روایتی خواندنی از یک کلانتری در تهران

    کد خبر :357222

به سلامتی و میمنت و گوش شیطان کر، ما هم به خیل مالباخته‌ها پیوستیم! جای‌تان خالی، پریشب حین ارسال پیامک برای یک رفیق بی‌کلک از داخل اتومبیل، جوانی فرز و چالاک دستش را مثل قلاب از داخل پنجره نیمه‌باز آورد داخل اتومبیل و گوشی موبایلم را کار گرفت و بعد همچون قرقی در خلاف محل توقف اتومبیلم دوید و تا آمدم به خودم بیایم، سوار ترک موتوسیکلت رفیق شفیق و بامرامش که منتظرش بود، شد و لابد در طول مسیر قهقه‌زنان، همصدا با هم گفتند «خدایا شکرت.»

با آنكه بعد از قضاياي اخير «پسابرجام» و قمردر‌عقرب شدن اوضاع اقتصادي كه منجر به بالا رفتن پرشتاب آمار سرقت و كيف و موبايل‌قاپي شده بود، حواسم را در ترددهاي درون‌شهري جمع مي‌كردم و شيشه اتومبيلم را بالا مي‌كشيدم و شاسي قفل شدن در و پنجره را مي‌زدم، ولي اين بار ناخودآگاه از دستم در رفت و شيشه را نيمه‌باز گذاشتم تا اين‌گونه نقره‌داغ شوم.

وقتي به كلانتري محل رفتم و دليل مراجعه‌ام به افسرنگهبان را به سرباز وظيفه جلوي در ورودي گفتم، با لبخند مليحي گفت: «حاجي خدا بده بركت، توي اين دو روز بيست و هفت، هشت مورد اين جوري داشتيم.»

در شرايطي كه داخل محوطه منتظر افسرنگهبان بودم، ديدم در برابر حوادث ديگر آن وقت شب در آن حوزه استحفاظي، مورد من عددي نيست. مرد ميانسالي داشت با صداي بلند عشقِ لاتي مي‌گفت: «جناب سرگرد قربونت يكي رو بفرست جنازه باد كرده، همه‌جا بو گرفته.»

آخرش كه افسرنگهبان آمد، آب پاكي را ريخت و گفت: «بايد پليس ١١٠ را خبر مي‌كردي تا بياد گزارش اوليه تنظيم كنه، يا فردا صبح برو دادسراي محل.»

خودم را دوباره به محل وقوع سرقت رساندم و از آنجا پليس ١١٠ را خبر كردم و بعد از ٤٥ دقيقه درجه‌دار جوانِ مودبي با موتوسيكلت آمد و گزارش كوتاهي تنظيم كرد و نسخه‌اي از آن را دستم داد تا بروم حالشو ببرم! در طول انتظارم براي آمدن پليس ١١٠، پيش خودم گفتم محض رضاي خدا يك گشت پليس نبايد اين منطقه -ظاهرا- پرخلاف را ظرف اين مدت سروته مي‌كرد تا اين برادران فعال و خبره يك‌كم خودشان را جمع كنند و خيلي خوش به حال‌شان نباشد؟

نه به آن موقع كه در زمان فرماندهي سردار محمدباقر قاليباف شاهد جلوه‌گري بنزهاي شيك و صفركيلومتر ماموران و افسران گشت نيروي انتظامي در سطح شهر بوديم، نه به حالا كه شهر حسابي سوت و كوره! ياد حرف رييس‌ پليس تهران در يكي از گروه‌هاي تلگرامي افتادم كه خبر داده بود «به خاطر مسائل اقتصادي و اجتماعي جرايمي مانند دزدي و كيف‌قاپي و مانند اينها در پايتخت به شدت افزايش پيدا كرده است.»

جدا از لزوم رفع هرچه سريع‌تر معضلات اقتصادي و بيكاري و… آيا حضور و تردد گشت‌هاي موتوري و اتومبيل كلانتري‌ها و آگاهي‌ در سطح شهر (به‌ويژه مناطق جرم‌خيز در طول شب) نمي‌تواند در كاهش اين‌گونه جرائم نقش موثر داشته باشد؟

يكي از رفقاي صميمي كه از قضيه سرقت موبايلم مطلع شده بود با طنازي طي تماس تلفني گفت تا تو باشي اين‌قدر سنگ محروم و مستضعف و حاشيه‌نشين و عدالت اجتماعي را به سينه نزني، حرفت با عملت نمي‌خونه. اصلا تو را چه به گوشي SAMSUNG Galaxy S & plus؟

خدا قهرش اومده و اين جوري حالتو گرفته!»

جواد طوسی در اعتماد نوشت: گوشي را گذاشتم و با حالتي عصبي گفتم «مذهبتو شكر، يك گوشي‌ام به ما نديدند. حالا خوبه آيفون X دستم نبود.» بعد كه كمي آرام شدم تصميم گرفتم بروم يك گوشي چيني دَرِ پيت بخرم تا توي چشم نباشم!

يكي ديگر از دور و بري‌هاي قديمي هم براي آنكه مرا به روش سنتي خودش دلداري دهد، گفت: «قضا و بلا بوده، صدقه بده. همين كه يك بلايي سر خودت نيامده خدا را شكر كن.» راستش ديروز كه به قصد رفتن به دادسرا براي پيگيري موضوع از خانه بيرون آمدم، آهسته در طول مسير با خودم زمزمه كردم «همين كه با تيزي شهيد راه «سامسونگ پلاس» نشدم، بايد روزه شكر بجا بياورم. خلاصه كه دم رييس‌جمهور منتخب‌مان اين روزها حسابي گرم، از شما چه پنهان چند شبه كه مدام خواب «كليد بنفش» مي‌بينم!

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید