آشنایی با یک شاعر نفرین‌شده

    کد خبر :128781

ژول لافورگ از شاعران جریان سمبولیسم فرانسه است.

آسیه حیدری شاهی سرایی – مترجم – در یادداشتی که در اختیار ایسنا گذاشته در معرفی این شاعر نوشته است: ژول لافورگ در ۱۶ اوت سال ۱۸۶۰ میلادی یعنی حدود ۱۵۷ سال پیش متولد شد. او دومین فرزند از ۱۱ فرزند خانواده بود و خانواده‌اش از جمله خانواده‌های مهاجر به مونته ویدئو (پایتخت اوروگوئه، از کشورهای آمریکای لاتین) بود. در ده‌سالگی برای تحصیل به فرانسه فرستاده شد. ژول لافورگ در دوره تحصیل در دبیرستان توفیق چندانی نیافت. اما خیلی زود به حیطه نوشتن وارد شد.

در پاریس که در آن دوران در اوج جوشش‌های روشنفکری بود، ژول لافورگ به دسته روشنفکران ئیدروپات می‌پیوندد. (ئیدروپات، کلوپی ادبی بود که توسط شاعر و رمان‌نویس فرانسوی، امیل گودو، تاسیس شده بود و بین سال‌های ۱۸۷۸ و ۱۸۸۰ فعالیت می‌کرد. بعدها هم در سال ۱۸۸۴ فعالیتی گذرا را ادامه داد. هدف کلوپ ئیدروپات، بزرگداشت ادبیات و به‌ویژه شعر بود. انجمن شعر جمعه شب‌ها با ۷۵ نفر شاعر و اهل ادب شروع شد و تا ۳۵۰ نفر هم رسید. این کلوپ ابتدا در محله لَتَن پاریس آغاز به کار کرد.)

ژول لافورگ هم مانند بقیه هم‌نسل‌های خود، از جمله شاعران نفرین‌شده* و یکی از سرآمدان مکتب دِکادانتیسم است. جریان دِکادانتیسم، یکی از جریان‌های ادبی ۲۰ سال آخر قرن نوزدهم میلادی است که موسوم به ادبیات پایان قرن ۱۹ است که در ادامه جنبش فراگیر سمبولیسم روی داد.
از ویژگی‌های این جریان (دکادانتیسم) نوعی بدبینی مرض‌وار، کسالت مفرط، نقش کم‌رنگ عقل‌گرایی، نقش پررنگ مرگ، رمز و راز و بی‌توجهی به جایگاه علم بود که این شرایط به جسارت‌هایی در شعر و نثر منتج می‌شد. ملال، بدبینی و درد زیستن نیز از عناصر وجودی شعر و نثر، نزد شاعران منسوب به جنبش دکادانتیسم به حساب می‌آید.

این شاعر در سال ۱۸۸۰ در بیست‌سالگی کتاب‌خوان ویژه امپراتریس آلمان می‌شود و روزانه دو ساعت از بهترین آثار ادبی را برای امپراتریس می‌خواند. لافورگ در این شرایط وقت بیشتری داشت تا به سفر برود. اما همچنان ملال و اندوه بال‌های بزرگ‌شان را بر زندگی و آثارش پهن کرده بودند.

او در برلین با دختری آشنا می‌شود و ازدواج می‌کند. ژول لافورگ جوان، مانند همه شاعران نفرین‌شده عمر چندانی نداشت و در ۲۷ سالگی بر اثر بیماری درگذشت.

در زیر ترجمه شعر یکشنبه‌ها را از این شاعر می‌خوانید:

آسمان، بی چرا می‌بارد
می‌بارد
می‌بارد
دختر چوپان، بر رودخانه
رودخانه، بر خواب یکشنبه‌ای‌اش
اشتیاقی نیست. نه!
غروبگاهان، زنگ می‌خورَد
زنگ می‌خورَد بر شهر
کرانه‌های شهر، خاموش
ترانه‌های چوپانی خاموش
رد می‌شوند بچه‌های مدرسه شبانه‌روزی
لباس‌های گرم به تن
آه! عزیزکان …
تنها یکی. نه لباس گرم به تن
نه پالتو پوست
سرتا پا خاکستری
یعنی فقر
و به ناگاه از صف بیرون می‌زند
می‌دود! خداوندا!
چه می‌شودَش
خود را به رودخانه می‌اندازد
نه قایقران، نه سگ ناجی
گرگ و میش، می‌رسد
و بندرگاهِ کوچک
چراغ‌هایش را روشن می‌کند
صحنه، آشناست
و باز باران رودخانه را خیس می‌کند
و آسمان، بی چرا می‌بارد.

نگاهی به ویژگی‌های شعری ژول لافورگ:
از دیدگاه تم و مضمون، در شعر این شاعر، اندوه و ملالی موج می‌زند که یادآور اشعار شارل بودلر (پیشگام مکتب سمبولیسم) است.
لافورگ از اصلی‌ترین نوآوران مکتب سمبولیسم بود؛ یعنی آفریننده شعر آزاد.
در این شعر، طول سطرها گوناگونند، از نظم خاصی پیروری نمی‌کنند، قافیه و قافیه‌بازی اندک اندک رنگ می‌بازد تا جایی که رو به افول می‌نهد و تا مرز ناپدید شدن پیش می‌رود.
در شعر او احساسات ظریف، با رئالیسم آن روزگار با هم تلفیق می‌شوند.

*شاعران نفرین‌شده به شاعرانی گفته می‌شود که زندگی و آثارشان، بر خلاف قراردادهای اجتماعی و یا خارج از آن، شکل گرفته باشد. بیماری، بدبختی، استفاده از الکل و مواد مخدر، و سرانجام مرگ زودرس و غمگینانه، از عناصر اصلی در بیوگرافی یک شاعر یا هنرمند نفرین شده است.
مفهوم بدی در تار و پود آثار آنان تنیده شده است.
مفهوم شاعر نفرین‌شده، نخستین‌بار، در یک رساله شعری، توسط پل ورلن آورده شد که در آن رساله، وی شش شاعر را مورد ستایش قرار داده است. آرتور رمبو، تریستان کوربیر، استفان مالارمه، مارسیلین دبورد – والمور، آگوست ویلیه، لیزل آدام و پوور للیان.
نخستین شاعری که به عنوان شاعر نفرین‌شده شناخته شد، فرانسوا وییون، در قرن پانزدهم بود.
شعر فرانسه در پایان قرن نوزدهم به دست شاعران نفرین‌شده افتاد؛ شاعرانی که قراردادهای اجتماعی را قبول ندارند و تا وقتی که مانیفست سمبولیسم را آشکار نکردند، چندان مورد توجه قرار نگرفتند.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید