آمریکا و ایران تن به مذاکره غیرهسته‌ای خواهند داد؟ /سناریوی سه قلوهای افسانه ای آمریکا علیه ایران /مطهرنیا: در برجام ما یک بله یواشکی گفتیم اما …

    کد خبر :196411

مهدی مطهرنیا کارشناس ارشد روابط بین الملل به بررسی امکان روابط ایران و امریکا و آینده برجام پرداخته است.
محمد اکبری: ترامپ به عنوان مردی پیش بینی ناپذیر بعد ازگذشت یک سال از دوره حکومتش در امریکا، اکنون به مردی تبدیل شده است که می توان رفتارهای او را پیش بینی کرد و حدس زد که او چه روندهایی را دنبال می کند. او در آینده هم مردی خواهد بود که تلاش می کند عدم قطعیت، بحران و تنش را به همه معادلات بین المللی و منطقه ای و داخلی وارد کند. او پس از خروج از بسیاری از توافقات بین المللی، تهدید چند جانبه گرایی و همکاری های بین المللی، پشت کردن به همپیمانان اروپایی و تنش یا آنان و همچنین موضوع ارتباط تیم او با روسیه و بحث استیضاح او مردی نامطمئن و بحران زا را از خود بجای گذاشته است. اما یکی از مهمترین موضوعاتی که نشان می دهد او به توافقات و مناسبات بین المللی وقعی نمی نهد، اصرار او برای خروج از برجام و منزوی کردن ایران است. توافقی که با حضور قدرتهای بزرگ به نتیجه رسیده و به تایید شورای امنیت رسیده است. روند منازعه امریکای ترامپ با ایران به کجا خواهد رسید؟ ترامپ می تواند پیروزی های منطقه ای ایران را با مطرح کردن برنامه موشکی ایران و فعالیتهای منطقه ای آن تحت تاثیر قرار دهد؟

در این باره با مهدی مطهرنیا کارشناس ارشد مسائل بین الملل گفت و گویی تفصیلی داشته ایم که از نظر می گذرانید.

آقای مطهرنیا! ارزیابی شما از فضای منطقه ای که ایران در آن حضور دارد و امریکا تلاش می کند آنرا به چالش بکشد چیست؟ از یک طرف بازی ایران را می بینیم که تلاش کرده است در مناقشه ای منطقه ای با رقبای خود پیروز میدان باشد. از سوی دیگر در بحرانی که توسط عربستان و در رابطه با حریری شکل گرفت، موضوع به نفع ایران تمام شد و حریری به لبنان برگشت و استعفای خود را پس گرفت. در مسائل منطقه ای و خطر داعش، در سوریه و عراق ایران روند مناسبی را به نفع خود پیش برد و عربستان از فضای پسا داعش احساس نگرانی و شکست می کند. آیا ایران می تواند این معادلات را به نفع خود بهره برداری کند؟

موضع ایران را بسنجیم. ما می توانیم در سیاست های آرزومندانه خود حرکت کنیم و خوشبینانه نگاه کنیم، این خیلی خوب است و من به آن باور دارم و چون ما بسیار خوشبینانه نگاه می کنیم اجازه بدهید من از زاویه بدبینانه تری نگاه کنم: سوریه اکنون شاهد پیروزی ایران و روسیه است و ما می گوییم در سوریه ما کاملاً پیروز شده ایم و دست برتر را داریم. پرسش این است که «سوریه را در چه موقعیتی و دست برتر ما در سوریه را با چه موقعیتی تطبیق و تحلیل می کنید؟» سوریه قبل از بحران، محل نفوذ تهران و مسکو است در آن واشنگتن دی سی و کشورهای عربی چندان جایی ندارند و تنها پایتخت سترون شده برای نیروهای فرامنطقه ای و درون منطقه ای است که به صورت دژی تسخیرناپذیر، چندین دهه هست اجازه ورود کشورهای فرامنطقه ای غربی و وابسته غرب به منطقه را در دمشق نداده بود. سوریه قبل از این بحران، سوریه ای است که اسد نه بشار اسد بلکه حافظ اسد 25 سال کوشش و حتی تا در سر حد جدایی در منطقه و جهان پول جمع کرد تا بتواند دمشق و شهرهای دیگر سوریه را بسازد.

امروز در سوریه آمریکا حضور دارد یا ندارد؟ عربستان در سوریه حضور دارد یا ندارد؟ کشورهای اروپایی دیگر حضور دارند یا ندارند؟ لذا امروز سوریه هیچ گاه به روزهای قبل از بحران باز نمی گردد. و باز ما می گوییم دست برتر را داریم، دست برتر ما در سوریه کوتاه شده است ما دست برتر در دوران پسا بحران داریم و به دوران پیشا بحران هنوز باز نگشته ایم و هیچ گاه نمی توانیم باز گردیم. ستون فقرات مقاومت تخریب شده است. نزدیک به سه دهه کوشش حافظ اسد امروز به مخروبه ای تبدیل شده است. آن چه ما به دست آورده ایم چیست؟ نگاه داشتن بشار اسد در سوریه که یک بازی فراروایتی امنیتی در سوریه بود. چه بازی؟ گفتند ما بشار اسد را می خواهیم برکنار کنیم، ما گفتیم باید باشد و آنها گفتند حال که شما می خواهید باشد ما توانایی برداشتنش را نداریم، در حالی که اگر بشار اسد را بر می داشتند چه کسی را جای بشار اسد می گذاشتند که آینده ایالات متحده آمریکا و متحدانشان خیال راحتری از امروز داشته باشند؟ امروز امتیازات حضور تهران در سوریه نسبت به دوران پیشا بحران حتی در برابر متحد خود در این منطقه یعنی روسیه بیشتر شده است یا کمتر شده است؟

این که ما بیشترین هزینه ها را در سوریه بپردازیم و بعد بگوییم در سوریه پیروزیم چرا که مثلاً یک اسکادران از آدم های خالص جهادی خواهان شهادت در آنجا داشته ایم و سر دادند و جان دادند و توانستند یک مقرهایی را در سوریه برای خودشان حفظ کنند و اکنون در پی استقرار آن نیروها در سوریه هستیم، قبلاً هم ما استقرار این نیروها را در سوریه داشتیم. دوران پسا بشار اسد از سال 2013 شروع شده است و بشار اسد اگر تهران و مسکو به طرفداری از آن بر نمی خواستند بشار اسد الان زنده بود یا نبود؟ فلذا ما می گوییم دست بالایی داریم من نمی دانم این دست بالا به چه معنای است. دست بالا داریم زمانی که خیلی از چیزها را از دست داده بودیم و توانستیم اندکی از آنها را برگردانیم. اینکه چه مقدار امتیاز در سوریه گرفته ایم این را مشخص خواهد کرد. آیا گفتگوهای پس پرده برای گرفتن امتیازات در سوریه برای مردم مشخص خواهدشد؟

ما در بوسنی و هرزگوین هم هزینه کردیم در افغانستان هم هزینه کردیم در عراق هم هزینه کرده ایم هزینه هایی که انجام شده مناسب و متناسب با امتیازاتی است که به دست آورده ایم یا تنها امتیازی که به دست آورده ایم؟ این است که ما هستیم و ما هم می توانیم بازیگر و در واقع درون بازی باشیم. حال چه قدر در این بازی و در درون، امتیاز برای ایران فعلی و آینده ایران کسب می کنیم این مد نظر نیست. هنوز هم داریم در یمن و بحرین و جاهای دیگر هزینه می پردازیم. این هزینه ها من نمی گویم پرداخت نشود ولی حسابداری دقیق می خواهد باید محاسبات دقیق باشد دفتر حساب های آن باید درست تنظیم شود تا آخر سال ما بتوانیم مالیاتش را برای ملت در نظر بگیریم و ببینیم ملت چه قدر از آن بهره برده است. دستکاری در دفاتر نهایتاً کاری را از پیش نخواهد برد.

در لبنان نیز بله عربستان در پی ایجاد منطق رفتاری و ایجاد کنش در رقبا از صفر تا صد است. صفر آن زدن نقطه عزیمت و اعلام رسمی آغاز محاصره منطقه ای تهران و انتقال بحران از سوریه به درون لبنان بود. آیا این انجام شد یا نشد؟ بله صد آن این است که با زدن سعد حریری و استعفای سعد حریری کل لبنان فرو پاشد. خوب اگر همان اول صد در صد امتیاز را به دست می آورد که این خارج از منطق و نگرش استراتژیک هست. استراتژیک صفر و یک نمی بینند از صفر تا صد می بیند. منطق استراتژیک منطق logo senterical و کلام محور سیاه و سفید نیست که بگوید یا همه چیز یا هیچ چیز. نه همین یک چیز را که به دست آورده است و موجب شده است که محاصره منطقه ای تهران و ایجاد یک ارتباط میان یک محاصره منطقه ای و اجماع بین المللی حاصل شود و اروپایی را که بعد از برجام از واشنگتن دور شده بود دوباره به سمت و سوی واشنگتن و همکاری با واشنگتن در جهت فعال کردن سه قلوهای افسانه ای سوق بدهد.

آمریکا بر آن است ضمن حفظ برجام زمینه های فعال سازی سناریوی سه قلوهای افسانه ای را ایجاد کند. که این سه قلوها عبارتند از برنامه موشکی ایران، حمایت ایران از تروریسم و دخالت منطقه ای تهران و موضوع حقوق بشر.

اینها پیروزی هایی است که در این زمینه به دست آمده است این که بتواند امیتازات کمتری به تهران در دوران پیشا داعش بدهد و در دوران پسا داعش ایران را ضعیف تر کند، اینها چیزهایی است که عربستان دنبال آن است. قبل از درگیری های ما با عربستان در منطقه مشهورترین و محبوبترین افراد در نزد جامعه عربی نه دولت های عربی چه کسانی بودند؟ امثال سید حسن نصرالله و رییس جمهور سابق ایران. اکنون آنها در میان جامعه عربی چه قدر جایگاه دارند؟ بی طرفدار نیستند ولی نسبت طرفداران امروز و نگاه محترمانه و محبوب نسبت به گذشته باید مورد سنجش قرار گیرد تا بتوانیم نقایص درونی را در بیابیم. نمی توانیم با سیاست های آرزومندانه عمل کنیم، بسیاری از آنهایی که در محیط لبنان در محیط سوریه در محیط منطقه ای فعال هستند به دلیل این که در درون این بحران هستند پیروزی های اندک و درخشان خود را بر کل پیروزی ها تعمیم می دهند، این که این پیروزی ها درخشان است این فعالیت ها مشروع است باید انجام شود یک حرف است این که این پیروزی ها در کل منطقه استراتژیک حال و آینده چه قدر موثر است بحث دیگری است.

اکنون آمریکا در پی این است که با فعال کردن دوران پسا داعش، فعال کردن پرونده های سه قلوهای افسانه ای فشار حال را زیاد و با احتمال برون رفت ایران از برجام تحت تأثیر این فشارها وزن گذشته را به علاوه فشار حال کند و بتواند اجماع منطقه و بین المللی را بار دیگر به دوران پیشا برجام باز گرداند. و در این مسیر این نوع فعالیت ها می تواند زمینه پرور اجرای این سناریوی احتمالی در باب آینده باشد بدین ترتیب آمریکا به دنبال دو سناریو و تلفیق این دو سناریو است: شلیک گلوله های نقره ای با تحریم های کاتسا با گذاشتن حزب الله در داخل گروه های تروریستی. تضعیف ایران به گونه ای شلیک گلوله نقره ای داخل منطقه نفوذ ایران است تا آن را بشکافد و خوب که به مرکز رسید ناگهان منفجر شود و از طرف دیگر شلیک گلوله طلایی است گلوله طلایی را اصولاً به مرز شلیک می کنند و امریکا در پی آن است به فوریت پس از شلیک گلوله نقره ای به طرف منطقه نفوذ ایران مرز ایران را نیز نشانه رود یعنی منجر به ایجاد یک طغیان های داخلی بر اساس ضعف درونی در جامعه ایرانی شود. فلذا تلفیق گلوله نقره ای و گلوله طلایی با تحریم های ویروسی ناشی از کاتسا و تحریم حزب الله همدیگر را در یک گردونه تکمیل می کند.

اگر بخواهیم استراتژی ایران را بسنجیم، یک راه این است که ایران و آمریکا وارد گفت و گو شوند. قبل از سال 92 برای از بین بردن فشارهای ناشی از تحریم ها و بازگشت رونق به سیستم بانکی یک استراتژی دیپلماسی پنهان در عمان با امریکا شروع شد و منجر به شکل گیری مذاکرات و برجام شد. این در دوره حضور اوباما در کاخ سفید بود. اگر بخواهیم یک شبیه سازی داشته باشیم الان هم همان فضای فشار و برگشتن تحریم ها شکل گرفته است. آیا می توانیم همان استراتژی را به کار ببریم و یک ارتباط برقرار کنیم؟ ترامپ در در نیویورک خواست که با روحانی دیدار کند ولی پذیرفته نشد. می توان یک کانال ارتباطی شکل داد؟ بعضی ها می گویند از طریق نظامی های ایران و آمریکا که در منطقه هستند و برخی می گویند از طریق دیپلمات ها می تواند این فضا به وجود بیاید. آیا این امکان سنجی وجود دارد و می شود از این فضای فشار خارج شد؟

ایران با چند چالش روبروست؛ چالش نخست تعریف انقلاب اسلامی بر استخوان ماهی و ستون فقرات مبارزه با آمریکا است. در چند دهه اخیر انقلاب اسلامی جهت گیری گفتمان سلبی را در دستور کار قرار داده است و به جای این که انقلاب اسلامی را در چارچوب احیای اخلاق کریمه اسلامی و احیای اصول و ارزش های برخواسته از آیین و آرمان های انتزاعی دین محمد عبدالله (ص) بگذارد، در نفی آمریکا قدرت خود را پی جسته است به گونه ای که اگر امروز با آمریکا مذاکره کند گویی انقلاب اسلامی از هویت خارج شده است، این چالش اصلی در باب ارتباط با آمریکا وجود دارد.

چالش بعدی بحران اعتماد و اعتبار است من همین الان هم بر این نکته آگاهی دارم و این آگاهی نه از منظر اطلاعات و اخبار است بلکه از منظر تحلیل است که ایران و آمریکا در جایی از جهان و به طریقی با یکدیگر ارتباط و مذاکرات خاص خود را دارند نمی تواند این ارتباط را مطلقاً قطع کرد و این دلیل بر سازش نیست این اصل حاکم بر روابط بین الملل است. فلذا این ارتباطات هر چه پنهان تر باشد و در آینده ابعادش بیشتر آشکار شود مشروعیت درونی رژیم حاکم در ایران را متزلزل می کند. چرا که مردم خواهان آن هستند که اگر مذاکره ای انجام می شود اول آنها بدانند که این مذاکره انجام می شود. ماجرای تحریم های هسته ای و مذاکرات در عمان یک بار پذیرفته می شود و تضمینی نیست که بار دیگر از سوی مردم پذیرفته شود از طرف دیگر باید این نکته را فراموش نکنیم من در سال 1384 در محافل خصوصی نخست و جلسات رسمی و سپس در محافل عمومی اعلام کردم ایران باید یا یک نه بزرگ یا یک آری بزرگ به آمریکا بگوید. این بعد از روی کار آمدن دولت نهم و قبل از سال 1384 بود الان هم به آن معتقدم یا ما با آمریکا کاملاً درگیر شویم همه ما حتی اگر اسلحه در اختیار نداریم با چوب و چماق و ام-یک و کلاش قدیم جلوی مرزها یا آماده شهادت شویم اگر امکان درگیری مستقیم نظامی نیست و جنگ هوایی و غیرمستقیم بود یا این که یک بله بزرگ به آمریکا بگوییم به جای این که در پرونده هسته ای سخن بگوییم در ارتباط با کلیت جایگاه ایران در نظم منطقه ای و نظام بین المللی و گرفتن امتیازات برای آینده ایران وارد معامله شویم.

باید شجاعت گفتن یک نه بزرگ یا یک بله بزرگ را از خود نشان دهیم. نمی توانیم هم حسنی عمل کنیم هم حسینی خود را نشان بدهیم باید بالاخره یک استراتژی مشخص را بپذیریم، لذا استراتژی ما استراتژی نه بزرگ یا بله بزرگ تا این تکلیف مشخص نشود نمی شود. نمونه آن در برجام ما یک بله یواشکی گفتیم اما آن بله را تأیید نکردیم هنوز برجام از طریق چهارچوب های حکومتی مورد تأیید قرار نگرفته است لذا حتی نتوانستیم از فضای روانی ناشی از امضای توافقنامه ژنو استفاده کنیم. تالی فاسدهای برجام گریبانگیر ما شد بیش از تالی صالح های آن. سخن این است اگر برجام را نمی پذیرفتیم می توانستیم حقوق مستخدمین و بازنشستگان مان را بدهیم؟ پس اگر نمی توانستیم چرا برجامی را که پذیرفتیم مسئولیتش را نمی پذیریم.

الان هم همین طور است می دانیم که آمریکا معاویه صفت است می دانیم جرثومه فساد است همه اینها را قبول کنیم آمریکا مجسمه تمام بدیها در طول قرون، بهتر از این می شود گفت حتی این را بپذیرم حال با این مجسه می خواهیم چه کار کنیم؟ یک واقعیت گریز ناپذیر است اگر می خواهیم بجنگیم سنگ برداریم و با همان سنگ شیطان را بزنیم اگر هم می خواهیم گونه ای دیگر عمل کنیم تکلیف را برای خود و برای مردم مشخص کنیم. چون وضعیت به جایی رسیده است که اگر تکلیف مشخص نشود هزینه ها بیشتر و تحمل هزینه ها برای مردم بسیار دشوارتر از گذشته خواهد بود و خروجی ها و پیامدهایش بیشتر خود را نشان خواهد داد در فضایی که در آینده امکان دروازه بانی اطلاعات و محروم کردن مردم از انتقال آزاد و پیچیده و تو در وی اطلاعات دیگر وجود ندارد.

بخشی از تحلیل ها هم این است که ما با یک ترامپ پیش بینی ناپذیر و به قول شما آن بازیگر دیوانه ای روبرو هستم که مشخص نیست چه می خواهد و چه می گوید، حتی خود آمریکایی ها یا ساختار آن نمی داند که ترامپ چه می خواهد. به نظرتان الان با چه آمریکایی روبرو هستیم؟ آیا آمریکا در فضایی قرار دارد که به خاطر سرعت بالای تحولات دیگر نمی تواند یک دکترین و استراتژی بلند مدت برای خودش بچیند و به همین خاطر شخصی مثل ترامپ ظهور پیدا می کند و سیستم هم بدش نمی آید با ظهور ترامپ این دوره را بگذراند، یا نه ترامپ را هم باید یک استراتژی در نظر بگیریم ،یک استراتژی بی نظمی که آمریکای می خواهد با دنیا به شکل پیش بینی ناپذیری عمل بکند و همه جهان را در انتظار این قرار بدهد که چه اتفاقی در حال وقوع است؟

باید گفت که ترامپ بازیگر دیوانه نیست او نقش بازیگر دیوانه را بسیار آگاهانه بازی می کند. پارادایم حاکم بر سیاست آمریکا در این دوره آشوب و دکترین بازیگر دیوانه و استراتژی آن ابهام و پیچیدگی است این موجب می شود هزینه رقبا و دشمنان بسیار بالا برود. استراتژی جوجیتسو با سه پایه تحریک، جاخالی دادن وپرتاب کردن مرگبار است. در این چارچوب آن چه ترامپ انجام می دهد مرحله احیای نظم نوین جهانی بوش اول است و شاید مانند بوش اول دوره ریاست جمهوری او بیش از یک دوره طول نکشد، چون آن نقطه عزیمتی برای شکل دادن به تحکیم هژمونی امنیتی ایالات متحده آمریکا در جهان است.

فلذا ترامپ را ما نباید بازیگر دیوانه مفروض کنیم بلکه او را هنرپیشه خوبی برای ایفای نقش بازیگر دیوانه باید بدانیم. ترامپ یک بازیگر دیوانه غیر قابل پیش بینی و غیر قابل کنترل است و این می تواند برای دموکراسی آمریکا یک فرصت باشد، برای این که اگر در آمریکا فردی مانند اوباما رییس جمهور باشد و او این گونه سخن بگوید و یا احیاناً خدای ناخواسته شاسی بمب اتم را فشار بدهد چه چیزی ضربه می خورد؟ لیبرال دموکراسی در آمریکا و جایگاه لیبرال دموکراسی آمریکا در جهان ضربه خواهد خورد ولی اکنون با ایفای نقش بازیگر دیوانه و این هم به این خوبی توسط ترامپ در صورت حتی یک حمله اتمی دیگر لیبرال دموکراسی و لیبرال بورژوازی در آمریکا خود را سهیم نخواهد دید برای همین است که کنگره آمریکا و جمهوری خواهان آمریکا همگی در لایه بیرونی بر ضد ترامپ سخن می گویند ولی همگی از ترامپ حمایت می کنند این یک بازی استراتژیک است.

در مرحله بعدی چه ترامپ چه هر کس دیگر باشد دنیای استراتژی الان دنیا دراز مدت نیست به قول بسیاری از استراتژین ها مانند میلز برگ، استراتژی ها مرده به دنیا می آیند نگاه ما به مفاهیم هنوز سنتی و کلاسیک است. باید باور کنیم که در آستانه سال 20 20 در جهان هستیم. پایین تر از شش ماه توان علمی بشر دو برابر می شود. ما در دنیایی زندگی می کنیم که اگر دهه پیش می گفتیم ربات هایی خواهد آمد که عاشق می شوند به محاسن من استراتژیست آینده پژوه می خندیدند امروز جهان شاهد همان هاست.

در آینده نزدیک دیگر دهکده جهانی و جهان آزاد فریدمن نیست من اتاق شیشه ای را در سال 2010 گفتم و الان باید گفت همه جهان به مثال یک گوی بلورین می شود. اکنون می گویم مرزها کاملاً فرو خواهد پاشید فاصله ها در چهار برد کاملاً خواهد مرد و حتی ارتباطات جنسی از طریق فضای مجازی در حوزه فیزیکی صورت خواهد پذیرفت ما برای آن زمان آماده هستیم؟ آیا می شود استراتژی طراحی کرد که پرشتاب جهان بشریت به آن سمت و سو می رود ولی ما هنوز در مفاهیم سنتی و کلاسیک خود مانده ایم و سخن از بسیاری از مفاهیمی می گوییم که عملاً در دنیای امروز دیگر کاربردی ندارد. فلذا یادمان باشد دنیای امروز دیگر با سرعت مواجه نیست حتی از شتاب در حال عبور است و من دنبال واژه ای می گردم که بتوانم بالاتر از شتاب آن را بیان کنم نمی خواهم دیگر بگویم در دنیای فراشتاب ها ما زندگی می کنیم. دنیای امروز دنیایی است که با شتاب کامل پیش می رود و استراتژی ها آن قدر با دنیای پرشتاب روبرو هستند که هر دقیقه گاه ممکن است مجبور به بازآفرینی شود.

به نظرتان روند برجام در کنگره به کجا خواهد انجامید؟ به نظر میرسد کنگره برنامه مشخصی برای لغو آن ندارد. چه فضایی متصور است؟

کنگره تلاش خواهد کرد که حد وسط را بگیرد ظاهر برجام را حفظ کند اما باطن و فعال کردن زمینه های تحریمی بیش از گذشته ایران در قالب سه قلوهای افسانه ای وارد عمل شود. کنگره عقلایی تر از ترامپ عمل خواهدکرد اما توپ را با یک برگردان بسیار ضعیف تلاش خواهد کرد در نقطه 18 قدم برای سر تهاجمی ترامپ آماده سازد .

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید