هری ترومن، رئیس‌جمهوری که به دوست و دشمن رحم نکرد

    کد خبر :76962

مهم‌ترین و برجسته‌ترین بخش از ریاست‌جمهوری «هری ترومن» که هرگز فراموش نخواهد شد و همواره با نام او گره خواهد خورد، بمباران اتمی هیروشیما در ۶ آگوست ۱۹۴۵ و ناگازاکی، سه روز پس از آن است.

مهم‌ترین و برجسته­‌ترین بخش از ریاست‌جمهوری «هری ترومن» – که هرگز فراموش نخواهد شد – و همواره با نام او گره خواهد خورد، بمباران اتمی هیروشیما در ۶ آگوست ۱۹۴۵ و ناگازاکی، سه روز پس از آن است. تقریباً دویست‌هزار نفر در این حملات و در اثر مسمومیت رادیویی کشته شدند؛ اکثر این قربانیان، غیرنظامیان بودند؛ از جمله، چند هزار کارگر کره­‌ای. هم‌چنین، دوازده ملوان نیروی دریایی ایالات‌متحده که در یک زندان در هیروشیما زندانی بودند نیز در این رویداد کشته شدند.

این بهانه نیز غیر قابل قبول است. پرل هاربر یک پایگاه نظامی بود. هیروشیما یک شهر بود که سیصدهزار نفر سکنه داشت و چند مقر نظامی نیز در آن مستقر شده بود. درهرصورت، از آن‌جا که آب‌های اطراف هیروشیما مین‌گذاری شده بود و نیروی دریایی و هوایی ایالات‌متحده آب‌های اطراف ژاپن را تحت کنترل خود داشتند، هر نیروی نظامی هم که در هیروشیما مستقر بود، به‌طور کامل غیرفعال شده بود.

در دیگر مواقع، ترومن مدعی می­‌شد که هیروشیما به‌دلیل آن‌که یک مرکز صنعتی بود، بمباران شد. اما همان‌طور که در بررسی بمباران­‌های استراتژیک ایالات‌متحده ذکر شده، «تمام کارخانه­‌های مهم در هیروشیما در حاشیه شهر بودند و از خسارات جدی به دور ماندند. » . در این حمله، مرکز شهر هدف قرار گرفت. ترومن در سخنرانی ۱۰آگوست خود برای کابینه خویش نشان می­‌دهد که به خوبی می­‌داند قربانیان بمب­‌های وی، چه کسانی بودند و توضیح می­‌دهد که از انداختن بمب سوم خودداری کرده است؛ «فکر کردن به نابودی صدهزار انسان دیگر در یک لحظه، بسیار وحشت‌ناک بود»؛ وی فکر کردن به قتل «آن همه کودک» را دوست نداشت.

هم‌چنین، این‌که هیروشیما یکی از مراکز نظامی یا صنعتی بوده، امری غیر قابل قبول و نامحتمل است. این شهر، در تمام سال­‌هایی که به جزایر اصلی ژاپن حملات هوایی ویران‌گری انجام می­‌شد، دست نخورده باقی‌ماند و هرگز در فهرست ۳۳ هدف اصلی در فرماندهی بمباران­‌ها قرار نداشت.

بنابراین، عقلانیت بمب‌گذاری­‌های اتمی تنها روی یک دروغ بسیار بزرگ استوار شده است که صحت و دقت بسیار تعجب برانگیزی را برای خود به‌دست آورده است. انجام این حملات ضرورت داشت، تا جان نیم‌میلیون آمریکایی یا بیش‌تر، حفظ شود. منظور از این جان­‌ها، احتمالاً جان افرادی بود که در طرح حمله به کیشو در ماه دسامبر و هم‌چنین اشغال تمام عیار هانشو در سال بعد، احتمال از دست رفتن آن­ها وجود داشت.

در بدترین حالت ممکن و در صورتی که قرار بود کل جزایر اصلی ژاپن اشغال شوند، جان ۴۶هزار آمریکایی از دست می‌­رفت. رقم بسیار غیر قابل باور نیم‌میلیونی – تقریباً دو برابر تمام کشته‌شدگان آمریکایی در طول جنگ جهانی دوم – اکنون مکرراً در کتب دبیرستانی و دانشجویی مطرح می­‌شوند و ناظران و کارشناسان جاهل، مدام به این دلیل اشاره می­‌کنند.

جای تعجب نیست که این حماقت در مورد این قبیل موارد، به رئیس‌جمهور جرج بوش (پدر) نیز سرایت کرده بود؛ وی در سال ۱۹۹۱ که اقدام به بمباران صربستان کرد، معتقد بود که «جان میلیون­‌ها آمریکایی را نجات داده است. »

 

هنوز هم خدعه­‌های مکرر و خود فریب دادن­‌های ترومن، قابل درک هستند؛ به‌ویژه با توجه به ترسی که وی ایجاد کرد. هم‌چنین کاملاً قابل درک است که مقامات اشغال‌گر ایالات‌متحده گزارش­‌های رسیده از شهر­های ویران‌شده را سانسور کرده و اجازه ندهند تصاویر و فیلم­های هزاران جسد و نجات­‌یافتگان هراس‌ناکی که نقص عضو شده­‌اند، به‌دست عموم مردم برسند.

در غیر این صورت، آمریکایی­‌ها و مابقی مردم جهان ممکن است میان تصاویر آزاردهنده­‌ای که از اردوگاه­‌های کار اجباری نازی­‌ها خارج می­‌شد، مقایسه کنند.

این بمباران­‌ها از سوی مقامات ارشد نظامی آمریکایی، ازجمله «آیزنهاور» و «مک­آرتور»، وحشیانه و غیرضروری توصیف و محکوم شدند. نظر دریادار «ویلیام دی. لی»(William D. Leahy)،  فرمانده ستاد مشترک ترومن از این قرار بود:

«استفاده از این سلاح ویران‌گر در هیروشیما و ناگازاکی، هیچ کمک مادی به جنگ ما علیه ژاپن نکرد. احساس خود من از این‌که ما اولین کاربران آن هستیم آن بود که ما استاندارد اخلاقی را برای خود خریداری کردیم؛ که برای وحشی‌­های سا‌‌ل‌­های قرون وسطی تعیین شده بود. به من آموزش داده نشده بود که چنین جنگ‌هایرا آغاز کنم و جنگ­‌ها را نمی­‌توان با نابود کردن زنان و کودکان، به پیروزی رسانید. »

نخبگان سیاسی در مورد بمباران‌­های اتمی نظرات مختلفی ارائه کرده‌اند، اما از این هراس داشتند که پیامدهای ناشی از این رویدادها باعث شود تا دوباره «انزوا گرایی» وحشت‌ناک پیش از جنگ، متولد شود. عذرخواهی‌­های مکرر آشکار گردید تا مبادا ناراحتی عمومی از جرائم جنگی منجر به خرابی شور و اشتیاق برای پروژه جهانی‌گرایی شود. جای نگرانی وجود نداشت. تغییری بزرگ در رویکردهای مردم آمریکا رخ داده بود. در آن زمان و پس از آن تمام پیمایش‌ها نشان داده که بیش‌تر کسانی که از ترومن حمایت می‌کنند، بر این باور بودند که بمباران برای پایان بخشیدن به جنگ و حفظ جان صدها هزار آمریکایی، ضروری بود؛ اما به احتمال زیاد، هیچ‌‌کدام اهمیتی نداشت.

کسانی‌که هنوز هم از این تحلیل هزینه-فایده مبنی بر قرار گرفتن جان ژاپنی­‌های بی‌گناه در برابر نیروهای نظامی متحد ناراحت می­‌شوند و آن را نمی‌­پذیرند، احتمالاً متکی بر قضاوت «کریستوفر آنسکومبه»(philosopher G.E.M. Anscombe)هستند که بر برتری قوانین اخلاقی تأکید دارد. زمانی که ترومن در ژوئن ۱۹۵۶ تقدیرنامه‌ای از دانشگاه آکسفورد دریافت می­‌کرد، آنسکومبه به این ماجرا اعتراض کرد. وی مدعی شد که ترومن یک جنایت‌کار جنگی است؛ زیرا میان قتل‌عام کردن مردم بی‌گناه توسط دولت ایالات‌متحده در هیروشیما و ناگازاکی و از بین بردن ساکنان برخی از روستاهای چک و لهستان توسط نازی‌­ها، تفاوت جدی وجود دارد.

نکته­‌ای که آنسکومبه مطرح می­‌کند، ارزش بحث بیش‌‌تری دارد. در نظر بگیرید، زمانی‌که در اوایل سال ۱۹۴۵ آلمان را اشغال کردیم، رهبران ما بر این باور بودند که اعدام کردن تمام ساکنان آشن یا تری‌یر یا برخی دیگر از شهرهای رایشلند، در نهایت اراده آلمان­‌ها را در هم می‌­شکند و ایشان را به تسلیم شدن وا می­دارد. از این طریق، جنگ احتمالاً به‌سرعت به پایان می­‌رسید و جان سربازان آمریکایی بسیاری نجات پیدا می­‌کرد. آیا چنین هدفی، کشتن ده‌ها هزار غیرنظامی آلمانی از جمله زنان و کودکان را توجیه می­‌کرد!؟ هم‌چنین تفاوت این کار با بمباران­‌های اتمی چه ­بود!؟

در روزهای نخست تابستان ۱۹۴۵ ژاپنی­‌ها متوجه شدند که شکست خورده‌­اند. اما چرا به جنگ ادامه ندادند؟ آنسکومبه می­‌نویسد: «این پافشاری بر تسلیم بدون قید و شرط بود که ریشه همه بدی­‌ها شد».

این راهکار نامعقول در کنفرانس کازابلانکا توسط روزولت مطرح شد و با موافقت و همراهی چرچیل، به اسم «رمز قوای متحد» تبدیل شد. پس از طولانی شدن جنگ در اروپا، اثر آن در اقیانوسیه نیز آشکار شد. در کنفرانس پوتسدام در جولای ۱۹۴۵، ترومن بیانیه­‌ای را برای ژاپنی‌­ها صادر و ایشان را به «انهدام کامل» سرزمین­‌شان تهدید کرد؛ مگر آن‌که بدون قید و شرط تسلیم شوند. از جمله شرایطی که متحدین اعلان کردند و «هیچ جایگزینی نیز برای آن مقرر نساختند»، این بود که «باید تمام اختیارات و نفوذ کسانی که مردم ژاپن را به‌سوی جهان‌گشایی ترغیب کردند و گمراه ساختند، از بین برود. » این بیانیه هشدار داد که «عدالتی سخت‌گیرانه شامل حال تمام مجرمان جنگی خواهد شد. »

این، برای ژاپنی­‌ها بدان معنا بود که امپراطور – که از سوی ایشان، خدا و فرزند بلافصل خداوندگان خورشید تلقی می­‌شد – باید بدون شک از تاج و تخت خلع شده و به‌عنوان یک مجرم جنگی محاکمه و سپس در جلوی کاخ خود، به دار آویخته شود. در واقع، ایالات‌متحده قصد نداشت که وی را از قدرت خلع یا مجازات کند. اما این جرح و تعدیل در تسلیم بی‌قید و شرط، هرگز به ژاپنی­‌ها منتقل نشد. در پایان، پس از بمباران ناگازاکی، واشنگتن با خواست ژاپنی­‌ها برای ادامه بقای خاندان سلطنتی و حتی نگاه داشتن هیروهیتو به‌عنوان امپراطور، موافقت کرد.

 

چند ماه پیش‌تر از آن، ترومن تلاش کرد تا با استفاده از بسیاری از مقامات ارشد در داخل دولت و خارج از آن، موضع ایالات‌متحده را شفاف سازد. در می ۱۹۴۵، به درخواست رئیس‌جمهور، «هربرت هوور»(Herbert Hoover) یادداشتی را آماده کرد که تأکید داشت جنگ هرچه زوددتر باید به پایان برسد. باید به ژاپنی­‌ها اطلاع داده می‌­شد که ما به‌هیچ‌وجه، دخالتی در مورد امپراطوری و شیوه حاکمیتی ایشان نداریم. وی حتی این احتمال را مطرح کرد که ژاپن ممکن است اجازه داشته باشد تایوان و کره را برای خود نگاه دارد. پس از دیدار با ترومن، هوور با تافت و دیگر رهبران جمهوری‌خواه دیدار کرد و طرح­‌های پیشنهادی وی را نیز ارائه نمود.

عمده نویسندگانی که در مورد جنگ‌جهانی دوم می­‌نویسند، بیش‌تر تمایل دارند تا در مورد حدسیاتی مبهم و غیرواضح بنویسند. برای مثال، اگر ایالات‌متحده وارد جنگ نمی‌­شد، هیتلر «کل جهان را تسخیر می­‌کرد» (این ادعا در ساختار ارتش سرخ نیز مطرح می­‌شد؛ هم‌چنین مگر این ژاپن نبود که قصد داشت «کل جهان را تسخیر  کند؟)و میلیون­‌ها انسان را به قتل می­‌رساند. اکنون این تاریخ حدسی را در مورد این پرونده اعمال می‌­کنیم؛ فرض کنید که جنگ اقیانوسیه به طریقی که تمام جنگ­ها معمولاً به پایان می­‌رسند، به پایان می­‌رسید؛ از طریق مذاکرات بر شروط مطرح‌شده توافق کردند. هم‌چنین بدترین حالت ممکن را نیز فرض کنید؛ این‌که ژاپنی­‌ها دائماً بر حفظ بخشی از امپراطوری خود، یعنی کره، تایوان و حتی منشوری، پافشاری کنند. در چنین شرایطی، کاملاً ممکن است که ژاپن در وضعیتی قرار گیرد که مانع به قدرت رسیدن کمونیست­‌ها در چین شود. این بدان معناست که در چنین شرایطی سی تا چهل میلیون انسانی که در رژیم مائو به قتل رسیدند، زنده می­‌ماندند.

حتی با وجود محدودیت­‌های دیپلماتیک در سال ۱۹۴۵، کاملاً مشخص است که ترومن به‌هیچ‌وجه احتمالات دیگری غیر از استفاده از بمب اتمی را برای پایان دادن به جنگ امتحان نکرده است. به ژاپنی­‌ها اطلاع داده نشد که ممکن است قربانی تسلیحاتی بسیار مرگ‌بارتر از آن‌چه که تاکنون اختراع شده است شوند؛ (سلاحی که بیش از دو هزار برابر «گرند اسلم» (Grand Slam) انگلیس قدرت دارد؛ بمب انگلیسی هرگز در هیچ جنگی استفاده نشده است و خود ترومن در بیانیه خود برای حمله به هیروشیما، بر این موضوع تأکید کرد).

هم‌چنین به ایشان اعلان نشده بود که اتحادیه جماهیر شوروی نیز قرار است علیه ژاپن اعلان جنگ کند؛ اقدامی که برخی را در توکیو بیش‌تر از بمب­‌های هسته­‌ای، تحریک کرد. درخواست برخی از دانشمندان درگیر در این پروژه برای نمایش قدرت این بمب در برخی مناطق بدون سرنشین و خالی از سکنه نیز رد شد. همه آن‌چه که اهمیت داشت، صیانت رسمی از راهکار تسلیم بی‌قید و شرط بود و حفظ جان نظامیانی که ممکن بود در هنگام اعمال این شرط، جان خود را از دست بدهند. سرلشگر «جی. اف. سی فولر»، (J. F. C. Fuller) یکی از مورخان نظامی برجسته قرن، در ارتباط با بمباران­‌های اتمی چنین می­‌نویسد.

«هرچند که نجات زندگی بسیار مطلوب است، اما این امر استفاده از ابزارهایی که تمام وجوه انسانیت و آداب جنگ را نادیده می­‌گیرد، توجیه نمی­‌کند. لذا اگر از این ابزارها به بهانه کوتاه کردن زمان جنگ و حفظ زندگی انسان­‌ها صورت گیرد، پس تمام جنایات غیر قابل تصور را می­‌توان توجیه کرد. »

 

 

آیا این امر کاملاً واضح نیست!؟ آیا همین امر دلیل آن نیست که انسان­‌های عاقل و بشردوست، در نسل­‌های مختلف، آداب و قواعد جنگ را شکل بخشیده و تعیین کردند!؟

هر چند که رسانه­‌های جمعی در بزرگ‌داشت کسانی که در انفجار هسته­‌ای نابود شدند، از خطوط دولتی پیروی می­‌کنند، محافظه‌کاران آن‌ها را جرائم جنگی غیرقابل توجیه می­‌دانند. «فلیک مورلی»(Felix Morley)، کارشناس قانون اساسی و یکی از بنیان‌گذاران نشریه «رویدادهای انسانی»، توجه ما را به‌سمت ترس هیروشیما جلب می­‌کند؛ ازجمله «هزاران کودک در ۳۳ مدرسه به دام افتادند که نابود شده بودند. » وی از همکاران خود خواست که به‌خاطر آن‌چه که به‌نام ایشان انجام شده بود، تلاش برای جبران کنند و پیشنهاد داده بود که گروهی از آمریکایی­‌ها به هیروشیما اعزام شوند؛ همان‌طور که آلمانی­‌ها برای دیدن آن‌چه که در اردوگاه­‌های نازی رخ داد، به این اردوگاه­‌ها فرستاده می­‌شوند.

پدر روحانی «جیمز گیلیس»(James Gillis)، سردبیر نشریه «جهان کاتولیک»، این بمباران­‌ها را محکوم کرده و آن‌ها را «سخت­‌ترین ضرباتی که تمدن مسیحی و حقوق اخلاقی دریافت کرده است» می­‌خواند. «دیوید لاورنس»، مالک محافظه­‌کار شبکه «یو اِس نیوز» (US News) و «ورلد ریپورت» (World Report)،  هم‌چنان پس از گذشت این سال­ها، این بمباران­‌ها را محکوم می­‌کند. «ریچارد ویور»، (Richard Weaver) فیلسوف برجسته محافظه­‌کار در این‌باره چنین می­‌گوید:

«جوانانی که به تازگی از کانزاس و تگزاس سر بر می­‌آورند، درسدن غیرنظامی را به یک هولوکاست تبدیل می­‌کنند… اماکن مقدسه باستانی هم‌چون مونت کازینو و نورنبرگ را نابود می­‌کنند و هیروشیما و ناگازاکی را با استفاده از بمب اتم به‌طور کامل حذف می‌­کنند. »

ویور، این اقدامات هولناکرا عمیقاً «مخاصمت با مبانی‌ای که تمدن­‌ها بر اساس آن‌ها شکل گرفته» تلقی می­‌کند.

امروز محافظه­‌کارها تمام کسانی که با قتل‌عام ده‌ها هزار نفر از مردم بی­گناه ژاپنی توسط ترومن اعتراض می­‌کنند، تهمت «ضد آمریکایی» بودن می­‌زنند. این امر، حاکی از آن است که میان «محافظه­‌کاران» امروز و کسانی که مستحق برخورداری از این عنوان هستند، اختلاف بسیاری وجود دارد.

«لئو زیلارد»(Leo Szilard) فیزیک‌دان شهیر جهان است که نامه اصلی آینشتین را به روزولت رساند که در آن از پروژه منهتن نوشته شده بود. در سال ۱۹۶۰، اندکی پیش از مرگ، زیلارد به واقعیت آشکار دیگری اشاره کرد.

«اگر آلمانی­‌ها به‌جای ما بر سر شهرها بمب اتم می­‌ریختند، بدون شک استفاده از این بمب­‌ها در شهر­ها را جنایات جنگی تلقی می­‌کردیم و بدون شک آلمانی­‌ها را در نورنبرگ به این جنایت متهم کرده و ایشان را دار می­‌زدیم. »

منبع: پایگاه هادی

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید