بازخوانی «نامه‌های فهیمه»

    کد خبر :45140

سخن از فرمانده تخریب، شهید غلامرضا صادق‌زاده است؛ شهیدی که نامه‌های همسرش به او و البته پاسخ‌های او به همسرش در تاریخ دفاع مقدس، جاودانه شده است.

خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: یکی از نقاط عطف تاریخ دفاع مقدس مردم ایران، حضور و رشادت زوج‌های جوان در ایام جنگ تحمیلی در جبهه‌ها و پشت جبهه‌هاست؛ آنجا که هم مرد و هم زن خانواده، به صحنه آمدند و تصاویری بدیع از حماسه و شجاعت خلق کردند.

یکی از این زوج‌های جوان، زوج شهید غلامرضا صادق‌زاده و مرحوم بانو فهیمه بابائیان‌پور بوده‌اند که حکایاتی از زندگی آنان در یکی از پُر مخاطب‌ترین کتاب‌های منتشر شده حوزه دفاع مقدس، یعنی کتاب «نامه‌های فهیمه» ، به کوشش علیرضا کمری و انتشارات سوره مهر به زیور طبع آراسته شده است.

این دو از بسیار زوج‌هایی هستند که در زمان جنگ تحمیلی به یکدیگر نامه می‌نوشتند؛ اما نامه‌های آنان، نامه‌هایی معمولی نبود و بیشتر به نامه‌هایی عارفانه و حاوی نکات معرفتی شبیه بود.

و این، نمونه‌ای است از نامه‌های فهمیه به همسر رزمنده اش به مناسبت سالروز تولد او:

“به نام آن که خالقمان بود… و پیوند دهنده‌مان در قلب‌ها. و جهت دهنده‌مان در هدف ها. غلام رضا، همسر رزمنده، مهربان و عزیز و دوست داشتنی من! روز تولد، تذکری است برای انسان؛ تذکری تکان دهنده؛ باشد که هر زمان همانند این روز برایمان بیدارباشی باشد! بیست و یک سال، به بیانی دیگر ۷۶۶۵ روز و به زبانی دیگر، ۱۸۳۹۶۰ ساعت و یا ۱۱۰۳۷۶۰۰ دقیقه و از همه بالاتر و چشم گیرتر، ۶۶۲۲۵۶۰۰۰ ثانیه گذشت و گذشت؛ اما جای شُکرش باقی است که لااقل حدود دو سال خالصانه و صادقانه در راه او، او که تو را آفرید و او که پناه بی پناهان و یاور تنهاماندگان است، قدم نهادی.

غلام رضای من، صادق و خالص عزیز من! بدان این یگانه همسرت، آنکه به خاطر رضای خدا، رضا را انتخاب کرد، هم می خواهد که تو به آن راه خدا بروی. پیروزی را تک‌تیرها و رگبارهای شما، خون دوستان شما، خاک گلگون سرزمینتان، بشارت می‌دهد و شما پیروزید، چه بکُشید و چه کشته شوید. می‌دانم حتی اگر در این راه به آرزویت – که شهادت است – نرسی؛ تو خالص شدی و تو در گروه صالحین قرار گرفتی و این دیگر با خداست؛ خدایی که همیشه از او می خواهم تو آن گونه شوی که او می‌خواهد.

فهیم، همسرت؛ آن که می‌خواهد با شما در کنارتان به سوی مقصودتان رَوَد.»

غلامرضا و فهیمه به ترتیب در سال‌های ۱۳۳۹ و ۱۳۴۳ متولد شدند. سال ۱۳۵۸ بود که غلامرضا در رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد؛ اما درس مانع از فعالیت‌های دیگر او بویژه در آن سال‌ها و در کمک به هموطنان محروم نشد؛ آنجا که در سال ۱۳۵۹ و پیش از آغاز دفاع مقدس، در قالب جهاد سازندگی به برخی روستاها رفت و به یاری مردم پرداخت.

غلامرضا با شروع جنگ هم شوق رفتن به جبهه ها را داشت. این مهم در سال ۱۳۶۰ محقق شد و وی ابتدا وصیت نامه‌ای نوشت و خود را فردی که ان شاء الله منتظر شهادت است، نامید؛ وصیت نامه ای که این جملات در آن دیده می شود:

«بسم الله الرحمن الرحیم

توصیه‌های واجب یک مُنتظِر الشَّهاده إن شاء الله …؛ توصیه اول و بزرگ من این است که امت اسلامی ما به هیچ وجه، دست از اسلام و قرآن و امامان و ولایت فقیه بر ندارند … رابطه همیشگی خود را با خدا و قرآن قطع نکنند …»

تقدیر بر این بود تا غلامرضا و فهیمه در همان روزها با یکدیگر آشنا شوند. شب خواستگاری بود که فهیمه، شهادت غلامرضا را در خواب دید. این دو در فروردین ماه سال ۱۳۶۱ نزد حضرت امام رفتند تا معظم له، عقدشان را جاری کند؛ عقدی که البته یک شرط مهم از سوی عروس و داماد داشت: «به شرط آنکه برای شهادت ما دعا کنید و شفاعتمان را در آخرت بپذیرید.»

شروط از سوی عاقد مورد پذیرش قرار گرفت و خطبه عقد جاری شد. آن دو پس از آن، دو حلقه به دست یکدیگر کردند که این عبارت روی آن حکّ شده بود: «تنها رهِ سعادت؛ ایمان، جهاد، شهادت.»

با اینکه از خانواده صادق‌زاده، برادرِ غلامرضا، یعنی عبدالرضا، در جنگ مفقودالاثر شده بود؛ اما غلامرضا همچنان شوق جهاد داشت و البته فهیمه هم آنقدر او را تشویق کرد تا او هم درس را رها کند و به جبهه‌ها بشتابد.

و دیروز، ششم تیر ماه، یادآور ششم تیر ماه ۱۳۶۱ و سالروز شهادت شهید غلامرضا صادق‌زاده بود؛ فرمانده‌ای از فرماندهان واحد تخریب که بر اثر انفجاری در انبار چاشنی‌های مین در خرمشهر، به درجه رفیع شهادت نائل آمد و چنان در خون خود غلتید که تنها حلقه‌اش بر جای ماند.

پس از آن بود که فهیمه با لباس سفید بر سر باقیمانده‌های پیکر همسرش حاضر شد و شهادتش را به وی تبریک گفت. او تا یکسال سفید پوشید تا نشان دهد که از شهادت همسرش شادمان است و می‌گفت اگر غلامرضا به مرگ طبیعی از دنیا می رفت؛ حتما برای او عزاداری می‌کردم.

از آنجا که غلامرضا به صراحت وصیت کرده بود تا پس از شهادتش، فهیمه ازدواج کند و مجرد نمانَد؛ این بود که فهیمه به خواستگاری علیرضا، برادر دیگر غلامرضا از خود جواب مثبت داد.

لازم به ذکر است که علیرضا هم یکی از ایثارگران جنگ تحمیلی بود و برخی نامه‌های منتشر شده از فهیمه، به او نوشته شده است. فهیمه سرانجام در سال ۱۳۶۷ و در حالی که از زیارت حضرت فاطمه معصومه (س) باز می‌گشت، در حادثه رانندگی به غلامرضای شهیدش پیوست.

سال ۱۳۶۸ بود که مادر فهیمه، برخی نامه‌های او را برای روزنامه جمهوری اسلامی فرستاد تا منتشر شود.

انتشار این نامه‌هایِ به یاد ماندنی و پاسخ‌های غلامرضا و علیرضا به این نامه‌های سبب شد تا علیرضا کمری، تمام آن‌ها را در قالب کتاب «نامه‌های فهیمه» منتشر کند تا گوشه‌ای دیگر از حماسه دفاع مقدس مردم ایران و بویژه زوجهای جوان در تاریخ ثبت شده باشد.

در سی و پنجمین سالروز شهادت شهید غلامرضا صادق‌زاده، به روح بلند او و همسرش و البته همه شهدای تاریخ انقلاب و دفاع مقدس درود می فرستیم و برایشان آرزوی علوّ درجات داریم.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید