«چاله میدان»، دیگر جای زندگی نیست

    کد خبر :169938

«چاله میدان» در یک صبح پاییزی شلوغ و پر رفت و آمد است. کوچه‌ها مثل غالب بافت قدیمی تهران باریک و پیچ در پیچ. اینجا و آنجا فنس کشیده‌اند تا فضاهای بی‌دفاع شهری و خرابه‌ها از بافت مسکونی محله جدا شود. ساعت 10 صبح است، اما معتادان از همین حالا دست به کار شده‌اند؛ گله گله نشسته‌اند و تزریق می‌کنند یا بساط دود و دم را مثل ویترین زیبایی مقابل‌شان می‌چینند.

اینجا و آنجا روی زمین کپه‌های زباله می‌بینی. گاری‌ها هم در معبرهای باریک کم نیستند. گاری‌ها و سه‌چرخه‌هایی که به زور در شلوغی بازار برای خودشان راهی باز می‌کنند. اهالی می‌گویند محله پر شده از انبار و گاری و معتاد. حالا در کنار هر خانه مسکونی یا درون هر ساختمان، چند انبار و کارگاه دیده می‌شود و کنارش بساط چند معتاد.چاله میدان یا محله سیروس – بازار، دیگر آن چاله میدان قدیمی نیست که ساکنانش به آن می‌بالیدند. محله قدیمی از رونق افتاده و هم محله‌ای‌ها یکی یکی دلبستگی‌های‌شان را جا می‌گذارند و فرار. خانه‌ها یا انبار و مغازه می‌شوند یا… یک مجمتع بزرگ نوساز را هم می‌توان در منطقه دید. مجتمع 214 واحدی که چندان به بافت قدیمی چاله میدان نمی‌خورد و اهالی می‌گویند هنوز خالی است. خیلی‌ها نمی‌دانند چنین مجتمعی قرار است، چه کمکی به حل مشکلات‌شان بکند.

منیر فهیمی، تسهیلگر اجتماعی در منطقه سیروس که مشکلات اجتماعی مردم را پیگیری می‌کند، درباره مسائل محله برایم بیشتر توضیح می‌دهد: «اعتیاد و کارتن‌خوابی مشکل اصلی محله است. از وقتی محله هرندی شوش را جمع کردند، همه معتادها به سیروس آمدند. علاوه بر معتادان گذری، کارگران انبارها که بخش بزرگی از جمعیت اینجا را تشکیل می‌دهند هم به جمعیت معتادان افزوده‌اند. تعداد کارتن خواب‌ها هم در منطقه زیاد است. مسأله فاضلاب هم هست؛ شاید اینجا تنها محله‌ای در تهران است که هزینه انشعاب فاضلاب را از اهالی گرفته‌اند اما هنوز واگذارنکرده‌اند. آب حمام و دستشویی در معابر جاری است که علاوه بر بوی بد موجب انتقال بیماری می‌شود.

خیلی از خانه‌ها هم چون قدیمی‌اند و چاه‌شان پر شده نمی‌توانند کاری کنند و پی ساختمان‌شان درحال پایین آمدن است. خیلی از اهالی که به ما مراجعه می‌کنند نمی‌دانند باید با مشکل فاضلاب چه کنند. این محله با این قدمت هنوز میدان میوه و تره بار ندارد و با همه پیگیری‌ها نتوانستیم کاری کنیم. با اینکه اغلب مردم محله فقیرند، مجبورند از مغازه‌ها، میوه با قیمت بالا خرید کنند. خدمات اجتماعی و فضای سبز هم در منطقه اندک است.»

زن 6 سال است ساکن این منطقه شده: «بارها به 137 زنگ زده‌ام که بیایند به وضعیت محله رسیدگی کنند. زیرزمین خانه‌مان انبار کیف است و طبقه دیگر کارگاه تل سازی. آخر من بچه‌هایم را چطوری توی خانه تنها بگذارم؟ اصلاً محیط این منطقه کاملاً مردانه شده. من به چه اعتمادی بچه‌هایم را بفرستم خرید یا مدرسه؟ آن دست خیابان که بودیم، این جوری نبود؛ همه‌اش کیف دوزی و کارگاه نبود. به صاحبخانه هم اعتراض می‌کنیم می‌گوید چاره‌ای نداریم. کس دیگری نمی‌آید، خانه‌ام را اجاره کند.»

روبه روی خانه زن، یک فضای خالی بزرگ هست که می‌گوید او و بچه‌هایش هر شب مجبورند، صحنه‌های ناهنجار آن را تحمل کنند. از گعده‌های معتادان گرفته تا روابط نامشروع: «دو دختر نوجوانم صحنه‌هایی می‌بینند که نمی‌توانم برایت بگویم. چقدر زنگ بزنیم، اعتراض کنیم و کسی اهمیتی ندهد!»

سونا کامران، کارشناس شهرسازی دفتر خدمات نوسازی اجتماعی شهرداری این منطقه می‌گوید: «قبلاً 8 هزار نفر در این محله زندگی می‌کردند، اما طی سال‌های اخیر سه هزار نفر از محله رفته‌اند و جمعیتش به 5 هزار نفر رسیده. برخی خانه‌های خالی مانده و متروکه شده یا پاتوق ثابت است. در این منطقه با وجود اینکه خیلی خانه‌ها پلاک مسکونی‌اند، اما به‌عنوان کارگاه یا انبار استفاده می‌شوند و اگر جلوی این سیستم را نگیرند، به بقیه محلات اطراف بازار هم سرایت می‌کند و همه تبدیل به کارگاه می‌شوند. خیلی از بومی‌های محل از این وضعیت شاکی‌اند و می‌گویند موقع رفت و آمد دائماً کارگران را می‌بینند. وضعیت خیلی از کارگاه‌ها هم خطرناک است؛ یعنی بدون رعایت کمترین اصول ایمنی وسایلی مثل چرم، پلاستیک و پارچه و… را روی هم انبار کرده‌اند که اگر اتفاقی بیفتد می‌تواند همه محله را تهدید کند.»

قربانعلی یوسفی انبار کیف دارد، صدای چرخ خیاطی در کارگاهش بلند است: «اینجا همان چاله میدان قدیم است. آب منگل هم همین نزدیکی‌هاست اینها را می‌گویم که دقیقاً بدانید این منطقه چقدر قدیمی است.»

او هم از محله کوچ کرده و برای سکونت منطقه دیگری را انتخاب کرده: «کمترخانواده‌ای دیگر جرأت سکونت در این محله را دارد. درحالی که قبلاً همه بازاری‌ها خانه‌شان اینجا بود. یکی از مشکلات منطقه بلاتکلیفی طرح‌هاست. البته طرح‌هایی که عقلانی هم نیست. گفته‌اند برخی پلاک‌ها باید مسکونی شود. من چه جوری زن و بچه‌ام را بیاورم در این منطقه پر از معتاد و پر خطر که طرح درست از آب دربیاید؟ ما کارگاه را حفظ کردیم همین. خالی بگذاریم می‌شود خانه معتادها. این ساختمان حاصل دسترنج 20 ساله من است.»

یکی دیگر از اهالی هم می‌گوید: «در خیلی از این خانه‌های خالی رسماً زنان روسپی رفت و آمد می‌کنند. برای همین اچ‌آی وی مثبت در محله خیلی زیاد شده. الان در محله تعداد زنان و کودکان مبتلا به اچ‌آی‌ وی افزایش یافته. خیلی اوقات در معابر سرنگ آلوده ریخته و به دست و پای بچه‌ها فرو می‌رود، نمونه‌اش یک پسر شش ساله که سرنگ به پایش فرو رفت و الان مدام دکتر می‌برندش که ببینند مبتلا شده یا نه.»

از بن‌بست نبوی می‌گذریم، جایی که معتادها راحت مواد مصرف می‌کنند. همان جا که چند وقت پیش ورودی‌اش زده بودند، معتاد نشین. فنس کشیده‌اند، دور همه خرابه‌ها. می‌گویند در خیابان پاسگاه سعدی، ستار جنتی و اینجا بیشترین تعداد معتاد و کارتن خواب را می‌بینی، نه اینکه در سایر جاها کسی را نبینی اما اینجا پاتوق‌شان است.

تورج لهراسبی صاحب سوپر مارکت در خیابان درختی محله سیروس است. او می‌گوید: «اعتیاد و فروش مواد مخدر از مشکلات اصلی این منطقه است، جایی که آنقدر راحت مواد می‌زنند. خرید و فروش هم راحت است.»

مقابل مغازه‌اش به ردیف موتورسیکلت‌ چیده‌اند و معتادها میانش نشسته و مواد مصرف می‌کنند، فکر می‌کنند از نظرها پنهان شده‌اند. همین قدر امنیت هم برای‌شان کافی است.داود صادقی کارگاه تولید کیف دارد. او می‌گوید: «اصلاً اینجا توی نقشه شهرداری نیست. یعنی هر معضلی که فکرش را بکنید این منطقه دارد. اینجا درست همجوار با بازار است ولی اصلاً از قلب تپنده بازار چیزی نمی‌بینی. از اردیبهشت ماه اینجا را دارند سنگ می‌کنند، ولی هنوز نصفه مانده. این کوچه یک پل ندارد. دیگه از چی حرف بزنم؟»
او هم مثل بقیه کسبه سال‌هاست محله را ترک کرده: «من هم اینجا زندگی نمی‌کنم.

ما همه به فکر تعطیل کردن کاریم. زندگی در اینجا را که رها کرده‌ایم، کسب و کار را هم رها می‌کنیم. کسب و کار، رفت و آمد و پاخور می‌طلبد، امنیت می‌خواهد. یک جایی که قرار است آباد شود، باید از حالت بن‌بست دربیاید. الان فکر کنید کسی می‌خواهد اینجا مصالح بیاورد، خودتان فکر کنید در این بن‌بست امکانش هست؟ از این محله یک بن‌بست ساخته‌اند.»
مغازه بسته‌ای را که در نزدیکی‌مان قرار دارد، نشان می‌دهد: «صاحب همین مغازه روزی یک وانت پر از تره بار میوه و سبزی می‌آورد. این آدم جمع کرد و رفت. همه خانه‌دارها رفتند. اکثر ساکنان محله یا مهاجرند یا آدم‌هایی که جایی راهشان نمی‌دهند. خانه را به 5 نفر اجاره می‌دهند و 20نفر در آن یکجا زندگی می‌کنند. محله تبدیل شده به یک جای دنج برای خلافکارها. ما همه می‌دانیم اینجا چه خبر است، بارها زنگ زده‌ایم به کلانتری اما چه فایده!»
لهراسبی یکی از خرابه‌هایی را که همان نزدیکی‌هاست نشانم می‌دهد.

کسبه برای اینکه معتادها نتوانند از سمت مغازه‌هایشان به آن رفت و آمد کنند، برایش در گذاشته‌اند و رویش هم قفل زده‌اند اما معتادها از سمت دیگر راهی برای ورود پیدا کرده‌اند. کسبه در را به رویم باز می‌کنند. مرد معتادی بی‌توجه به ما روی بساطش نشسته و مواد مصرف می‌کند. دور و برش پر است از زباله و لباس‌های کهنه. دیوارهای شکسته اطراف، همان جایی است که آنها از رویش می‌پرند و به اینجا می‌آیند. کسبه می‌گویند بارها گزارش داده‌اند اما چه فایده؟

یک زن می‌گوید: «اینجا اصلاً قانون ندارد. همیشه صدای فحش‌های رکیک وسط خانه‌مان است. حتی یک نفر را در چاقوکشی کشتند. اینجا اصلاً مناسب زندگی نیست ما هم از مجبوری مانده‌ایم.»

شوهر زن به خاطر اعتیاد در پارک هرندی فوت کرده و شهرداری خاکش کرده. او حتی نمی‌داند قبر شوهرش کجاست. می‌گوید سعی کرده شش فرزندش را زیر پر و بالش بگیرد که سرنوشت مشابهی پیدا نکنند: «یک عمر خانه مردم نظافت کردم تا این‌ها خوب بزرگ شوند ولی خانم اینجا نمی‌شود، زندگی کرد.» زن هم قصد دارد خیلی زود به منطقه دیگری اسباب کشی کند.

سری هم به سرای محله «گلشن» می‌زنم. جایی که زنان سرپرست خانوار در آن مشغول خیاطی‌اند. شلوارهای سیاه رنگ پارچه‌ای می‌دوزند، لباس اتو می‌زنند و بسته‌بندی می‌کنند. خانم‌ها دور هم نشسته‌اند. همه از جمع کردن معتادان در منطقه هرندی می‌گویند و اینکه موجب شد سیل آنها به اینجا سرازیر شود و اینکه جرأت نمی‌کنند بچه‌های‌شان را تنها به مدرسه بفرستند. آنها خواسته زیادی ندارند و مثل اغلب اهالی محله سیروس می‌خواهند، مسئولان، این منطقه و مشکلاتش را ببینند و از نزدیک به نفس‌هایی که به شماره افتاده گوش دهند.

منبع:روزنامه ایران

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید