روایت دکان‌های “خون‌فروشی” که تخته شد…

    کد خبر :225978

“دایره مینا”، فیلمی که وضعیت سلامت ایرانیان در دهه ۵۰ را روایت می‌کند؛ روایتی از خون‌گیری و خون‌فروشی، روایتی از خریدن خون بینوایان با قیمتی اندک و فروش آن به بیماران نیازمند به قیمتی گزاف؛ روایتی از واقعیت‌های انتقال خون ایران در ۴۰ سال پیش.

به گزارش ایسنا، شاید این فیلم اولین گام فرهنگی بود که زمزمه‌ اهدای خون داوطلبانه را در ذهن ایرانیان به صدا درآورد و آغازی شد برای ادامه مسیر تحولی اهدای خون. فیلمی که با سفارش فریدون علا، پسر نخست‌وزیر وقت و بنیان‌گذار سازمان انتقال خون، به داریوش مهرجویی ساخته شد و در همان سال‌ها کمکی شد برای فرهنگسازی در راستای ایجاد تحول در اهدای خون داوطلبانه، تحولی که از سوی فریدون علا آغاز شد و تاکنون هم ادامه دارد.

فریدون علا در مدرسۀ میلتن آکادمی در نزدیکی بوستن آمریکا دیپلم متوسطه را دریافت کرد و سپس به عنوان دانشجوی دوره لیسانس در رشته تاریخ وارد دانشگاه هاروارد شد. او در سال ۱۳۳۱ فارغ‌التحصیل شد، اما تا سال بعد آنجا ماند و تصمیم گرفت، طب بخواند. به همین دلیل به دانشگاه ادینبورگ در اسکاتلند می‌رود، دانشگاهی که به عنوان بهترین دانشکده پزشکی اروپا شهرت داشت. بعد از شش سال در سال ۱۳۳۸ فارغ‌التحصیل شد و پس از تکمیل دوره انترنی از موسسه ولکام‌تراست یک بورس تحقیقاتی گرفت و به مطالعۀ موارد بیماری‌های خونی ناشی از سوء جذب گوارشی مشغول شد. او در نهایت تخصص داخلی و خون‌شناسی را با موفقیت در کالج سلطنتی پزشکان سپری کرد و به ایران بازگشت. بعد از بازگشت به وطن کارش را در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران آغاز کرد.

علا اولین کسی بود که در راه تاسیس انتقال خون و ترویج اهدای خون داوطلبانه در ایران گام برداشت و به گفته خودش فرهنگسازی‌اش را از طبقات بالای جامعه شروع کرد، هرچند که بارها شیشه‌های ماشینش را شکستند و مانعش شدند، اما مصرانه به کارش ادامه داد. به قول خودش این کار اوقات کاسبکارانِ خون‌فروش را تلخ و کاسبی‌شان را کساد کرد، اما او ناامید نشد و حالا ثمره سال‌های تلاشش را در قالب سازمانی پویا با استانداردهای جهانی و اهدای خون ۱۰۰ درصد داوطلبانه ایرانیان می‌بیند.

وی یکی از موسسان کانون هموفیلی ایران است و در بخشی از سال که در ایران اقامت دارد به عنوان رییس افتخاری مرکز درمان جامع هموفیلی ایران در این مرکز تشخیصی – درمانی حضور یافته و در موارد خاص نیز بیماران را ویزیت می‌کند.

علا چندی پیش برای تاسیس موزه انتقال خون در این سازمان حضور یافت و می‌شد عشق و نشاط را در نگاه و لبخندش به تک‌تک قاب عکس‌ها، تجهیزات قدیمی، اسناد سال‌های دور و روزآمد شدن و توسعه انتقال خون ایران دید. عشقی که باعث شد تمام موزه را با دقتی چند ساعته سرپا بایستد و تک‌تک خاطراتش را مرور کند.

مشروح گفت‌وگوی ایسنا، با دکتر فریدون علا، بنیان‌گذار سازمان انتقال خون را در ادامه بخوانید:
– از تصمیم‌تان برای ترویج اهدای خون داوطلبانه بگویید.

بعد از اتمام تحصیلاتم در سال ۱۹۶۵ میلادی به ایران بازگشتم و استادیار عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران شدم. در همان سال‌ها با همکارانم اولین بخش بالینی بیماری‌های خون را تاسیس کردیم. خوشبختانه بعد از مدتی توانستم از یک موسسه خیریه، برای خریداری وسایل و تجهیزات آزمایشگاهی ۱۸۰۰۰ پوند کمک دریافت کنم. به نظر من یک خون‌شناس هم باید در بالین بیمار و هم در آزمایشگاه به کارش مسلط باشد و باید همه چیز را بداند و به تکنیسین‌ها یاد دهد. بر همین اساس برای اولین بار یکی از بخش‌های بیمارستان امام خمینی(ره) یا بیمارستان پهلوی آن زمان را به آزمایشگاه خون‌شناسی تبدیل کردیم. هرچند که با این کار درگیری‌هایی با رییس آزمایشگاه بیمارستان پیدا کردیم؛ چراکه او می‌گفت اگر قرار باشد همه بخش‌ها خودشان بخواهند آزمایشگاه مجزا داشته باشند، پس ما اینجا چه کاره‌ایم؟.

به هر حال با همه این اتفاقات کارمان را آغاز کردیم. آن زمان انگیزه‌ام این بود که بیماران مبتلا به سرطان خونی که به پلاکت نیاز داشتند و بیماران خونریزی‌دهنده ارثی مانند هموفیلی‌ها را امیدوار کنیم. در آن زمان، درمانی برای هموفیلی‌ها وجود نداشت و ما به تدریج تلاش می‌کردیم که با تولید مشتقاتی از پلاسمای انسانی به آنها کمک کنیم.
– اوضاع انتقال خون در آن سال‌ها چگونه بود؟

در آن سال‌ها خون را می‌فروختند. یعنی خون‌فروشان حرفه‌ای در آن زمان خون مردم را می‌فروختند. فیلم دایره مینا که در همان سال‌ها ساخته شد، این موضوع را به خوبی نشان می‌دهد. یکی از جنبه‌های بروز چنین اتفاقی شریط اجتماعی زمان بود؛ این طور بود که مردم از دهات می‌آمدند و خون‌شان را می‌فروختند. حتی می‌دیدیم کسانی که گروه خونی نایاب داشتند، دو یا سه بار در هفته اقدام به خون‌فروشی می‌کردند و به همین دلیل دچار کم‌خونی و حتی گاهی معتاد یا مبتلا به بیماری‌های مختلف می‌شدند. شرایط خون و خون‌گیری در آن زمان اسفناک و از نظر اخلاقی شرم‌آور بود. می‌دانید انتقال خون در آن زمان بحثی صرفا علمی و فنی نبود، بلکه موضوعی فرهنگی و اجتماعی بود. بنابراین مردم باید متوجه می‌شدند که اگر بیمار می‌شوند، چه باید کنند. خودشان باید اقدام به درمان می‌کردند. مثلا به جای اینکه خون از کشور دیگری برایشان آورده شود، خودشان باید آستین‌شان را بالا می‌زدند و برای نجات خود و جامعه‌شان قدم برمی‌داشتند.
چه شد که بحث تاسیس سازمانی با عنوان سازمان انتقال خون در ذهن‌تان شکل گرفت و چگونه موفق به انجامش شدید؟.

تاسیس انتقال خون، نوعی انقلاب اجتماعی بود. به هرحال رسما در سال ۱۹۷۴ سازمان انتقال خون در محل “تهران کلینیک” سابق افتتاح شد. البته با این اقدام، اوقات خون‌فروشان حرفه‌ای تلخ و دکان‌شان تخته شد. آنها هم برای تلافی چندین بار شیشه‌های ماشین مرا شکستند، اما در نهایت متوجه شدند که این کار برایشان آینده‌ای ندارد و دنبال کارهای دیگر رفتند.

البته در ابتدای کارمان، تغییر را از طبقه بالای جامعه آغاز کردیم؛ بطوریکه اولین بار نیروهای مسلح و افسرها خون دادند، نه سربازهای صفر. بنابراین داوطلب شدن برای اهدای خون دستوری نبود، بلکه داوطلبانه بود و این موضوع خیلی زود همه‌گیر هم شد. من هم مانند یک کاندید انتخابات عمل می‌کردم. هر روز از صبح زود باید به مکان‌های مختلفی اعم از تعمیرگاه، راه‌آهن، دفتر وزیر، سازمان برنامه و بودجه و… می‌رفتم و چرایی انجام این کار را توضیح می‌دادم. همیشه اول توضیحات لازم را برای روسا می‌دادم. بنابراین ابتدا روسا داوطلب اهدای خون می‌شدند و بعد هم زیردستان‌شان اقدام می‌کردند. من و همکارانم در آن زمان یک واحد سیار داشتیم که تجهیزات تمیز در آن قرار داشت، تخت‌ها را در آن به طور منظم می‌چیدیم و به خون‌گیری اقدام می‌کردیم. بنابراین من و همکارانم با یک ماشین سیار به جاهای مختلف می‌رفتیم. ابتدا من نطقی درباره انتقال خون می‌کردم و بعد هم به اجبار فیلم‌های صلیب‌سرخ جهانی را درباره اهدای خون نمایش می‌دادیم تا مردم متوجه هدفمان شوند. در همین زمان بود که با داریوش مهرجویی صحبت کردم و خواستم تا فیلمی کوتاه با قیافه‌های ایرانی و در مکان‌های ایرانی درباره اهدای خون بسازد که خیلی گران از آب درآمد، اما فیلمی بسیار قشنگ ساخت و ما این فیلم را در جاهای مختلفی که می‌رفتیم به مردم نشان می‌دادیم و بعد هم چند کلمه‌ای با مردم صحبت می‌کردیم. این کار را بارها و بارها در یک روز انجام می‌دادیم. انگار که می‌خواستیم انتخاباتی برگزار کنیم. همه این کارها با عشق بود، فقط عشق بود.

شرایط خون و خون‌گیری در ایران آن زمان اسفناک و از نظر اخلاقی شرم‌آور بود. می‌دانید انتقال خون در آن زمان بحثی صرفا علمی و فنی نبود، بلکه موضوعی فرهنگی و اجتماعی بود.
– واکنش مردم نسبت به این تبلیغات چه بود؟

خوشبختانه این اتفاق خیلی زود مورد استقبال قرار گرفت و افراد شاخص و مسوولین جامعه هم خودشان به تدریج در این موضوع سهیم شدند و همه این اقدامات مقدمه‌ای شد برای موفقیت ایران در انتقال خون. می‌دانید دلیل شکست کشورهایی مانند مصر و پاکستان در حوزه انتقال خون نیز به همین موضوع بازمی‌گردد؛ چراکه این کشورها اول وسیله و تجهیزات خریدند و در مرحله دوم به سمت فرهنگسازی رفتند، اما باید بدانیم که نقطه آغاز و ابتدایی انتقال خون، مردم هستند و اگر مردم را نداشته باشید، هیچ چیز نخواهید داشت.
– هزینه این تبلیغات و اقدامات را چه کسی می‌پرداخت؟

دو سال اول همه این اقدامات را با هزینه شخصی انجام دادم و حقوقی نداشتم؛ چراکه کارم همراه با عشق بود. بعد هم توانستیم مقداری بودجه برای این کار بگیریم. من و همه همکارانم عاشق کارمان بودیم. ابتدا کارمان را با هشت یا ۹ نفر آغاز کردیم. وقتی همکارانم می‌دیدند که از این حوزه خبرهای خوبی به گوش می‌رسد، به ما کمک می‌کردند. در آن زمان حتی کسانی که تازه تحصیلات‌شان به اتمام رسیده بود، علاقه‌مند شدند که وارد این حوزه شوند و تحقیق انجام دهند. بر همین اساس هم ایمونولوژی بالینی را راه‌اندازی کردیم. بنابراین دوران خلاقیت خیلی خوبی بود که منجر به شکوفایی انتقال خون شد.

تاسیس انتقال خون، نوعی انقلاب اجتماعی بود. به هرحال رسما در سال ۱۹۷۴ سازمان انتقال خون در محل “تهران کلینیک” سابق افتتاح شد. البته با این اقدام، اوقات خون‌فروشان حرفه‌ای تلخ و دکان‌شان تخته شد. آنها هم برای تلافی چندین بار شیشه‌های ماشین مرا شکستند، اما در نهایت متوجه شدند که این کار برایشان آینده‌ای ندارد و دنبال کارهای دیگر رفتند.
– ‌در حال حاضر نزدیک به ۴۰ سال از زمانیکه اولین گام را برای تاسیس سازمان انتقال خون برداشتید، می‌گذرد، اکنون که می‌بینید انتقال خون ایران به سازمانی پویا در منطقه و حتی در جهان بدل شده و آمار خون مورد نیاز کشور از طریق اهدای داوطلبانه تامین می‌شود، چه احساسی دارید؟

برایم مایه افتخار است و خوشحالم که کارم ثمر داده و اکنون انتقال خون به سازمانی پویا و بزرگ بدل شده است. متاسفانه در طی این سال‌ها در گوشه‌وکنار دنیا می‌بینیم که بسیاری از سازمان‌های نیک فرو ریختند، اما سازمان انتقال خون سیر تکامل فوق‌العاده‌ای را طی کرده است. باید در دنیا با چراغ بگردید تا چنین موسسه‌ای را بیابید که از نظر علمی، اجتماعی و فنی درجه یک باشد. وضعیت انتقال خون ایران اصلا با آنچه در منطقه در این حوزه وجود دارد، قابل مقایسه نیست، بلکه فراتر از منطقه است. از همه چیز مهم‌تر نیز این است که این سازمان مورد توجه جامعه قرار گرفته است. ما احساس بدی داریم درباره اینکه چرا جامعه اینقدر مادی شده و مردم نسبت به هم بدرفتاری می‌کنند یا با عدم صداقت با یکدیگر مواجه می‌شوند، اما انتقال خون معیار مهمی از تمدن است و یک حرکت دموکراتیک محسوب می‌شود. خدا را شکر که از همان روزهای اولی که در این راه قدم گذاشتم، با وجود همه سختی‌هایش اصلا ناامید نشدم و بدون خستگی ادامه دادم، حالا هم ثمره‌اش را می‌بینم.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید