چشم بادامی‌ها وارد می‌شوند

«سونی» یکی از بزرگترین استودیوهای فیلمسازی هالیوود است که سعی داریم با مروری بر تاریخ، زمان ورود و نقش این کمپانی در سینما را بررسی کنیم.

 یکی از نشانه های اصالت در کمپانی های بزرگ، قدمتِ فعالیت آن مجموعه است که استودیوهای بزرگ فیلمسازی نیز از این امر مستثنی نیستند. می توان گفت تقریبا تمام غول های صنعت سینما از پیشنیه ای بس طولانی و گاه به درازای یک قرن در این حوزه برخوردارند اما در دنیای سرمایه محورِ امروز با پرداخت پول کافی تاریخچه را هم می توان خرید و این یکی از آن داستان هاست.

«سونی» یکی از بزرگترین استودیوهای فیلمسازی هالیوود است که سعی داریم با مروری بر تاریخ، زمان ورود و نقش این کمپانی در سینما را بررسی کنیم.

 یکی از نشانه های اصالت در کمپانی های بزرگ، قدمتِ فعالیت آن مجموعه است که استودیوهای بزرگ فیلمسازی نیز از این امر مستثنی نیستند. می توان گفت تقریبا تمام غول های صنعت سینما از پیشنیه ای بس طولانی و گاه به درازای یک قرن در این حوزه برخوردارند اما در دنیای سرمایه محورِ امروز با پرداخت پول کافی تاریخچه را هم می توان خرید و این یکی از آن داستان هاست.

یکی از بزرگترین استودیوهای فیلمسازی هالیوود و خالق مجموعه های فوق العاده ای چون مردان سیاه پوش، Resident Evil و مرد عنکبوتی، «Sony Pictures Entertainment» است. سونی پیکچرز به عنوان یکی از سرشاخه های ابرکمپانی سونی در اواخر دهه ۸۰ میلادی بنا شد، اما اگر به وبسایت آن سری بزنید تاریخچه آن از دهه ۲۰ آغاز می شود! اما چگونه چنین چیزی امکان پذیر است؟ حقیقت این است که سونی پیکچرز کار خود را نه از صفر که بر پیکر کلمبیا – یکی از استودیوهای ریشه دار هالیوود – بنا کرد.

قبل تر و در سری مقاله های مربوط به کلمبیا، تاریخ این کمپانی به تفضیل مرور شد و تا آن جا پیش رفتیم که در نهایت مالکیت کمپانی در ۱۹۸۹ به سونی ژاپن فروخته شد و بدینسان به یکباره نام جدیدی در هالیوود ظهور کرد. اما برای شروع شاید فلاش بکی کوتاه به اواخر عمر کلمبیای مستقل خالی از لطف نباشد.

یاد آن میراثِ دور

کلمبیا در اصل، بیش از یک سده پیش کار خود را به عنوان استودیویی کوچک آغاز کرد؛ استودیویی که در آغاز نامی دیگر داشت و در یک دوره گذار به کلمبیا تغییر یافت. کلمبیا در اصل کسب و کاری خانوادگی بود که توسط دو برادر – جک و هری کوهن – از دو سوی قاره آمریکا اداره می شد. شیوه مدیریت دو برادر و خصوصا شخصیت کاریزماتیک و دیکتاتورگونه هری کوهن نقل تاریخ نویسان صنعت سینما آمریکاست. کلمبیا در دهه ۴۰ میلادی و در پی درخشش فیلم های فرانک کاپرا به سطح اول فیلمسازی رسید و این روند را تا مرگ بنیانگذارش ادامه داد، اما با مرگ هری کوهن کلمبیا نیز به موج تغییرات نوین مدیریتی تن داد.

درباره این مقطع از هالیوود گفته می شود که: «دهه ۶۰ با خود نسلی جدید از مدیران سینمایی به همراه آورد. آنها بر خلاف هم‌سلکان متنفذ پیشین خود که غالبا فاقد تحصیلات رسمی بودند، درس خوانده و اقتصاددان بودند و همانقدر که در تپه های لس آنجلس وقت می گذراندند در بازارهای وال استریت نیز حضور داشتند. آنها مرز بین تجارت و فیلمسازی را شکستند و همانقدر راحت که با فیلمسازان سر و کله می‌زدند با بانکداران به گفتگو می نشستند.»

از این دوره به بعد فیلمسازی تنها بخشی از دغدغه کمپانی های سینما بود و بخشی دیگر از انرژی آنان صرف تجارت در حوزه خرید و فروش املاک، زمین و سرمایه گذاری ریز و درشت در دیگر حوزه ها می شد. دوره ای که در تاریخ تقریبا تمام دیگر استودیوهای هالیوودی به چشم می خورد و پر است از خرید و فروش سهام و تغییر مالکیت.

آنها با فروش سهام خود به طعمه جذاب سرمایه گذاران تبدیل شده بودند و بدین گونه ثباتی که گاه سکان مدیریت را برای چند دهه به دست یک فرد می داد به تاریخ پیوست.

اما مقصود از این مقدمه بلند چیست؟ مراد ترسیم فضا و روندیست که کلمبیا تا دهه ۸۰ پیمود تا در سال های آخر تحت تکفل کمپانی نوشابه سازی کوکاکولا باشد!

 اما تا اینجا را نگه داریم تا سری به دیگر سوی داستان بزنیم.

دل هوشمندان و آهنگ شیر

در سال ۱۹۴۶ «ماتسورا ایبوکا» و «آکیو موریتا» با شعار تولید محصولات پیشرفته الکترونیکی «کمپانی مهندسی- ارتباطی توکیو» را بنا نهادند. یک دهه بعد و با پیشرفت در صنعت ترانزیستورها، نوارهای کاست و رادیوهای جیبی آنها نام کمپانی خود را به Sony تغییر دادند. نامی که برگرفته از کلمه لاتین Sonus به معنای «صدا» است.

سال ۱۹۷۴ دستگاه پخش ویدیوهای بتامکس یکی از آخرین محصولات سونی بود و برای معرفی آن تبلیغات زیادی به راه انداختند، اما به فاصله کوتاهی جدی ترین رقیب آنها یعنی JVC از سیستم ویدیو خانگی خود یا همان VHS رونمایی کرد. واکنش سونی اما بی اعتنایی بود. آنها که به تکنولوژی برتر محصول خود ایمان داشتند تمام پیشنهادهای تجاری برای توسعه سیستم بتامکس را رد کردند، حال آن که در همین زمان جی وی سی با فروش حق امتیاز دستگاه خود به کارخانجات الکترونیک، دامنه نفوذ خود در بازار را گسترش می داد.

 سونی چنان به کیفیت کار و سیاست خود اعتقاد داشت که در طول چند سال آینده حتی برای کاهش قیمت دستگاه های گرانتر خود تلاشی به خرج نداد و تنها زمانی به اشتباه خود پی برد که استودیوهای بزرگ فیلم و سریال سازی شروع به پخش نسخه هایVHS  از آرشیوهای خود کردند و بدینسان بتامکس را به حاشیه راندند.

خجالتی بزرگ برای سونی! آکیو موریتا عقیده داشت: «ما به قدر کافی برای ساخت یک خانواده تلاش نکردیم.  کاری که رقبا دقیقا خلاف آن را انجام دادند.»

شکست بتامکس برای سونی گران تمام شد و احساسات رقابت جویانه آنها را به شدت تحریک کرد. این لحظه نقطه عطفی در فعالیت های این شرکت ژاپنی بود. در واقع تا پایان دهه ۷۰ سونی متوجه شده بود که اگر بخواهد در سطح اول رقابت الکترونیک باقی بماند باید فعالیت های خود را به دنیای نرم افزار نیز گسترش دهد و به این شکل یک انگیزه الزام آور برای فروش سخت افزارهای خود ایجاد کند.

آنها که این بار درس خود را خوب فراگرفته بودند برای افزایش فروش آخرین محصول خود – دیسک های فشرده – سراغ مناسب ترین فضای ممکن رفتند. بازار موسیقی! سونی که به رابطه مستقیم فروش CD و تولید موسیقی پی برده بود کمپانی ضبط موسیقی CBS را در ۱۹۸۸ در ازای مبلغ سرسام آور ۲ میلیارد دلار تحت تملک خود در آورد.

اما این تازه آغاز راهی بود که سونی پای در آن نهاده بوده بود. آنها اکنون برای شاخه موسیقی خود دنبال جفت مناسبی می گشتند و چه همدمی بهتر از دنیای تصویر!

 اواخر دهه ۸۰ از جنبه ای دیگر هم بهترین فرصت برای ادامه این سیاست تازه بود چرا که ارزش ین ژاپن رشدی ۵۰ درصدی در برابر دلار آمریکا را تجربه می کرد و این فرصت جذابی برای سرمایه‌گذاری ژاپنی در ینگه دنیا بود.

در همین زمان چشم کمپانی ژاپنی به طعمه‌ای خوش گوشت به نام کلمبیا افتاد!

یکی از بزرگترین استودیوهای فیلمسازیهالیوود و خالق مجموعه های فوق العاده ای چون مردان سیاه پوش، Resident Evil و مرد عنکبوتی، «Sony Pictures Entertainment» است. سونی پیکچرز به عنوان یکی از سرشاخه های ابرکمپانی سونی در اواخر دهه ۸۰ میلادی بنا شد، اما اگر به وبسایت آن سری بزنید تاریخچه آن از دهه ۲۰ آغاز می شود! اما چگونه چنین چیزی امکان پذیر است؟ حقیقت این است که سونی پیکچرز کار خود را نه از صفر که بر پیکر کلمبیا – یکی از استودیوهای ریشه دار هالیوود – بنا کرد.

قبل تر و در سری مقاله های مربوط به کلمبیا، تاریخ این کمپانی به تفضیل مرور شد و تا آن جا پیش رفتیم که در نهایت مالکیت کمپانی در ۱۹۸۹ به سونی ژاپن فروخته شد و بدینسان به یکباره نام جدیدی در هالیوود ظهور کرد. اما برای شروع شاید فلاش بکی کوتاه به اواخر عمر کلمبیای مستقل خالی از لطف نباشد.

یاد آن میراثِ دور

کلمبیا در اصل، بیش از یک سده پیش کار خود را به عنوان استودیویی کوچک آغاز کرد؛ استودیویی که در آغاز نامی دیگر داشت و در یک دوره گذار به کلمبیا تغییر یافت. کلمبیا در اصل کسب و کاری خانوادگی بود که توسط دو برادر – جک و هری کوهن – از دو سوی قاره آمریکا اداره می شد. شیوه مدیریت دو برادر و خصوصا شخصیت کاریزماتیک و دیکتاتورگونه هری کوهن نقل تاریخ نویسان صنعت سینما آمریکاست. کلمبیا در دهه ۴۰ میلادی و در پی درخشش فیلم های فرانک کاپرا به سطح اول فیلمسازی رسید و این روند را تا مرگ بنیانگذارش ادامه داد، اما با مرگ هری کوهن کلمبیا نیز به موج تغییرات نوین مدیریتی تن داد.

درباره این مقطع از هالیوود گفته می شود که: «دهه ۶۰ با خود نسلی جدید از مدیران سینمایی به همراه آورد. آنها بر خلاف هم‌سلکان متنفذ پیشین خود که غالبا فاقد تحصیلات رسمی بودند، درس خوانده و اقتصاددان بودند و همانقدر که در تپه های لس آنجلس وقت می گذراندند در بازارهای وال استریت نیز حضور داشتند. آنها مرز بین تجارت و فیلمسازی را شکستند و همانقدر راحت که با فیلمسازان سر و کله می‌زدند با بانکداران به گفتگو می نشستند.»

از این دوره به بعد فیلمسازی تنها بخشی از دغدغه کمپانی های سینما بود و بخشی دیگر از انرژی آنان صرف تجارت در حوزه خرید و فروش املاک، زمین و سرمایه گذاری ریز و درشت در دیگر حوزه ها می شد. دوره ای که در تاریخ تقریبا تمام دیگر استودیوهای هالیوودی به چشم می خورد و پر است از خرید و فروش سهام و تغییر مالکیت.

آنها با فروش سهام خود به طعمه جذاب سرمایه گذاران تبدیل شده بودند و بدین گونه ثباتی که گاه سکان مدیریت را برای چند دهه به دست یک فرد می داد به تاریخ پیوست.

اما مقصود از این مقدمه بلند چیست؟ مراد ترسیم فضا و روندیست که کلمبیا تا دهه ۸۰ پیمود تا در سال های آخر تحت تکفل کمپانی نوشابه سازی کوکاکولا باشد!

 اما تا اینجا را نگه داریم تا سری به دیگر سوی داستان بزنیم.

دل هوشمندان و آهنگ شیر

در سال ۱۹۴۶ «ماتسورا ایبوکا» و «آکیو موریتا» با شعار تولید محصولات پیشرفته الکترونیکی «کمپانی مهندسی- ارتباطی توکیو» را بنا نهادند. یک دهه بعد و با پیشرفت در صنعت ترانزیستورها، نوارهای کاست و رادیوهای جیبی آنها نام کمپانی خود را به Sony تغییر دادند. نامی که برگرفته از کلمه لاتین Sonus به معنای «صدا» است.

سال ۱۹۷۴ دستگاه پخش ویدیوهای بتامکس یکی از آخرین محصولات سونی بود و برای معرفی آن تبلیغات زیادی به راه انداختند، اما به فاصله کوتاهی جدی ترین رقیب آنها یعنی JVC از سیستم ویدیو خانگی خود یا همان VHS رونمایی کرد. واکنش سونی اما بی اعتنایی بود. آنها که به تکنولوژی برتر محصول خود ایمان داشتند تمام پیشنهادهای تجاری برای توسعه سیستم بتامکس را رد کردند، حال آن که در همین زمان جی وی سی با فروش حق امتیاز دستگاه خود به کارخانجات الکترونیک، دامنه نفوذ خود در بازار را گسترش می داد.

 سونی چنان به کیفیت کار و سیاست خود اعتقاد داشت که در طول چند سال آینده حتی برای کاهش قیمت دستگاه های گرانتر خود تلاشی به خرج نداد و تنها زمانی به اشتباه خود پی برد که استودیوهای بزرگ فیلم و سریال سازی شروع به پخش نسخه هایVHS  از آرشیوهای خود کردند و بدینسان بتامکس را به حاشیه راندند.

خجالتی بزرگ برای سونی! آکیو موریتا عقیده داشت: «ما به قدر کافی برای ساخت یک خانواده تلاش نکردیم.  کاری که رقبا دقیقا خلاف آن را انجام دادند.»

شکست بتامکس برای سونی گران تمام شد و احساسات رقابت جویانه آنها را به شدت تحریک کرد. این لحظه نقطه عطفی در فعالیت های این شرکت ژاپنی بود. در واقع تا پایان دهه ۷۰ سونی متوجه شده بود که اگر بخواهد در سطح اول رقابت الکترونیک باقی بماند باید فعالیت های خود را به دنیای نرم افزار نیز گسترش دهد و به این شکل یک انگیزه الزام آور برای فروش سخت افزارهای خود ایجاد کند.

آنها که این بار درس خود را خوب فراگرفته بودند برای افزایش فروش آخرین محصول خود – دیسک های فشرده – سراغ مناسب ترین فضای ممکن رفتند. بازار موسیقی! سونی که به رابطه مستقیم فروش CD و تولید موسیقی پی برده بود کمپانی ضبط موسیقی CBS را در ۱۹۸۸ در ازای مبلغ سرسام آور ۲ میلیارد دلار تحت تملک خود در آورد.

اما این تازه آغاز راهی بود که سونی پای در آن نهاده بوده بود. آنها اکنون برای شاخه موسیقی خود دنبال جفت مناسبی می گشتند و چه همدمی بهتر از دنیای تصویر!

 اواخر دهه ۸۰ از جنبه ای دیگر هم بهترین فرصت برای ادامه این سیاست تازه بود چرا که ارزش ین ژاپن رشدی ۵۰ درصدی در برابر دلار آمریکا را تجربه می کرد و این فرصت جذابی برای سرمایه‌گذاری ژاپنی در ینگه دنیا بود.

در همین زمان چشم کمپانی ژاپنی به طعمه‌ای خوش گوشت به نام کلمبیا افتاد!

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید