«سوفيا کاپولا»، مستقل از پدر به راه خودش مي رود

    کد خبر :95410

فيلم سازان معمولا افرادي جذاب براي معاشرت و بامزه يا خوش مشرب شناخته نمي شوند، اما «سوفيا کاپولا» متفاوت است- کارگرداني که زيبايي شناسي اش فراتر از صفحه نمايش است و دوست نزديکش مارک جيکوبز، طراح مد، مي گويد: «او هنر زندگي دارد».
استيون دورف، بازيگر «جايي» او ساخته شده در سال 2010، در جايي گفته: «وقتي او من را کارگرداني کرد، همه به اين نتيجه رسيدند که من مي توانم دوباره يک بازيگر مطرح باشم.». در ميان منتقدان هم او محبوب است و وقتي به همکارانم گفتم مي خواهم با او مصاحبه کنم، يکي زا آنها گفت: «اوه، من دلم مي خواهد زندگي اي مثل زندگي او داشته باشم».
کاپولا شش فيلم را در کارنامه خود دارد، در صنعت فيلم سازي مردسالارانه اي که به ندرت يک کارگردان زن مشهور مي شود، او يک استثناست. دختر فرانسيس فورد کاپولا، يکي از مشهورترين کارگردانان تمام اعصار هاليوود، از طريق بازيگري، مدل بودن و طراحي مد به کارگرداني رسيد. او با يک ستاره موسيقي راک فرانسوي، توماس مارش، خواننده اصلي گروه فونيکس، ازدواج کرده و اين زوج وقت خود را بين خانه اي در غرب منهتن و پاريس تقسيم مي کنند.

کاپولا بدون نام پدر
با وجود سايه سنگين نام پدر و فعاليت هاي مختلف، کاپولا عمدتا با فيلم هايي که ساخته، شناخته مي شود. صحنه هاي خاص و شايد پرزرق و برق اما صميمانه، ماليخولياي جاري در داستان و حس طنز سياه صحنه ها ويژگي هاي شاخص فيلم هاي او هستند- داستان آدم هاي تنهايي که هم زمان بامزه و در عين حال داراي حس دافعه بودند، در «گمشده در ترجمه» تا داستان تاريخ متفاوت «ماري آنتوانت» يا جوانان لجوج منحصر به فرد و بي رحم «Bling Ring» همگي ستايش شده اند.
به نظر مي رسد بسياري از اين تصويرها از شخصيت خود کاپولا ريشه گرفته اند و روي شخصيت خود او بنا شده اند: معروف است که نقش کليدي و خاص و شايد اسطوره اي اسکارلت يوهانسون، در «گمشده در ترجمه»، به نوعي شخصيت پنهان خود «سوفيا کاپولا» است.
وقتي اين موضوع را به او مي گويم مي خندد: «واقعا؟ چه بامزه… من اين قدر جذابم؟» و بعد مشخص است که از حرف خودش خجالت کشيده، زمزمه مي کند: «واقعا بامزه است که ديگران چنين تصوراتي درباره آدم دارند…، ديشب مشغول تماشاي کليپ خودم روي فرش قرمز بودم و به نظرم آمد خيلي بد و نچسب بودم. واقعا حس مي کردم آنجا وسط ستاره ها يک وصله ناجور هستم.. و البته من با يک آدم 10 ساله زندگي مي کنم که به نظرش من اصلا جذاب و باحال نيستم…».
منظور سوفيا کاپولا دختر بزرگ ترش «رومي» است. او و مارس دو دختر دارند که در فرانسه و گاه در آمريکا به مدرسه مي روند و گاه هم در هتل مارتينز کن به والدين خود مي پيوندند. در هتل مارتينز اتاق ها به سبک فيلم هاي کلاسيک هيچکاک هستند و يک راهروي دراز ورودي اتاق ها را بيشتر شبيه لوکيشن فيلم هاي سينماي مي کند، اما فضا با نحوه قرار گرفتن وسايل خانواده و سوفياي که پابرهنه اين سو و آن سو مي رود و البته شلوغي گوشه و کنار اتاق ها حالتي متفاوتي با تصاوير سينماي کلاسيک يافته است. کاپولا لباس راحتي به شکل پيراهن و شلوارهاي مردانه پوشيده و تقريبا هيچ آرايشي ندارد.
آخرين فيلم سوفيا کاپولا، «فريب خورده» اولين بار در جشنواره کن به نمايش درآمد و در اين جشنواره جايزه بهترين کارگرداني را هم نصيب او کرد. با يادآوري زمان برگزاري جشنواره کن مي گويد: «حضور در جشنواره کن مثل سفر به يک سياره ديگر است، هر لحظه در ميان آدم هاي مشهور و مهم بودن و هر لحظه برنامه اي داشتن چندان مثل زندگي معمولي نيست. هميشه چند روز طول مي کشد تا از فضاي جشنواره به زندگي معمول خود برگرديم.»
شادي؛ نه براي جايزه کن
فيلم جديد او بازسازي فيلم مشهوري از دان سيگل است که در سال 1971 ساخته شده، اما تفاوت دو فيلم ميليون ها کيلومتر است و واقعا شباهت زيادي بين دو فيلم پيدا نمي کنيد. فيلم کاپولا فيلمي غمگين و حتي تلخ با لحظاتي به شدت خنده دار و به شدت تاثيرگذار است که تماشاگرش را با خود مي برد. اين فيلم به شدت با تحسين تماشاگران جشنواره کن رو به رو شد و کاپولا اشاره مي کند که خوشحالي او در جشنواره کن به دليل استقبال تماشاگران بوده و نه جايزه اي که گرفته است.

حضور نداشتن او در مراسم اختتاميه جشنواره هم تاييد کننده همين موضوع است. قبل از اکران فريب خورده، کاپولا يک دهه در جشنواره کن حضور نداشت. ماري آنتوانت فيلمي بود که در جشنواره کن سال 2006 به نمايش درآمد و تصوير متفاوتي که کاپولا از آخرين ملکه فرانسه نشان داده بود چندان با استقبال مواجه نشد و حتي در زمان نمايش فيلم براي منتقدان سينمايي، هو شد. با يادآوري آن زمان مي گويد: «به نمايش گذاشتن چيزي که ساخته اي، هيچ وقت کار ساده اي نيست. شرايط به ويژه در اولين نمايش از همه سخت تر است. درباره فيلم هم مي دانستم که فيلم خاصي است و ممکن است با واکنش هاي تندي رو به رو شود، اما بايد اعتراف کنم که هنوز هم با يادآوري آن واکنش ها عصبي مي شوم».
کاپولا در حال حاضر 46 ساله، اکنون کارگرداني با تجربه و مورد تاييد منتقدان است. او امسال به دومين زن تاريخ بدل شد که جايزه بهترين کارگرداني جشنواره کن را به دست آورده است. البته براي رسيدن به جايگاه فعلي، شرايط سختي را پشت سر گذاشته است. تنها يک دهه پيش، پس از کسب اسکار براي «گمشده در ترجمه» بسياري از منتقدان به او حمله کردند. او متهم بود که فيلم هايي مي سازد که هدف آنها بردن جايزه و تشويق شدن است. برخي هم او را متهم مي کردند که درواقع استقلال خود را از پدرش بيش از حد بزرگ نمايي مي کند تا حمايت شود.
يادداشت هاي او درباره شيوه هاي فيلم سازي پدر در همين راستا متقلبانه ارزيابي مي شد. طبيعي بود که در يک صنعت مردسالار اهميت دادن به او داراي جنبه هاي فمينيستي و تبليغاتي ارزيابي شود. فيلم هاي او اغلب واکنش هاي مثبت و منفي تواماني را رقم مي زدند، اما حالا همه اينها را پشت سر گذاشته و فيلم سازي صاحب سبک و مورد تاييد عمومي شناخته مي شود.
او همچنان به واکنش هاي تماشاگران عادي اشاره مي کند: «خيلي ها سراغ من مي آيند و مي گويند که چقدر از ديدن فيلم ها لذت مي برند، براي همين است که احساس مي کنم خودم و فيلم هايم جاي خودمان را پيدا کرده ايم». جمله او درباره چند فيلمي که قبل از اين ساخته، در نوع خود جالب است: «آنها به نظرم حالا بيشتر از قبل زنده هستند».
واکنش هاي متفاوت به فيلم هاي کاپولا
با وجود اين برخي منتقدان به شدت از «فريب خورده» انتقاد کردند. يکي از اصلي ترين انتقادها، «سفيد کردن» متن «کولينان»، نويسنده کتابي است که فيلم از آن اقتباس شده. کاپولا به دنبال تصميم براي حذف يک شخصيت مهم نقش مکمل که يک زن برده سياه پوست بود و استفاده از «کريستن دانست» در نقشي که در کتاب داراي تم نژادپرستي است، مورد اين اتهام قرار گرفت.
داستان فيلم در دوران جنگ هاي انفصال آمريکاست و صحنه و دکورهاي طراحي شده در فيلم بسيار عالي هستند: اما کاپولا به آرامي از تصميم هاي خودش دفاع مي کند: «اين موضوع مهم را به هيچ وجه نمي توان ناديده گرفت يا با يک تغيير کوچک عوض کرد. دختران جوان فيلم من را تماشا مي کنند و تصويري از يک شخصيت آفريقايي- آمريکايي تنها چيزي نيست که مي خواهم به آنها نشان بدهم».
فيلم هاي کاپولا عموما مضاميني را در خود دارند که موجب بحث و اظهارنظرهاي متفاوت مي شوند، شايد عمده ترين مضمون هاي جنجالي فيلم هاي او بحث هاي تفاوت هاي جنسيتي و ديدگاه هاي زنانه است. فيلم آخر او داستان يک سرباز شمالي مجروح (کالين فارل) است که در يک موسسه زنانه تحت نظارت نيکول کيدمن در مي سي سي پي بستري مي شود و حضورش موجب بروز مشکلات اعتقادي، سياسي و احساسي بين زنان جوان مي شود.
در فيلم کاپولا، هر يک از چهره هاي زن با احساسات سرکش متفاوت، مخاطب را از شخصيتي به شخصيتي ديگر مي کشانند و در نهايت به کاراکتر آرام و تنهاي مدرس جوان کريستن دانست مي رسانند. درواقع فيلم کاپولا فيلمي در تشريح و توصيف زنان است نه مردان.


فيلمي با نگاه زنانه
براي کاپولا، فيلم سيگل يک متن مرجع يا الگو نبود: «صادقانه بگويم خيلي با آن فيلم آشنا نبودم، راستش را بخواهيد فيلم سيگل را در آمريکا فقط عشق فيلم هاي واقعي ديده اند و مي شناسند…؛ اما آن راس، مدير توليد من و دوست قديمي ام، به من گفت بايد اين فيلم را ببينم که بايد آن را بازسازي کنم.
اول به نظرم حرفش يک شوخي بود، اما فيلم را تماشا کردم و فيلم رهايم نکرد. در سرم ماند، چون خيلي عجيب بود. کل تم داستان را دوست داشتم. داستاني درباره يک سرباز دشمن که در محيطي بين دختران جنوبي گير مي افتد، بسيار جالب بود، اما دوست داشتم آن را تغيير دهم: همان داستان را بگويم، اما از منظر زنان، آن چيزهايي که براي زنان جالب است. نه يک بازسازي، بلکه روايتي دوباره. کلا فکر کنم به طور خانوادگي لغت بازسازي را دوست نداريم و اين يک کلمه بد در خانواده ماست.»
فيلم را به راحتي مي شود يک فيلم فمينيستي ناميد، اما آيا کاپولا يک فمينيست است؟ «اصلا دوست ندارم به خودم برچسب بزنم، مشکلي با اينکه ديگران فيلم هاي من را ارزيابي کنند يا اينکه آن را فيلمي فمينيستي بدانند ندارم، اما از نظر من اين فيلم فيلمي است که از زاويه ديد زنانه روايت شده است و نه چيزي بيشتر…، فيلم من درباره زناني خاص است، زناني قوي، در نسخه 1971 (نسخه سيگل) اين زنان ديوانه به نظر مي رسيدند يا شبيه کاريکاتور، اما من مي خواستم آنها را انساني ببينم، نگاهي عمقي تر به درون آنها داشته باشم. مي خواستم درباره آنها اطلاعات بيشتر ارائه بدهم».
براي کاپولاي متولد نيويورک که مدت زيادي در کاليفرنيا زندگي کرده، اين فيلم فرصتي براي رو به رو شدن با مناطقي از آمريکا بود که تماس چنداني با آنها نداشت: «جنوب هميشه براي من حالتي غريب داشته. اين مناطق انسان هاي متفاوتي دارد، در آن زمان هم اين انسان ها متفاوت بودند، به نظر من زنان جنوبي کاملا با زنان شمالي فرق مي کردند، آنها به مردان وابسته بودند، اما زماني که مردان همه به جنگ رفتند، قدرت خود را نشان دادند. اين تغيير براي من به عنوان يک زن جالب بود».
اگرچه داستان در قرن نوزدهم مي گذرد، اما طراحي صحنه و دکورهاي فيلم به نوعي متفاوت با فضاي معمول اين نوع سينماست: «در بچگي، بربادرفته را ديدم و تصاوير آن فيلم هنوز در ذهنم هستند. اما مي خواستم فيلمم واقع گرايانه تر باشد. چيزي که تصنعي يا بازسازي شده جلوه نکند».
در صنعتي که ديدگاه هاي زنانه همچنان جدي گرفته نمي شود- جايي که فيلم سازاني چون کاترين بيگلو، به دليل اينکه در نوع سينماي مردانه موفق شده اند، ستايش مي شوند- ظرافت و نوع خاص زيبايي شناسي سينمايي کاپولا با علاقه منحصر به فرد او به مد، دکوراسيون و پرده هاي گل دار و زيبايي زنانه ملايم، نوع خاصي از سينما محسوب مي شود. کاپولا 18 سال است کارگرداني مي کند و انواع مخالفت هاي جنسيتي را با کارهايش تجربه کرده است.
او متهم به فرم گرايي افراطي و غول در نمايش احساسات شده و مشابه فيلم سازي مانند وس آندرسون «نمايشگر» و «متظاهر» معرفي شده است. طبيعي است که با وجود گذشتن سال ها چنين واژه هايي همچنان ناخوشايند هستند: «فقط احساس مي کنم من يک نظر زنانه دارم و خوشحالم که آن را در فيلم هايم قرار دهم. مطمئنا سينماي ما به اندازه کافي مردانه است و طبيعي است که نگاهي متفاوت، واکنش هاي متفاوتي را موجب شود. هرگز احساس نمي کردم مجبور به تبعيت نظر اکثريت شوم.


شايد با وجودمردان قوي پرشمار در اطرافم براي من نزديک شدن به دنياي زنانه جذاب بود. منظورم اين است که در اولين فيلمم حس کردم دلم مي خواهد فيلمي براي دختران نوجوان بسازم. فيلم هايي که کارگردانان مرد براي دختران نوجوان ساخته بودند، نگاه مي کردم و با خودم فکر کردم چرا اين فيلم ها زيبا نيستند؟ چرا ما نبايد با اين مخاطبان با احترام برخورد کنيم؟ اين چيزي بود که وقتي نوجوان هم بودم، حس مي کردم. درواقع حدس مي زنم هميشه فيلم هايي مي سازم که خودم دوست داشتم ببينم.»
وقتي از او مي پرسم آيا هنوز هم اگر کسي او را به عنوان دختر فرانسيس فورد کاپولا بشناسد، ناراحت مي شود مي گويد: «خب خيلي بستگي به نحوه گفتن او دارد. من افتخار مي کنم که دختر فرانسيس فورد کاپولا هستم. خيلي چيزها را از او ياد گرفته ام، او هميشه حامي من بوده، اما به هر حال من الان هويت خودم را دارم. او يک استاد بزرگ است، اما من الان در مسير خودم حرکت مي کنم و کار خودم را مي کنم…».
خلاقيت کمتر در فيلم هاي بزرگ
البته شيوه مستقل کاپولا يک علت ديگر هم دارد: «وقتي پاي فيلم هاي بزرگ و پرهزينه به ميان مي آيد، واقعا موضوع فقط يک شکل پيدا مي کند، آنها کارگردان زن استخدام نمي کنند. آمار مي گويد فقط دو درصد فيلم ها را در هاليوود کارگردانان زن مي سازند و اين آمار درباره فيلم هاي بزرگ خيلي خيلي پايين تر است».
البته کاپولا که فيلم هايش مستقل شمرده مي شوند به سيستم فيلم سازي استوديويي هم انتقادهايي دارد: «تجربيات من مي گويد هر قدر يک فيلم بزرگ تر باشد، امکان آزادي عمل و انجام کار خلاقانه در آن کمتر است. طبيعي است که اين شيوه قدرت بيشتري هم پيدا کند، چرا که اين در حقيقت يک صنعت است نه يک هنر. البته من هميشه تلاش کرده ام کاري را که دوست دارم انجام دهم و خوشحالم که مي توانم فيلمي مثل فريب خورده را بسازم. البته هميشه وقتي شروع به ساختن فيلم جديدي مي کنم، از اينکه ساختن يک فيلم جديد متفاوت با فيلم هاي معمول چقدر سخت است، متعجب مي شوم».
کاپولا بسيار سعي مي کند زندگي شخصي اش را از رسانه ها و جنجال هاي معمول دور نگه دارد. او مي گويد: «اين را که بچه ها را به مراسم افتتاحيه فيلم ها يا جشنواره ها مي برند يا با آنها مصاحبه مي کنند نمي فهمم، من اين کار را نمي کنم. آنها بچه هستند و بايد بچگي کنند.»
فيلم ديدن هم چنان يک سنت در خانواده کاپولاست، اما شرايط تغيير کرده: «من همراه پدرم فيلم مي ديدم. آن زمان فيلم هاي بزرگ زيادي مي ديديم. فيلم هايي تاثيرگذار، فرزندان من عاشق سينما و فيلم ديدن هستند. اما سليقه آنها بد است. آنها هيچ فيلم کلاسيکي را تماشا نمي کنند و درواقع به خاطر آنها ما هم هيچفيلم قديمي و کلاسيکي را تماشا نمي کنيم…».

1
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد
  1. ثبت نام آزمون IELTS گفت:

    سلام.وبسایت جامعی دارید.خیلی زحمت میکشید
    بابتش و ازین بابت کمال تشکر رو دارم

دیدگاهتان را بنویسید