چطور باید درباره لابی اسراییل سخن گفت؟

    کد خبر :502654
لابی اسراییل

استفان والت نظریه پرداز روابط بین الملل در فارین پالیسی نوشت: مناقشات اخیر درباره توییت های نماینده کنگره، ایلهان عمر در انتقاد از رفتار دولت اسرائیل و حامیان آن در آمریکا علی‌الخصوص لابی ایپک، یک حقیقت را آشکار می‌کند: روابط آمریکا و اسرائیل و در چشم‌انداز وسیع‌تر، سیاست خاورمیانه‌ای دولت آمریکا، حوزه پرمخاطره‌ای است که هر کس به آن ورود کند، برایش هزینه در بر خواهد داشت. پاسخ‌های تند به عمر مایه تعجب نیست و متاسفانه همانند گذشته این بار نیز این مناقشات بیشتر از آنکه تبیین کننده باشد، سوار بر موج احساسات شده است. اما وسعت و شدت این واکنش‌ها هنوز نکاتی به ما می‌آموزد.

به گزارش انتخاب؛ در ادامه این مطلب آمده است: همه ما باید قادر باشیم که صریح و آزاد درباره نیروهای شکل‌دهنده به سیاست امروز آمریکا سخن بگوییم. این شامل نهادهایی مانند ایپک نیز می‌شود که تلاش می‌کنند سیاست آمریکا را به سوی اسراییل و خاورمیانه متمایل کنند.

تعصب و خشونت را باید قویا محکوم کرد اما ایستادن در برابر اظهارات ضدیهودی را نباید به عنوان سلاحی سیاسی برای ساکت کردن گفتمان صادقانه به کار برد. چنانکه جی. جی. گلدبرگ سردبیر سابق نشریه فوروارد در کتاب قدرت یهود می‌نویسد: «به نظر می‌رسد ناچار شده‌ایم بین سلطه وسیع یهودیت یا عدم موجودیت یهودیت، یکی را برگزینیم. جایی میان این دو یک واقعیت وجود دارد که گویی کسی نمی‌خواهد آن را بیان کنید و آن این حقیقت است که یک جامعه یهودی متشکل از گروهی تشکل و چهره شناخته‌شده وجود دارد که بخشی از بازیگران سیاسی این کشور هستند. هیچ ایرادی ندارد که آنها نیز مانند دیگران در بازی سیاست شرکت کنند».

دقیقا همینطور است. اشاره ساده گلدبرگ به هر دو حقیقت یعنی میراث تاریخی و بستر آن، در کنار واقعیت‌های امروز به ما نشان می‌دهد که چگونه باید درباره نفوذ تشکل‌های مختلف و افراد خاص در سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا بیندیشیم و صحبت کنیم. به بیان صریح‌تر باید بدانیم:

نخست آنکه کاری که تشکل‌هایی مانند ایپک، کنفرانس روسای سازمان‌های بزرگ یهودی آمریکا، اتحاد مسیحیان برای اسراییل، سازمان صهیونیست آمریکا، موسسه یهودی امنیت ملی آمریکا، بنیاد دفاع از دموکراسی ها و برخی دیگر انجام می‌دهند و آنچه ثروتمندانی مانند حاییم سابان و شلدون آدلسون سالها به آن اشتغال دارند، یک فعالیت عادی سیاسی است که کاملا با مبنای منافع گروهی در سیاست آمریکا همخوانی دارد.

قانون اساسی آمریکا تضمین کننده آزادی گردهمایی و بیان است که متضمن این است که تمام آمریکایی‌هایی که تلاش دارند گردهم بیایند و سیاست خاصی را ترویج کنند، در چارچوب قانون اجازه آن را دارند. فعالیت افراد و تشکل‌های دخیل در لابی اسراییل نیز تفاوتی با سایر تشکل‌های سیاسی آمریکا مانند سازمان ملی اسلحه و غیره ندارد. هیچ مسأله سری، غیرمشروع یا توطئه آمیزی نیز وجود ندارد؛ این نحوه عملکرد نظام حکومتی آمریکاست.

دوم اینکه این افراد و تشکل‌ها چندان هماهنگ و تحت رهبری واحد عمل نمی‌کنند. درست است که نهادهای متعددی برای تعمیق روابط آمریکا با اسراییل تلاش مصرانه ای می‌کنند اما آنها گاهی درباره ماهیت مسائلی مانند توافق هسته‌ای با ایران یا کارایی راه‌حل دو دولت برای حل معضل اسراییل و فلسطین باهم اختلاف نظر دارند.

سوم اینکه آنچه معرف لابی اسرائیل است، مذهب یا نژاد اعضای آن نمی‌باشد بلکه هدف سیاسی مشترک بین آنهاست که همانا تلاش برای کسب حمایت آمریکا می‌باشد. برخی از آنها یهودیان حامی حکومت اسراییل هستند اما غیریهودیانی مانند مسیحیان اوانجلیک نیز در میان آنها وجود دارند. به علاوه بسیاری از یهودیان آمریکا منتقد رفتار حکومت اسراییل هستند. به همین دلیل استفاده از عبارت لابی یهودی برای اشاره به گروه‌های هوادار اسراییل، هم دقیق نیست هم متضمن کلیشه‌های خطرناکی می‌باشد.

چهارم اینکه همانند سایر گروه‌های دارای منافع، لابی اسرائیل نیز از ابزارهای متنوعی برای نیل به اهدافش استفاده می‌کند. قسمتی از راهبرد آنها حمایت مالی از کمپین‌های تبلیغاتی کاندیداها در انتخابات است اگرچه ایپک این کار را نمی‌کند. برخی از آنها به لابی مستقیم در واشنگتن می‌پردازند و برخی با انتشار نشریات، افکار عمومی را با خود همراه می‌کنند. بنابراین تمرکز منحصر بر حمایت مالی از کمپین‌های تبلیغاتی به معنی نادیده گرفتن بخش بزرگی از حقیقت است.

سرانجام اینکه هیچ تشکل سیاسی نیست که همیشه به اهداف مدنظرش دست یابد. لابی اسراییل بر تمام وجوه سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا تسلط ندارد. هیچکس منکر این نیست که لابی اسراییل نفوذ زیادی در تصمیمات واشنگتن دارد. اما استفاده از واژه‌هایی مانند سلطه و کنترل باعث می‌شود تصویری دور از واقعیت ترسیم شود مانند اینکه عده‌ای در سایه، عروسک گردان سیاستگذاران آمریکایی هستند.

با احتساب این حقایق باید گفت توییت های عمر نادرست و سهل انگارانه منتشر شدند و ریشه در غفلتی داشتند که خودش بعداً آن را پذیرفت. اما من معتقد نیستم که آنها حکایت از مواضع ضد یهودی او داشته‌اند و واکنش‌هایی مانند خواستار استعفای او شدن، مناسب این اوضاع نیست. برای تازه کارها، توییتر ابزاری نامناسب است: نمی‌توان در قالب ۱۴۰ یا ۲۸۰ کاراکتر به مباحث پیچیده‌ای مانند این موضوع پرداخت. به علاوه ادعای او مبنی براینکه ایپک به نمایندگان پول می‌دهد با واقعیت منطبق نیست. ایپک به فعالیت گسترده‌ای در لابی‌های چهره به چهره اشتغال دارد، یک کنفرانس بزرگ را سالانه برگزار می‌کند، در حوزه‌های انتخابیه محلی فعالیت دارد، از سفرهای کنگره‌ای به اسراییل حمایت مالی می‌کند و درباره نگاه کاندیداهای انتخاباتی به روابط آمریکا با اسراییل به سایر فعالان سیاسی اطلاع‌رسانی می‌کند اما از کمپین‌های انتخاباتی حمایت مالی نمی‌کند. وقتی در این میدان مین پا می‌گذارید، باید با اطلاعات دقیقی خود را مجهز کنید.

اگرچه عمر مستحق آن است که به خاطر رفتار نامناسبش توجیه شود، اما حتی اگر حساسیت بیشتری نسبت به تاریخ ضدیهودیت نشان می‌داد و موضعی موثق‌تر به خود می‌گرفت، بازهم هدف موج انتقادات قرار می‌گرفت. چراکه حتی اطلاعات کامل و دقیق از فعالیت‌های لابی اسراییل برای کسی که به انتقاد از حمایت یکطرفه آمریکا از اسراییل بپردازد و با سیاست‌های گروه‌هایی مانند ایپک مخالفت کند، سپر دفاعی مناسبی تلقی نمی‌شود. این را از روی تجربه میگویم. در کتابی که سال ۲۰۰۷ با همراهی جان میرشایمر نوشتم، دریافتیم که هرگونه اظهار این موضوع در سایه دوهزار سال تاریخ رخ می‌دهد. ما تا حدی منتقد برخی سیاست‌های لابی اسراییل بودیم اما هیچگاه فعالیت‌های این گروه را غیرمشروع ندانستیم و حتی به جز موارد معدودی که سیاست‌های این گروه فجایعی برای آمریکا به بار آورد، از مواضع این گروه حمایت کردیم و حتی تاکید کردیم که آمریکا باید در کنار اسراییل بایستد و سیاستهایی اتخاذ کند که ثبات در خاورمیانه و امنیت اسراییل را به بار بیاورد. ما در این کتاب نوشتیم که هر گاه امنیت اسراییل به خطر افتاد آمریکا باید وارد عمل شود و راه‌حل دو دولتی را نیز قویا توصیه کردیم.

با تمام اینها ما نیز مانند عمر هدف حملات تندی قرار گرفتیم. آنها ما را ضدیهودی خواندند و ادعا کردند که پژوهش خود را با جستجو در وب سایتهای نئونازی ها سرهم کرده‌ایم. در میان منتقدان ما برخی افراد متفکر با اعتبار سیاسی بالا نیز دیده می‌شدند. به چه دلیل هر انتقاد جدی از اسراییل یا لابی آن با چنین واکنش تندی مواجه می‌شود؟ دلیلش این است که پس از پنجاه سال اشغال، اسارت جمعیتی از فلسطینیان در غزه و تمایل مداوم سیاست‌های داخلی اسراییل به سوی احزاب راست، موجب کاهش حمایت از اسراییل در ایالات متحده شده است. تنها با تاختن به همین منتقدان اسراییل است که لابی اسراییل می‌تواند این بحث را به طور یکجانبه مطرح کرده و حمایت آمریکا را حفظ کند.

بنابراین واکنش به هر شخصیت برجسته‌ای که به انتقاد از رفتار اسراییل بپردازد، با محکوم کردن، به حاشیه راندن و حتی ساکت کردن همراه می‌شود. با ممانعت از پیشرفت منتقدان در موقعیتی که دارند، دیگران را نیز از ارتکاب این عمل در آینده منصرف می‌کنند. به همین دلیل هنوز بحث دقیق و سازنده ای از این معضل در آمریکا مطرح نشده است. من معتقدم که این اقدامات در آینده نتیجه‌ای معکوس خواهند داشت. اغلب آمریکایی‌ها از جمله یهودیان آمریکا مدافع آزادی بیان، مدارای متقابل و مبانی حقوق بشر هستند. آنها سرکوب صداهای مختلف را نمی‌پسندند و می‌دانند که حمایت از جامعه لیبرال برای حفظ امنیت و حقوق اقلیت‌ها از اهمیت اساسی برخوردار است.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید