فتنه ۷۸ چگونه خاموش شد؟

پشت پرده نامه فرماندهان سپاه به رئیس دولت اصلاحات؛ وقتی کاسه صبر ملت لبریز شد + سند

    کد خبر :55713

در کل این نامه احترام و حرمت گذاری به رییس جمهور قانونی کشور موج می زند و فرماندهان سپاه در هیچ کجای نامه (علی‌رغم اطلاع از پشت پرده جریانات)، اتهامی را متوجه شخص رییس دولت نمی کنند.

سرویس تاریخ مشرق- روز ۲۳ تیرماه، سالگرد حضور تاریخی مردم انقلابی تهران در خیابان برای دفاع از نظام و پایان دادن به فتنه موسوم به «کوی دانشگاه» در سال ۷۸ بود. در این روز، بعد از چند روز تعلل، ناتوانی و بی ارادگی دستگاه های مسوول دولتی در مدیریت بحران و برقراری آرامش، در نهایت با مصوبه شورای عالی امنیت ملی، سپاه پاسداران هدایت بحران را در دست گرفت و با استفاده از نیروهای بسیجی در کنار نیروی انتظامی و پشتیبانی مردم همیشه در صحنه‌ی تهران، بساط آشوب طلبان و اغتشاش گران را در ظرف چند ساعت جمع کرد.

اما در همان بحبوحه، خبر انتشار نامه ای به امضای شماری از فرماندهان سپاه به رییس جمهور وقت درباره لزوم برخورد قاطعانه با فتنه گران، به ابزاری در دست مطبوعات زنجیره ای دوم خردادی تبدیل شد که این نهاد انقلابی را به «تهدید رییس جمهور» و «مداخله در کار دولت» و مسایلی از این دست متهم کنند. تا همین امروز، وابستگان جریان اصلاحات به ویژه در رسانه های متعلق به این جریان، در سالگرد فتنه ۱۸ تیر ۷۸، در اشاره به آن غائله، در این جا و ان جا از نامه فرماندهان سپاه به خاتمی به عنوان سندی دال بر «مظلومیت دولت اصلاحات» و «بحران سازی»مخالفان اصلاحات برای دولت خاتمی یاد می کنند. اما حقیقت ان نامه چه بود و در چه فضایی نگاشته شد؟

بهتر است پیش از پاسخ به این پرسش، فضای حاکم بر کشور را در آن برهه ۵ روزه(۱۸تا ۲۳ تیر) از لا به لای خاطرات برخی چهره های حاضر و فعال در آن مقطع، تا حدی ترسیم کنیم.

سرداررحیم صفوی، فرمانده وقت سپاه پاسداران در سال ۷۸، در گفتگو با خبرگزاری فارس در ۱۹ بهمن ۱۳۹۰، درباره ماجرای کوی چنین گفت:

“فتنه‌ای که در سال ۱۳۷۸ رقم خورد، محصول تفکری بود که آن سالها در بعضی از دستگاه‌های ما ریشه داشت. می‌خواستند نهادهای امنیتی و انتظامی ما را فلج و در نتیجه امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران را تضعیف کنند.”

سردار صفوی درباره نقش برخی از دستگاه های دولتی در دامن زدن به آشوب نیز چنین توضیح داد:

“در برخی از وزارتخانه‌های آن زمان ـ مثلا وزارت کشور و وزارت علوم ـ وجود داشت. در روزهای نخست فتنه ۷۸ وزیر کشور اجازه نمی‌داد که سپاه و بسیج وارد عمل شده و آشوبی که تهران را به آتش کشیده بود را آرام کنند. می‌گفت فقط نیروی انتظامی و این در حالی بود که نیروی انتظامی می‌گفت که ما دیگر نمی‌توانیم ادامه بدهیم. من برای اولین بار همین‌جا عرض بکنم که من در آن قضیه برخورد جدی با وزیر کشور وقت داشتم.”

او درباره مجادلات در شورای عالی امنیت ملی نیز افزود:

“در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی که دبیر آن آقای دکتر حسن روحانی بود، یک برخورد لفظی بین ما پیش آمد و آقای روحانی به نفع سپاه رای داد و گفت: «سپاه باید بیاید؛ برای دفع فتنه تهران». بعداین که موضوع گزارش شد و حضرت آقا هم اجازه دادند، با ورود بسیج و سپاه، ظرف چند ساعت این فتنه تمام شد. می‌توانم بگویم عناصری که ما آن زمان دستگیر کردیم آنها گفتند که توسط مسؤلان برخی وزارتخانه ها حمایت می شدند…..بعد از اینکه سپاه و بسیج وارد عمل شدند و ظرف ۲ ساعت کار را تمام کردند.”

«حسین مظفر»، که در مقطع ۱۸ تیر ۷۸، وزیر آموزش و پرورش در دولت خاتمی بود، در برنامه تلویزیونی «شاهد عینی» فضای حاکم بر کابینه خاتمی را در صبح شنبه، ۱۹ تیرماه، زمانی که فتنه گران در حال جولان در خیابان های مرکزی تهران بودند، شرحی تفصیلی داد که از بابت اهمیت موضوع، بخش بلندی از روایت ایشان را نقل می کنیم:

” مقطع بررسی برنامه سوم(توسعه) بود. تا رسیدیم به جلسه دولت گفتند بسم‌الله‌الرحمن الرحیم برنامه را باز کنید. از آن طرف بحران دارد اتفاق می‌افتد و آتش‌افکنان دارند پیشروی می‌کنند و اینها انگار ککشان هم نگزیده است. پرسیدم آقای خاتمی! دارید چه کار می‌کنید؟ جواب داد: داریم وارد دستور کار می‌شویم. گفتم: مگر شما خبر ندارید که دارد در جامعه چه می‌گذرد؟ دارند پاسگاه‌ها را می‌گیرند، دارند حمله می‌کنند دارند جلو می‌آیند. آن موقع هم تازه به کلانتری زیر پل حافظ رسیده بودند و می‌خواستند آنجا را بگیرند. گفت: می‌گویی چه کار کنیم؟ گفتم: باید بحث کنیم که این اوضاع و احوال را چه کنیم و چگونه جلوی چماقدارهایی را که دارند می‌زنند و می‌شکنند بگیریم. گفت: به ما چه؟ ما که موافق نیستیم. گفتم: آخر عکس شما را بالای سرشان گرفته‌اند. دیشب من با اینها بودم عکس شما را بالای سرشان گرفته‌اند و به اتکای حرف شما دارند خرابکاری می‌کنند دارند نشان می‌دهند طرفدار شما هستند و به طرفداری از شما دارند خرابکاری می‌کنند. گفت: با آقای حجازی صحبت کرده‌ام که کمیته‌ای تشکیل بدهیم و … گفتم: کمیته‌ یعنی چه؟ شما باید بروی صدا و سیما و موضع‌گیری و اعلام کنی که این اغتشاش‌گرها از ما نیستند. اگر شما این جمله را بگویی کار تمام است و بسیجی‌ها و نیروهای انتظامی غائله را ختم می‌کنند. الان نمی‌دانند چه باید بکنند. از یک طرف شما رئیس دولت هستید و از یک طرف هم اینها دارند به طرفداری از شما این کارها را می‌کنند. یک کمی فکر کرد و گفت: خیلی خوب! بنشینیم بحث کنیم. من گفتم: شما باید بروی و اعلام موضع کنی. ولی هفت هشت نفر از آقایان گفتند: شما به هیچ وجه نباید این کار را بکنی به خاطر اینکه آن طیف که با شما مخالف است چهار تا از بچه‌هایی هم که حامی شما هستند با این صحبت از دست می‌دهی. هر کسی که این بساط را راه انداخته است خودش هم باید برود جمع کند. گفتم: چه بساطی راه انداخته است؟ اینها به اسم آقای خاتمی دارند این کارها را می‌کنند.”

بخشی از روایت «سید نظام الدین موسوی»، که در زمان غائله کوی دانشگاه، مسوول بسیج دانشجویی دانشگاه تهران بود و در کل جریان در بطن ماجرا حضور داشت، درباره ماهیت آشوب ها در قلب پایتختف از این قرار است:

“عملاً اتفاقاتی افتاد که معلوم شد اینها(دفتر تحکیم) دیگر نمی توانند فضا را حتی کنترل کنند و نوبت موج سواری ضدانقلاب شده است. مثلا در همین تجمع، آقای خلیلی عراقی رییس وقت دانشگاه که یک اصلاح طلب بود، وقتی خواست صحبت بکند هو شد و پایین آمد. بعد از آن یکی از بچه‌های انجمن رفت تند صحبت کرد ولی پس از آن تریبون نیز از دست‌شان در رفت. یادم هست یک زنی بالا رفت و گفت پسر من را سال ۶۱ اعدام کرده‌اند و امروز روز انتقام است! یعنی مادر یکی از منافقین اول انقلاب بود. در این فضا طیف مخالف نظام آمدند، روی موج سوار شدند و اولین بار بود که به طور خاص علیه رهبری شعار دادند.

از اینجا عملاً فضایی که شکل گرفت، فضای ضدانقلاب و خارج از چارچوب‌های نظام بود. اینها روز در خیابان‌ها تجمع داشتند و شب می‌آمدند در کوی شعار می‌دادند. یکشنبه ۲۰ تیر جلوی وزارت کشور رفتند، در وزارت کشور را کندند، شعارهای بسیار تند دادند.”

این ها گوشه هایی از وضعیت بحرانی امنیتی کشور در فاصله بین شامگاه ۱۷ تیر تا ۲۳ تیر ۷۸ بود. در چنین حال و هوایی، شماری از فرماندهان یک نهاد انقلابی که اصولا کارویژه تشکیل آن، طبق اساسنامه، حفاظت از انقلاب است، نه در قالب یک مکاتبه رسمی و سازمانی، که در قالب یک «شکوِه نامه» و «گلایه» از سر دردمندی انقلابی، خطاب به رییس جمهور وقت منتشر کردند، رییس جمهوری که همین چند روایت نشان می دهد که دست کم توان مدیریت اوضاع بحرانی پیش آمده را نداشت. بگذریم از این که طبق شواهد و مدارکی که بعدتر آشکار شد، خاتمی در کنار نداشتن توان، خواست قلبی هم برای جمع کردن ماجرا نداشت و با هدایت عناصری از همراهان خود در دولت، قصد امتیازگیری از آن آشوب ها را در سر می پروراند.

در سراسر این نامه که البته پیش از این هم در فضای مجازی منتشر شده بود، احترام و حرمت گذاری به رییس جمهور قانونی کشور موج می زند و فرماندهان دردمند و دلسوخته سپاه در هیچ کجای نامه(علی رغم اطلاع از پشت پرده جریانات)، اتهامی را متوجه شخص رییس دولت نمی کنند. در این نامه، امضاءکنندگان پس از ارایه شرحی اجمالی از بحرانی بودن اوضاع و این که اغتشاش گران و منافقانی که خود را در صفوف دانشجویان جا زده اند، قصد دارند ماجرا را به سوی بیت رهبر انقلاب هدایت کنند، از رییس جمهور خواستار اقدامی عاجل و قاطع در این زمینه می شوند. تازه بعد از این تقاضا، آن ها در کمال ادب و احترام وظیفه ذاتی و قانونی خود را در حفاظت از انقلاب یادآور می شوند:

” در پایان با کمال احترام و علاقه به حضرت‌عالی اعلام می‌داریم کاسه‌ی صبرمان به پایان رسیده و تحمل بیش از آن را در صورت عدم رسیدگی، بر خود جایز نمی‌دانیم.”

و کاملا واضح است که با توجه به اوضاعی که وصفش رفت، و تعلل برخی دستگاه های مسوول در کنترل بحران، مخاطب اصلی این هشدار، منافقان و آشوب گرانی بودند که چند روز در قلب پایتخت امنیت کشور را به مخاطره انداخته و موجب طمع جدی دشمنان خارجی شده بودند.

از آن زمان تا خود امروز، این نامه جمعی از فرماندهان سپاه، در کنار شمار دیگری از تبلیغات دروغین، به ابزار مظلوم نمایی جریان موسوم به اصلاحات و لیدر آن ها تبدیل شده است. در صورتی که نگارش و انتشار چنین نامه ای، چیزی جز انجام وظیفه شرعی، قانونی و اخلاقی آن فرماندهان نبوده است. در نهایت هم با مصوبه شورای عالی امنیت ملی، سپاه پاسداران به صورت بسیار نرم تر از آن چیزی که برخی انتظارش را می کشیدند، یعنی با استفاده از نیروهای داوطلب بسیجی در کنار نیروی انتظامی، و البته با حضور غرورآفرین و بصیرانه مردم انقلابی، در عرض چند ساعت غائله را ختم کردند، بی آن که خونی ریخته شود.

در ادامه متن نامه، آن طور که در روزنامه «جبهه»(مورخه ۲۹ تیر ۷۸) منتشر شد، عینا تقدیم حضور مخاطبان می گردد:

ریاست محترم جمهوری حضرت حجت‌الاسلام ‌والمسلمین جناب آقای سیدمحمد خاتمی

با عرض سلام و خسته نباشید به استحضار می‌رساند:

به‌دنبال حوادث اخیر به عنوان مجموعه‌ای از خدمتگزاران دوران دفاع مقدس ملت شریف ایران، وظیفهٔ خود دانستیم مطالبی را خدمت حضرت‌عالی دانشمند ارزشمند عرضه بداریم. امیدواریم با سعهٔ صدر و شعار ارزشمند توأم با سیره‌ای که تبلیغ می‌فرمایید (شنیدن هر سخن و ایده‌ ولو مخالف) به این موضوع که شاید درد هزاران زجرکشیدهٔ انقلاب باشد که امروزه به‌دور از هرگونه خط و خطوط با چشمی نگران، مسائل و حوادث انقلاب را می‌نگرند و سکوت، مسامحه و ساده‌انگاری مسئولین که از برکت خون هزاران شهید بر مسند نشسته‌اند، متحیر و متعجب‌اند.

جناب آقای خاتمی، قطعاً همهٔ ما حضرت‌عالی را انسانی وارسته، انقلابی، متدین و دارای ریشهٔ عمیق دینی در حوزه و دلسوز به انقلاب دانسته و می‌دانیم، اما نحوهٔ برخورد با حوادثی که همهٔ ما شاهد شادی و رقص دشمنان پیرامون آن هستیم و در اولویت قرار دادن پیگیری برخی اشتباهات و تخلفات و بزرگ کردن آن‌ها در مقابل عدم توجه و یا کوچک جلوه دادن برخی دیگر از همین نمونه قانون‌شکنی و هتک حرمت و فشار، باعث شده است جریان‌های معاند با انقلاب گستاختر و در مقابل آن، مدافعان انقلاب محافظه‌کارانه و با دلزدگی توأم با ناامیدی، هر روز تحقیر شده و به ثمرهٔ این همه خون نگریسته و انگشت خود را با تاسف و تاثر می‌گزند.

جناب آقای رئیس‌جمهور، حمله به کوی دانشگاه همان‌طوری که رهبر بزرگوار و مظلوم این انقلاب فرمودند امری ناپسند، زشت و بد بود و علی‌رغم این‌که سخت‌ترین و تندترین برخوردها با آن انجام پذیرفت اما همهٔ مردم به دلیل ناپسندی عمل انجام شده این برخوردها را پذیرفته و بر آن صحه گذاردند، اما سؤال مهم و پرابهام این است که آیا فاجعه فقط همین بود؟

صرفاً همین موضوع قابل پیگیری و توجه و اعتراض و تحصن است که چند وزیر به خاطر آن استعفا دهند، شورای امنیت تشکیل جلسه بدهد و گروه تحقیق تشکیل گردد، اما آیا حرمت‌شکنی و توهین به مبانی این نظام، تاسف و پیگیری ندارد؟ آیا حریم ولایت فقیه کمتر از کوی دانشگاه است؟ آیا حریم امام، آن انسان کم‌نظیر، کمتر از جسارت به یک دانشجو است؟ آیا چند روز امنیت کشور را دچار اخلال کردن و به هر مؤمن و متدین حمله کردن و آتش زدن فاجعه نیست؟ آیا زیر سئوال بردن جمهوری اسلامی، این یادگار ده‌ها هزار شهید و شعار علیه آن دادن فاجعه نیست؟

جناب آقای خاتمی، چند شب پیش وقتی گفته شد عده‌ای با شعار علیه رهبر معظم انقلاب به سمت مجموعهٔ شهید مطهری در حرکت‌اند، بچه‌های کوچک ما در چشم ما نگریستند، انگار از ما سؤال می‌کردند غیرت شما کجا رفته است؟

جناب آقای رئیس‌جمهور، امروز وقتی چهرهٔ رهبر معظم انقلاب را دیدیم مرگ خودمان را از خداوند طلب کردیم چون که کتف‌هایمان بسته است و خار در چشم و استخوان در گلو باید ناظر پژمرده شدن نهالی باشیم که حاصل ۱۴ قرن سیلی و زجر شیعه و اسلام است.

جناب آقای خاتمی، شما خوب می‌دانید، در عین توانمندی به‌خاطر مصلحت‌اندیشی دوستان ناتوانیم. چه کسی است که نداند امروز منافقین و معاندین دسته دسته به نام دانشجو به صف این معرکه می‌پیوندند و خودی‌های کینه‌جو و منفعت‌طلب کوته‌نظر آتش‌بیار آن شده‌اند و برای تهییج آن، از هر سخن و نوشته‌ای دریغ نمی‌کنند؟

جناب آقای خاتمی، تا کی با اشک بنگریم و خون دل بخوریم و با هرج و مرج و توهین، تمرین دموکراسی کنیم و به قیمت از دست رفتن نظام صبر انقلابی داشته باشیم؟

جناب آقای رئیس‌جمهور، هزاران خانوادهٔ شهید و جانباز و رزمنده به شما رأی دادند که رأی آن‌ها مدال سینه شماست. آن‌ها از شما انتظار برخورد منصفانه با این مسائل را دارند و ما امروز رد پای دشمن را در این حوادث به خوبی می‌بینیم و قهقههٔ مستانه را می‌شنویم. امروز را دریابید که فردا خیلی دیر است و پشیمانی فردا غیرقابل جبران است.

سیدبزرگوار، به سخنرانی به ظاهر دوستان و خودی‌ها در جمع دانشجویان بنگرید، آیا همهٔ آن گفته‌ها تشویق و ترغیب به هرج و مرج و قانون‌شکنی نیست؟

آیا معنای سال امام (ره) همین بود؟ آیا به همین صورت می‌توان میراث گرانبهای او را حفظ کرد و آیا بی‌توجهی تعداد اندکی به نام حزب‌الله مجوزی است برای شکستن سر هر متدین و هتک حرمت آن؟

جناب آقای خاتمی، رسانه‌ها و رادیوهای دنیا را بنگرید، آیا صدای دف و دهل آن‌ها به گوش نمی‌رسد؟

جناب آقای رئیس‌جمهور، اگر امروز تصمیم انقلابی نگیرید و رسالت اسلامی و ملی خودتان را عمل نکنید، فردا آن‌قدر دیر و غیرقابل جبران است که قابل تصور نیست.

در پایان با کمال احترام و علاقه به حضرت‌عالی اعلام می‌داریم کاسهٔ صبرمان به پایان رسیده و تحمل بیش از آن را در صورت عدم رسیدگی، بر خود جایز نمی‌دانیم.

فرماندهان و خدمتگزاران ملت شریف ایران در دوران دفاع مقدس: غلامعلی رشید ـ عزیز جعفری ـ محمدباقر قالیباف ـ قاسم سلیمانی ـ جعفر اسدی ـ احمد کاظمی ـ محمد کوثری ـ اسدالله ناصح ـ محمد باقری ـ غلامرضا محرابی ـ عبدالحمید رئوفی‌نژاد ـ نورعلی شوشتری ـ دکترعلی احمدیان ـ احمد غلامپور ـ‌ یعقوب زهدی ـ نبی‌الله رودکی ـ علی فدوی ـ غلامرضا جلالی ـ امین شریعتی ـ‌ حسین همدانی ـ اسماعیل قاآنی ـ علی فضلی ـ‌ علی زاهدی ـ مرتضی قربانی.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید