بازی تکراری در روزهای واپسین رئیس‌جمهور

    کد خبر :643775

گروه سیاسی بازتاب: «شرایط کشور عادی نیست؛ بلکه پیچیده‌ و سخت‌ترین روزهای بعد از انقلاب است… وقتی کشور با مشکلات فروش نفت مواجه می‌شود چگونه باید کشور را اداره کنیم؟» این جملاتی از تازه‌ترین اظهارات حسن روحانی است. بخش اول سخنان روحانی برای هر شهروند ایرانی کاملاً بدیهی و ملموس است. بخش دوم جمله رئیس‌جمهور نشان می‌دهد که مبنای در نظر گرفته‌شده برای “عادی نبودن وضعیت” اشاره به وضعیت اقتصادی کشور دارد.

 

معمولاً وقتی رئیس‌جمهوری مثل روحانی چنین اظهارنظری می‌کند، مخالفین اصولگرای وی با زیر سؤال بردن “برجام” و نگاه خوش‌بینانه به عادی‌سازی رابطه با آمریکا به‌نقد سیاست‌های آمریکا می‌پردازند و در این راه نیز ارجاعات مستند زیادی در اختیاردارند. آنان با یادآوری مذاکرات دولت روحانی با آمریکا و سپس عهدشکنی ترامپ یادآور می‌شوند که آمریکا در هیچ شرایطی حسن نیت ندارد و این وضعیت نتیجه امیدواری به امریکاست.

 

درباره این پاسخ معمول اصولگرایان باید پذیرفت که مجموعه رفتارهای دولت ترامپ چنان هدیه‌ای به مخالفان میانه‌روی، تعامل و انعطاف بود و پای قائلان به این مشی در سیاست خارجی بیش از هرزمان دیگری، چوبین و شکننده است. ترامپ بیش از هر رئیس‌جمهور دیگری در آمریکا به‌عنوان کاتالیزور تندروی در ایران عمل کرد و هم او بود که درست درزمانی که تابوی مذاکره در حال شکستن بود، چنان کرد که دیگر هیچ‌کس را یارای دفاع از این رویکرد نیست. برندگان رویکرد ترامپ دودسته بودند نخست طیف تندروی اصولگرایان و دوم جریان‌های قائل به براندازی اما این وضعیت مانع از آن نمی‌شود که همچنان یک پرسش کلیدی دیگر را مطرح کرد و آن اینکه اگر موضوع عادی‌سازی رابطه با آمریکا را با احاله به سوابق این کشور، یکسره کنار گذاشت، چه راه‌حل دیگری می‌تواند کشور را از وضعیت غیرعادی خارج کند؟

 

پاسخ تندروها به‌احتمال‌زیاد تأکید بر توان داخلی و ارزش‌ها و انقلابی بودن و مبارزه با فساد و برخی عبارت‌های کلی دیگر خواهد بود اما به این پرسش اساسی پاسخ نخواهند داد که چه عاملی بعد از چهل سال همچنان مانع ایجاد “وضعیت خوب” شده است. آن‌ها در حالی از دستاوردهای انقلاب دفاع می‌کنند که تقریباً همه کارگزاران این چهل سال را مسئولانی بی‌کفایت و ناتوان از اجرای ارزش‌ها و تحقق منویات می‌دانند و حتی وقتی زمام کار به فردی همسو با خودشان می‌افتد مدت‌زمانی بعد از جریان انحرافی دیگری سخن می‌گویند که از تمام سدهای فیلتر و تشخیص صلاحیت آن‌ها به‌راحتی عبور کرده و به‌اصطلاح “شاخ ” شده است!

 

اگر بپذیریم که بدون عادی‌سازی رابطه با آمریکا می‌شود وضعیت خوب را ایجاد کرد و این وضعیت خوب را در داخل جستجو کنیم چاره‌ای نداریم که آن را از مجرای کارآمد بودن دستگاه‌های حاکمیتی، جلب مشارکت و اعتماد مردم و توزیع عادلانه قدرت و ثروت فراهم آوریم. فرض کنیم دولت روحانی هم به سرنوشت دولت هاشمی و خاتمی و احمدی‌نژاد دچار شود و کار خویش را لعن و نفرین انقلابیون و ارزشی‌ها به پایان ببرد و زمین و اسمان و آحاد ملت بر رد هرگونه عادی‌سازی رابطه با آمریکا شهادت دهند در این صورت مثالی آینده کشور با چه فرد جدید یا الگوی جایگزینی اداره خواهد شد؟

 

در سیستمی که ارکان مختلف آن، خود منتقد وضع موجود هستند و عرصه سیاست به آوردگاه آنان علیه یکدیگر تبدیل‌شده است، عدالت به مچ‌گیری و تسویه‌حساب‌های گروه‌ها علیه یکدیگر در فضای سیاست و تجارتی کثیف برای اخاذی در فضای مجازی تبدیل‌شده است و رویکردی سطحی‌نگرانه و رابین‌هودی به مقوله مبارزه با فساد در اذهان نقش بسته است، چگونه می‌توان بازی کسالت‌آور لعن روسای جمهور (از همه طیف‌ها) را در پایان هر دوره تحمل کرد و دوباره از انتخاباتی جدید سخن گفت؟

 

وقتی همه روسای جمهور از میانه‌رو تندرو و اصلاح‌طلب و اصولگرا در پایان کار گله‌مند نداشتن اختیار لازم‌اند و به مردم گزارش دزدی و شنود و مانند آن می‌دهند، وقتی فرضیه‌های رقیب چون اصلاح‌طلبان چاره جز مشارکت در قدرت و سیاست نمی‌بینند و وقتی عنان به آن‌ها سپرده می‌شود خود توجیه‌گر وضع موجودند، وقتی بدیهی‌ترین مطالبات مردمی از مدنی و معیشتی هنوز به دیده انکار ارزیابی می‌شود، وقتی همه نشریات و همه چهره‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی از مسئول و غیرمسئول یادمان می‌اندازند که “اوضاع خراب است” و هیچ راهی برای شناسایی عوامل این ناکارآمدی یا مسبب و مسببان آن نیست، چگونه می‌توان دل‌خوش به این بود که مثلاً معلوم شده است رابطه با آمریکا فایده‌ای دارد. وقتی در داخل و در تاروپود یک سیستم چنین شکاف‌ها و اختلال‌هایی وجود دارد اصلاً چه توفیری می‌کند که بشود به آمریکا اعتماد کرد یا اعتماد نکرد؟

 

خلاصه کلام آنکه اثبات بی‌کفایتی رئیس‌جمهور، یا اتقان به غیرقابل‌اعتماد بودن آمریکا تا زمانی که تجدیدنظر اساسی در نگاه به حکومت‌داری، مقوله حق شهروندی، مدرنیت و توسعه صورت نگیرد، صرفاً پرچانگی سیاسی در زمانه‌ای است که زمان به زیان ایران عمل می‌کند و وقتی می‌گوییم ایران، مراد هم ملت‌اند و هم حاکمان و در چنین وضعیتی واقعاً مهم نیست که معلوم شود مشکل روحانی است یا رئیسی یا آمریکا؟

 

سهند ایرانمهر

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید