رها شدگی فرهنگی

    کد خبر :64720

عموماً به محض اینکه صحبت از مسولیت و تولیت حوزه فرهنگ در کشور می شود ذهنیت غالب به سوی سِمت‌های رسمی و مدیریت‌های دولتی می‌رود، غافل از اینکه اولین و مهمترین محیط فرهنگی که با وجود کوچکی از گستردگی کامل و شمولیت تام برخوردار است، محیط خانواده است.

خوانندگان گرامی که یادداشت های قبلی را دنبال کرده اند متوجه این موضوع شدند که فعلاً محور اصلی مباحث مطروح، بررسی موضوع اختلال در نظام فرهنگی کشور است که در هر یادداشت به یکی از عوامل این اختلال پرداخته ایم.

در این مجال نیز تلاش می شود به یکی دیگر از اختلال های فرهنگی در کشور تحت عنوان “رها شدگی فرهنگی” اشاره شود.

رها شدگی را می توان عدم پذیرش و ضعف مسئولیت پذیری در حوزه های مختلف فرهنگی دانست، به طوری که عنان بسیاری از امور فرهنگی به صورت رها و بی هدف در جریان باشد. در چنین شرایطی ممکن است کارهای مفیدی صورت بگیرد و یا برنامه‌های مناسبی طراحی و اجرا شود اما برآیند کار، نشانگر یک انسجام و نتیجه بخشی مشخصی نیست و اهداف ترسیم شده را محقق نمی سازد.

مرور وضعیت فرهنگی کشور نیز نشان می‌دهد که تمامی مسئولان فرهنگی تلاش می کنند سامان و نظامی به این موضوع بدهند، اما نتیجه کار نتوانسته است رضایت خاطر رهبر معظم انقلاب و نخبگان جامعه را فراهم نماید که یکی از دلایل آن از نظر نگارنده رهاشدگی فرهنگی است.

در بیان علت این که چرا با وجود تاکید فراوان مسئولان بر مقوله فرهنگ در کشور با چنین شرایطی روبرو هستیم، دلایل مختلفی می‌توان برشمرد که به بخشی از آنها اشاره می شود:

الف- عوامل رها شدگی فرهنگی

در مواقعی به نظر می رسد که مسئولان احساس می کنند با تمام برنامه‌ها و تلاش‌هایی که برای ارتقای فرهنگی کشور در سطح و تراز انقلاب اسلامی انجام داده اند، نتیجه مطلوب حاصل نشده است لذا نوعی سرخوردگی و ناامیدی از موفقیت در آنها رسوخ کرده و تن به برنامه‌های بروکراتیک و انجام وظایف اداری داده اند.
به علت ملموس نبودن نتایج کار در کوتاه مدت و در نتیجه عدم نتیجه گیری سریع و حسی، در حوزه فرهنگ و همراه نبودن این نتیجه گیری با اهداف و زمان در مدیریت های کشور گاهی به عنوان یک کار کم بازده نگاه می‌شود و در نتیجه آن چنان اولویت گذاری در ذهن متولیان ندارد که آن را نیازمند تلاش به هنگام و مستمر بدانند.
به روز شدن سریع ابزارهای ارتباطی در فضای مجازی و احساس ناامیدی از مهار آنها و همچنین تهدیدانگاری این فضا موجب شده است که نوعی ناامیدی از کنترل و هدایت فضای فرهنگی این عرصه در کشور به وجود بیاید.
تمرکز بیش از حد روی مشکلات فرهنگی و بزرگنمایی آنها در کشور به خصوص بهره گیری از آنها در فضای رقابت های سیاسی باعث شده است که اندیشه‌های متولیان و مسئولان از اقدامات مثبت انجام شده منحرف شود و همین عامل باعث شود که مدیران و متولیان فرهنگی احساس کنند که کارها و برنامه های مثبت آن ها دیده نمی شود در نتیجه حوزه کاری و مسئولیتی خود را به صورت جدی کنترل و مدیریت نکنند.
یکی دیگر از عوامل رها شدگی در حوزه فرهنگ در کشور، عدم تقسیم مسئولیت ها بین نهادهای ذیربط است. عدم شفافیت و مرزبندی‌های کاری در بین ارگانها و سازمان‌های مختلف بهترین بهانه برای شانه خالی کردن از بار مسئولیت است که متاسفانه در فضای فرهنگی این روند و امکان به حد کافی دیده می شود.

ب- محیط های رهاشدگی فرهنگی

عموماً به محض اینکه صحبت از مسولیت و تولیت حوزه فرهنگ در کشور می شود ذهنیت غالب به سوی سِمت‌های رسمی و مدیریت‌های دولتی می‌رود، غافل از اینکه اولین و مهمترین محیط فرهنگی که با وجود کوچکی از گستردگی کامل و شمولیت تام برخوردار است، محیط خانواده است.

امروزه خانواده های ایرانی به علت درگیری بیش از اندازه در تامین رفاه و حتی تجملات، مسئولیت خود را در حوزه‌های اقتصادی فرزندان تعریف کرده اند و این روند روز به روز با شتاب بیشتری در حال سرایت به کلیت جامع است.

از سوی دیگر وجود تورم فزاینده در کشور یک نوع احساس نا امنی در این حوزه برای خانواده‌ها به وجود آورده است که به صورت طبیعی همگان تلاش می کنند این معظل را حل کنند.

نتیجه تربیت فرهنگی و نیازهای فرهنگی در خانواده ها نیز به صورت رها شده و یا کمرنگ مورد توجه قرار دارد و در واقع وضعیت فرهنگی فرزندان در خانواده ها از اولویت افتاده است.

البته این امر در حوزه تعلیم، روندی غیر از روند تربیتی دارد و دیده می شود که پدران و مادران شبانه روزی تلاش می‌کنند تا امکانات تحصیلی فرزندان خود را مهیا کنند، بدون آنکه به اهمیت تربیت در کنار تعلیم اهتمام همسانی داشته باشند.

دومین محیطی که در آن رهاشدگی فرهنگی دیده می شود، مراکز آموزشی است. شاید این امر از یک جهت واکنش به تقاضا و گرایش خانواده ها باشد که به اختصار به آن اشاره شد، اما نباید فراموش کرد که در دیدگاه حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری تربیت بسیار مهم‌تر از تعلیم است و مسئولان مراکز آموزشی از جمله آموزش و پرورش و وزارت علوم و تحقیقات و فناوری که متولیان اصلی نظام آموزشی کشور هستند، باید در برنامه‌های آموزشی خود مولفه‌ی تربیت را نیز همپای آموزش بلکه مقدم در برنامه‌های خود لحاظ کنند.

واقعیت این است که به رغم رویش های انقلاب در سطح دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی، خروجی نظام آموزشی متناسب با مطلوبیت های فرهنگی انقلاب اسلامی نیست و لازم است این محیط ها نسبت به مسائل تربیتی نیز همانند تعلیم اهتمام ویژه داشته باشند.

سومین حوزه مورد بحث، رسانه است. حضرت امام (ره) صدا و سیما را به یک دانشگاه بزرگ خواندند و در دنیای امروز نقش رسانه ها در ایجاد فرهنگ و تربیت های اجتماعی بارز و ثابت شده است حال این دانشگاه بزرگ در جمهوری اسلامی ایران به نقشه تربیتی خود اهتمام دارد؟ و برای آن تلاشی هدفمند را دنبال می کند؟ بررسی ها نشان می دهد که در این زمینه هم نوعی رها شدگی دیده می شود.

در کنار رسانه های متعارف، فضای مجازی نیز حضور بسیار جدی و پررنگ در زندگی مردم به خصوص جوانان دارد و روز به روز بر حوزه تاثیر گذاری آن افزوده می شود. در چنین شرایط هنوز ما نتوانستیم برای این محیط برنامه تأثیرگذاری طراحی کنیم که بتوان گفت فضای مجازی کشور از لحاظ فرهنگی یک محیط با برنامه برای جوانان و نوجوانان کشور است. در واقع فضای مجازی در کشور به صورت رها و غیرقابل کنترل به راه خود ادامه می‌دهد و ما هنوز بعد از گذشت سال های زیاد از ورود اینترنت به کشور یک برنامه جامع برای بهره‌گیری از آن طرح ریزی نکرده ایم، این امر نشان از رها شدگی این فضا دارد. اگر بخواهیم همه عوامل و محیط های رها شدگی فرهنگی را بر شماریم، شاهد فهرستی بلند خواهیم بود که در این مجال نمی‌گنجد و ما فعلاً به همین اندازه قناعت می کنیم.

نتیجه اینکه اگرچه نباید با نگاه مطلق نگر و یکسویه، تلاش‌های انجام شده را نادیده گرفت اما نمی‌توان از کنار این موضوع نیز گذشت که در عرصه‌های مختلف رها شدگی فرهنگی در کشور دیده می‌شود.

این روند هر علتی که داشته باشد ماحصل آن برآورده نشدن انتظارات فرهنگی در کشور در حد و تراز انقلاب اسلامی به عنوان زیرساخت برپایی تمدن نوین اسلامی است.

به نظر می‌رسد در کنار حرکت و اقدامات بایسته دو راه فائق آمدن بر این شرایط؛ یکی امید بخشی و ایجاد نشاط و پویایی در حوزه فرهنگ و دیگر واگذاری بخشی از مسئولیت های حوزه فرهنگی به مردم است. افزایش نقش مردم و سازمان های مردم نهاد و حمایت از آنها در داد و ستدهای فرهنگی می‌تواند در اندک زمانی رهاشدگی فرهنگی را تا حدود زیادی سامان دهد و بسیاری از مشکلات موجود را حل نماید ناگفته پیداست که تحقق این امر نیازمند یک برنامه دقیق علمی و عملیاتی می باشد.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید