق تیراندازی های جمعی و خودکشی ها جان خود را می گیرند (تنها در سال 2017 نزدیک به 40 هزار نفر در نتیجه استفاده از سلاح گرم کشته شده اند) آنها عمدتا جنگ های فرامرزی واشنگتن و تداوم بمباران چندین کشور را نادیده می گیرند. اما جهالت برکت نیست. آمریکاییان به صورت تاکتیکی با صدور یک چک سفید برای ارتش و به نام تامین امنیت کشور، با وجود استفاده نامناسب آنها از خشونت در سطح بخش های مهمی از کره زمین، از نیروهای نظامی آمریکا استقبال می کنند. آیا تجربه تیراندازی های جمعی و دیگر اشکال خشونت در خانه برای کشوری که در طول دوره ای به این درازی هزاران نفر را در خارج از کشور به قتل رسانده خیلی جای تعجب دارد؟

 

آنچه که می توان به این 8 مورد افزود مشاهده یک پارادایم دگرگونی و نیز تغییر در روح زمانه است. ارتش آمریکا دیگر به مثابه ابزاری نیست که یک دمکراسی روی آن سرمایه گذاری کند و با اکراه آن را به کار بگیرد. ارتش آمریکا در حال تبدیل شدن به یک نیروی خودخوانده برای خیر، یک موجودیت برخوردار از اخلاقیات خاص دار و دسته ای مرکب از برادران (و خواهران) میسیونر و پیشتاز آمریکا در خارج از کشور و محبوب ترین و ستایش شده ترین قهرمانان در داخل کشور است. این استقبال از ارتش دقیقا همان چیزی است که من آن را نظامی گری نرم می نامم. شاید سربازان پوتین پوش در خیابان های ما رژه نروند، اما هر چه می گذرد بیشتر چنین به نظر می رسد که آنها بی آنکه با مخالفتی مواجه شوند، در ذهن های ما رژه می روند و فکرهایمان را به اشغال خود درمی آورند.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید