سکوهایی همیشه مردانه در ایران
دستکم دو هفته همه ایران تحتتأثیر این اتفاق هستند. یک هفته قبل و یک هفته بعد از بازی؛ حتی اگر مصافهای تاریخی شش گل و چهار گل را حساب نکنیم که تا همیشه در پرونده تیمهای سرخابی باقی میماند
حرف، حرف داربی است و روز سرخابیها؛ روزی که حتی اگر اهل فوتبال هم نباشی، آنقدر جو حاکم بر اطرافت فوتبالی است که از مسابقه و نتیجهاش مطلع خواهی شد.
روزنامهها و رسانههای ورزشی که کاملا سرخابی میشوند و به شبکههای اجتماعی که سر میزنی یا همه در حال کریخوانی برای حریفشان هستند یا دارند مدام این جمله معروف را تکرار میکنند که «یکی دیگه پولش رو میگیره، تو چرا حرص میخوری؟» داربی ٨٥ هم با نتیجهای که داشت طعم شیرینش برای قرمزهای پایتخت باقی ماند و تلخیاش برای آبیهایی که البته حسابی معترض و عصبانی بودند. وسط این بازار داغ و پرمخاطب، اما نیمی از این جامعه، چه استقلالی باشند و چه پرسپولیسی غصهدار بودند. غصهای برای داغ و دردی مشترک.
رسانهها را که مرور کنی، همه از تاریخ شهرآورد مینویسند. از روزهای اول تا همین چند مسابقه اخیر که مسابقهها غیرقابل پیشبینی به پایان میرسد و حالت کسالتبار تساویهای پیاپی کم شده است، اما در همین رسانهها هم یادشان میرود از یک تغییر بزرگ بنویسند؛ از اینکه چه شد که پای ورود زنان به این ورزشگاه را بریدند و خیال کردند هیچ نسلی پیدا نمیشود که روزی دنبال حضور در ورزشگاه باشد. از بین ٨٥ داربی که تا به امروز بین دو تیم استقلال و پرسپولیس برگزار شده، ٢٦ داربی با حضور زنان بوده است؛ یعنی از سال ٤٧ تا سال ٦٠ . تاریخ روشن است. سه سال بعد از انقلاب هم مانعی برای حضور زنان در ورزشگاه وجود نداشت، سوال اینجاست؛ پس چه شد که ناگهان چنین حضور موجه و بدونچالشی به عرفی عجیب و قانونی نانوشته برای زنان ایرانی تبدیل شد؟
با یک مرور ساده میفهمیم که این قانون نانوشته سابقه آنچنانی هم ندارد و در خانواده بسیاری از مردم مادر و عمه و خالهای بوده که به ورزشگاه آزادی رفته و بازیهای فوتبال را دیده است. نکته مهم اینکه عموما هم از این حضور بهعنوان یک خاطره خوش یاد میکنند. حضور در یک ورزشگاه هیجان خودش را دارد، حال عرق طرفداری یک تیم و قرمز و آبیبودن را هم اگر به آن اضافه کنی، دیگر هیجانانگیزتر خواهد شد؛ حسی که دختران ایرانی در این چند نسل اخیر از چشیدن طعم آن محروم بودهاند، بدون اینکه حتی یک خط قانون درباره این محرومیت نوشته شده باشد.
محرومیتی که همین دو روز پیش 36 ساله شد؛ محرومیتی که بههمراه یک سؤال در ذهن زنان این جامعه و مردانی که چنین دغدغه مشترکی دارند شکل گرفته است؛ این پرسش که عدم اجازه برای ورود زنان به ورزشگاهها از کجای قوانین شکل گرفته است؟ مسئولانی که حتی روزهای بعد از انقلاب هم اجازه رفتن به ورزشگاهها را برای زنان قائل بودند چطور به این نتیجه رسیدند که حضور زنان در استادیومهای ورزشی خارج از شئون کشور است؟ فحاشی و هیجانات منفی در حین تماشای یک رویداد ورزشی مثل فوتبال همیشه بوده و بسیاری از جامعهشناسان هم بر این باورند که حضور زنان حتی میتواند این معضل را در ورزشگاهها تلطیف کند.
پس چرا باز هم جلوگیری صورت میگیرد؟ عبارت زیرساختها و نبودش که به دمدستیترین بهانه مسئولان امر بدل شده، تا حدی قابل درک است، اما برای رسیدن به هدف باید اقدامی برای همین زیرساختها انجام شود، نهاینکه فقط بنشینیم و بگوییم حضور زنان به زیرساخت نیاز دارد. زیرساختها را باید ساخت.
تا زمانی که درِ این ورزشگاه روی زنان باز نشود، نام ورزشگاه صدهزارنفری آزادی نام درستی برایش نخواهد بود، چراکه به روی نیمی از جامعه بسته شده است.
اما این همه ماجرا نیست. برخی تصور میکنند علاقه به حل این مسئله به معنی نبود هیچ مشکل دیگری در جامعه است و فکر میکنند پیگیری این مطالبه با پیگیری دیگر چالشهای موجود در ورزش زنان و مردان یا دیگر معضلهای اجتماعی منافات دارد. باید گفت که بههیچوجه چنین چیزی نیست که از قضا پیگیری این مطالبه صرفا راهی برای حفظ جریان مطالبهگری و حرکت در مسیر رشد برای هر جامعهای است و خیلی هم ضروری است.