نگاهی به فیلم «حیوانات شبانه» تام فورد؛

طراح مُد چگونه فیلم شترگاو پلنگی می‌سازد؟

    کد خبر :49264

فیلم «حیوانات شبانه» تام فورد نسبت به فیلم کج اندیشانه «مرد مجرد» فیلم آراسته‌تری است.

فیلم «حیوانات شبانه» اثری از «تام فورد» طراح مد مشهوری است که در سالهای 1990 تا سال 2004 در کمپانی مد گوچی مشغول فعالیت بود تا اینکه در سال 2004 برند خود یعنی «تام فورد» را وارد بازار کرد. او در سال 2009 نخستین فیلم خود را با عنوان «مرد مجرد» با برداشتی از رمان «کریستوفر اشروود» ( انتشار در سال 1965) و با حضور هنرپیشه‌های سرشناسی همچون «کالین فرث» و «جولیان مور» ساخت.

«فورد» همانطور که سالها با موفقیت در زمینه مد موفق شد چهره برند «گوچی» را تغییر دهد و میلیادرها دلار برای «گوچی» و مدل «تام فوردی» پولساز باشد با همین چهره موفق در دنیای مد با بررسی دو فیلمش می‌توان حدس زد که او برخلاف آوازه سلبرتی‌وارش کارگردانی به شدت ایدئولوژیک است و می‌خواهد با استفاده از ابزار قدرتمند سینما، طراحی خودش را از دنیا بسازد. او با فیلم «مرد مجرد» نشان داد مثل سایر فیلمسازان بلند آوازه‌ای مثل هانکه، مالیک، گدار و … قصد دارد نقشه راه زندگی بشر را تغییر دهد. نقشه‌ای که مذاهب آسمانی قرن‌هاست آن را ساخته‌اند اما فیلمسازانی از جنس او می‌خواهند معادله رایج را نقض کنند و با طراحی جدیدی  در مشی زندگی بشری، جهانی دگر را بسازنند. تصور او از روش زیست بشری، برداشتی شبیه دنیای مُد است. «فورد» با سه دهه نفوذ در دنیای مد، روی سبک پوششی زندگی مردم اروپا و آمریکا تغییر شگرفی را رقم زد و با ورود به دنیای فیلمسازی نشان می‌دهد که می‌خواهد زمینه تغییر بزرگتری را فراهم آورد. در مواجه با فیلم کج اندیشانه نخست او، طبیعی است این سئوال پیش می‌آید که آیا امثال فورد می‌خواهند اختیار مُد ایدئولوژیک سینما را در دست گیرند؟!

فیلم «حیوانات شبانه» تام فورد نسبت به فیلم کج اندیشانه «مرد مجرد» فیلم آراسته‌تری است. اما همچنان با وجود آراستگی بصری و طراحی‌های مدرن، ذات انسانی همچنان برای او، در مقام یک دگراندیش، معادله‌ خطرناک و پیچید‌ه‌ای است و او برای بیات قدرت تاثیر انسان بر سرنوشت خویش، فیلمی را می‌خواهد شبیه تالیفات برگمان خلق کند. و برای برگمان شدن که امری محال است، شخصیت‌‎های دو فیلمش را در گرداب خفقان و افسردگی فرو می‌برد. تصور کنید از تلقی ساده‌انگارانه فیلمساز از خفقان و افسردگی کاراکترهای محوری با گرته‌بردای از الگوی دیوید لینچ در مخمل آبی، عاقبت چه شتر، گاو پلنگی خواهد شد!

در فیلم نخست فورد، استاد دانشگاه، شخصیت محوری، پس از مرگ دوستش به نوعی «هستی هراسی» ملهم از لذت فردی می‌رسد. جورج (کالین فرث) شخصیت محوری فیلم مرد مجرد،  با فکر خودکشی و خلاص شدن از زندگی غیر قابل تحمل از خواب برمی‌خیزد. فورد در دنیای واقعی خودش در لذت بورژوایی دست نیافتی خاصی، غرق است اما درونمایه فیلم‌هایش درباره عزلت و انزواست. درسی که از دو فیلم تام فورد می‌گیریم این است که ارزش‌های بزرگ زندگی را باید در لذت‌های کوچک زندگی جستجو کنیم! این نگره امانیستی ضد آرمانی‌ترین مفهومی است از درون محتوای آثار فورد، طراح مدل ساطع‌ می‌شود. چنین نگاهی به زیست بشری چقدر ‌می‌تواند حقیرانه باشد.

فیلم «حیوانات شبانه» مثل فیلم دوم فورد اثربحث انگیزی است، ظاهرا فیلمی درباره غم از دست دادن معشوق است و از طرف دیگر زندگی مخفی- عاطفی که پنهان می‌ماند. فیلم «مرد مجرد» فورد، فیلم پاکیزه‌ای نیست، تفکر پاکیزه‌ای هم در آن جاری نیست، اما فیلم دوم، حیوانات شبانه، کمی آراسته است اما همان مفاهیم فیلم قبلی را در درونمایه‌اش دارد. خطوط بصری در دامنه فرمی حیوانات شبانه، به بیان هویت مخدوش و متفرعانه بخش حیوانی انسان می‌پردازد. کندو کاوی انسانی فیلم تازگی ندارد و متفکرانی در قالب فیلمساز، مثل لینچ، برگمان، مالیک، ویندینگ رفن و گاهی برادران کوئن، بارها همان مفهوم خاص «مضحکه خویشتن» را در آثارشان آزموده‌اند.

فیلم «حیوانات شبانه» در تیتراژ با تمیز زیست حیوانی از شالوده تجسد انسانی آغاز می‌شود، همچنانکه «مرد مجرد» با نقشی و نگاری مشابه، آغاز می‌شود. جنبه حیوانی انسان مثل آثار «رینر فاسبندر»، کاملا خوش رنگ و لعاب است، اما به زیبایی ظاهری عمقی نمی‌بخشد. بازی توام با امساک «اِیمی آدامز» هیچ تناسبی با نمایش «مضحکه خویشتن»، با ارائه تصویری از طراح سولوی اپرا و  صحنه خودکشی او روی صحنه ندارد. با این وسواس بصری ابتدایی، رمانتیک به ضد رمانتیسم تغییر معنی می‌دهد و فیلم با اپرای تصویری ابتدایی به جای نمایش علاقه‌مندی به نوعی بشر گرایی، جنبه ضد بشری پیدا می‌کند و به تصویری از فقدان و قطع امید از زندگی بدل می‌شود.

تیتراژ فیلم، موید تفکر فورد است که خویشتن انسانی در آثار او، در سایه روشن گرایش‌های گوناگون فکری گاهی به شکل افراطی و زمانی هم به گونۀ تفریطی ضجه می‌کشد که این ضجه کشیدن‌ها در متن روایت ادامه داشته، بدون آنکه تفلسف التهابات درونی و نیاز‌های روز افزون فکری شخصیت‌های اصلی را سیراب نماید. کاراکترهایی که تام فورد در دو فیلمش خلق کرده است جامعه گریز و جامعه ستیز نیستند اما دلایل حیات را تنها به یک دلیل فردی، گم کرده‌اند و کلیشه جلب ترحم تماشاگر نمی‌تواند پاسخگویی برای خلاء های ایدئولوژیک فیلم باشد. جهان فیلمسازی، جهان ابراز کردن است، ابزار نکردن مولف آوانگارد و تفلسف، معنی نمی‌دهد.

در تریلر روانشناختی «حیوانات شبانه» نسخه یک کتاب در حال انتشار به قلم ادوارد شِفیلد (جیک جینهال) به مدیر یک گالری معروف، سوزان مارو (ایمی آدامز) می‌رسد. روایت با این زن آغاز می‌شود که روزهای سختی را با همسرش هاتن، پشت سر می‌گذارد. همسرش در آستانه ورشکستگی مالی است و از سوی دیگر بن بست زناشویی، پیوند آنان را به ورطه ورشکستگی عاطفی کشانده است. «سوزان» نسخه تایپ شده رمان خشونت آمیز همسر سابقش را می‌خواند و با قهرمان روایت «تونی هستیگز» همذات پنداری می‌کند. تهدیدی روایی به تهدیدی ذهنی بدل می شود و به عمق ذهن سوزان سرایت می‌کند. این دو خط داستانی یعنی احوال کنونی «سوزان مارو»  و آنچه در کتاب می‌گذرد دو ریل روایت را تشکیل می‌دهند و  فلاش‌بک‌هایی از گذشته، آشنایی مارو و همسر سابق که کتابش در حال انتشار است، ریل رسوم روایت را دربر‌می‌گیرد.  روی کاغذ روایت فیلم خیلی سرسختانه پیش می‌رود، اما مسیر روایت در متن فیلم منطقی به نظر می‌رسد. تنها اشکال ممکن این است که تام فورد با همه توانایی و اشراف کاملی که به قصه اقتباسی آستین رایت دارد،  قصد دارد  با ترکیب سه روایت موازی با محوریت یک شخصیت،  به مولفه مورد علاقه‌اش، «مضحکه خویشتن» بپردازد.

حیوانات شبانه در عین سادگی، فیلم پیچیده‌ای است. شخصیت محوری سوزان است که نسبت به خویش، آگاهی دارد و خویش را در قالب من،  در خاطراتش با ادوارد شِفیلد تجربه می‌کند. در واقع او دارد از زوایه دید ادوارد به یک خویشتن شناسی مشترک توام با خودآگاهی می‌رسد. در داستان هم با انگیزه‌های روانی «غیرمن» و «غیر خود»،  دختر و همسر سابقش را به جای شخصیت های اصلی تصور می‌کند. در عرفان مسیحی خود به معنای بازگشت انسان به درون خویشتن است. این جمله را دقیقا می‌توان به سکانس پایانی فیلم تعمیم دارد.

 سیر دنبال کردن روایت نوشته شده توسط شفیلد، توام با مرور خاطرات ، سوزان را به درکی نامتعارف از مضحکه خویشتن می‌رساند. در تبیین مضحکه خویشتن  در متن فیلم حیوانات شبانه، همه چیز فیلم اغراق‌شده‌تر از واقعیت نیست. عنصر کشف نشده در نگاه سوزان است که حس همدلی برمی‌انگیزد و «مضحکه خویشتن» را با مخاطب به اشتراک می‌گذارد. مضحکه خویشتن نیاز به اغراق و تناقض دارد. مخاطب این نوشتار دائما پیش خودش سئوال می کند آیا نگارنده از عبارت «مضحکه خویشتن» استفاده می کند که جنبه فسلفی به نوشته‌اش بدهد؟ اصلا چنین قصدی وجود ندارد. آثار مالیک ، لینچ و گاهی برگمان و اغلب آثار کیارستمی در ایران با رویکردی فرمالیستی تحلیل شده‌اند و هر استباط دیگری از این فیلمسازان نفی شده است و قصد نگارنده پز نوشتاری نیست بلکه تا آنجا که لازم است سعی شده با رویکردی جزئی نگر مفاهیم مستتر در متن فیلم ارزیابی شود.

حیوانات شبانه نگاه انتقاد آمیزی به زندگی توخالی ثروتمندان خوش سلیقه دارد که عمدتا مصرف کننده تولیدات کمپانی تام فورد هستند. شخصیت گالری دار «سوزان مارو» علی رغم رفاه ظاهری و زندگی زناشویی در خانه مدرن شیشه‌ای مشرف به لس‌آنجلس، در میان توده عظیمی از آثار هنری معاصر زندگی می‌کند اما  تنها و غم زده‌است و پشیمان است از گذشته خویش. رفاه زندگی او ساختگی است. او و شوهرش بشدت بدهکار هستند و با سیلی صورت خودشان را سرخ می‌کنند.

چند قیاس کوچک در متن خود فیلم، به مفهوم  «مضحکه خویشتن» جنبه عمومی‌تری خواهد بخشید و اساسا قصد نگارنده از نوشتن این متن این بوده که مستقل از فرهنگ رایج فرمالیستی مفاهیم عمیقی که در سال ساله اخیر توسط سینماگران فرنگی مورد دستمایه قرار گرفته و فرمالیست های وطنی به غلط از آن تاسی گرفته اند را عمومی‌تر تحلیل کند. مضحکه خویشتن سر فصل روانشناختی – فلسفی است که به کرات در آثار لینج، مالیک، برگمان و گاهی چاشنی پیرنگ روایی هیچکاک بوده است. حتی فیلم «کپی برابر اصل» کیارستمی فقید با چنین دستمایه فلسفی ساخته شده است.

فرآیند «مضحکه خویشتن: را به سادگی می توان در حیوانات شبانه تفسیرکرد. زنی که در گذشته همسرش را به خاطر کمبو‌دهای مالی رها کرده و وارد زندگی مرد ثروتمندی شده، اما در آستانه میانسالی همان مرد ثروتمند ورشکست شده و به قصد یک سفر کاری، در یک هتل نوستالوژیک به همسرش خیانت می‌کند. حرکت سوزان مارو زندگی‌اش در ابتدا حرکت از نقطه صفر به نقطه صفر که هدف غایی این کاراکتر است به نوعی در مرزهای مشترک فلسفه و فیلمسازی، مضحکه خویشتن ، شناخته می‌شود. این دست فیلم‌ها عمدتا با تمرکز بروی مولفه نمایشی «حسرتی در گذشته» شکل می‌گیرند و اتفاقا روایت فورد از جایی آغاز می‌شود که سوزان در حسرت بدست آوردن گذشته، غرق شده است.

البته روایتفیلم با وسواسی دقیق طراحی شده و تضاد داستان خشونت آمیزی درباره تجاوز و انتقام در دشت‌های تگزاس که سوزان در کتاب شوهر سابقش می‌خواند، مردی که بیست سال است او را ندیده و با نگارش این داستان، ادوارد شِفیلد انتقام جدایی از سوزان را می‌گیرد. به هر حال سوزان در احساس دفن شده خود و ادوارد، تقصیر بزرگی را به گردن دارد. تام فورد به عنوان سناریست و کارگردان سه خط متفاوت را در این فیلم در هم پیچیده است، یکی واقعیت امروز است یکی واقعیت گذشته است و دیگر خط داستانی است که سوزان را به چالش می‌کشد و این داستان به تعبیر و نکوهش واقعیت امروز می‌پردازد. نمود چنین ‌جنبه هایی و تناقض‌هایی عظیم در زندگی او به تالیف «مضحکه خویشتن» دامنه گسترده‌تری می‌بخشد.

فیلم حیوانات شبانه به  داستانگویی سرمست کننده‌‌ای مبتلاست، سرمستی حاد از نوعی لذت و خوشی روشنفکرمآبانه که یک طراح مد سعی کرده آنرا را  هیجان انگیز و پر تعلیق نشان دهد تا تعارضات خاص خود با مفهوم را با هستی نمایش دهد، مثل بسیاری از فیلم‌های پر طمطراق فلسفی ناکام بزرگ که طی سی سال اخیر ساخته شدند اما در یاد نماندند.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید