اندر مصائب خرید و فروش مسکن

    کد خبر :165353

این بود دولت الکترونیک شما آقایان؟ این طوری می خواهید چرخ معاملات مسکن را راه بیندازید؟ این طوری می خواهید سفرهای غیرضرور را کاهش دهید؟ این طوری… .

به گزارش ایران جیب همه چیز از بنگاه معاملات املاک شروع شد. پای برگه ای را، آن جا که نوشته بود محل امضای فروشنده، امضا کردم و شاد و مسرور از معامله بنگاه را ترک کردم. چشمتان روز بد نبیند. یادم رفته بود روی دیوار بوروکراسی تنبل و خپل ایران با تمام پیچیدگی ها و درد و مرض هایش یادگاری نوشته ام. آری، الان که الان است بیش از دو ماه می شود که زندگی ام، کار و کاسبی ام تعطیل شده است و هنوز شیر را به دمش نرسانده ام.

پرده اول؛ پست و ثبت

فردای آن روز که مبایعه نامه را در بنگاه املاک امضا کردم به دفترخانه ای که در مبایعه نامه مشخص شده بود رفتم به این خیال خام که همه کارها را یک هفته ای انجام دهم و آلونک محقر و کوچکم را به دست صاحب جدیدش برسانم. اما با کمال تعجب دفتریار گفت:« سند شما از سال 90 به بعد یک بار معامله شده و برای این که دوباره معامله روش انجام بدید اول باید بفرستید تک برگ بشه و اونم دو ماهی طول می کشه». یعنی 15 روز بیشتر از روز محضر ما.

اولش باور نکردم. دو ماه؟ اما حالا با تمام وجودم راست بودن گفتارش را حس می کنم.

این قید و بند بی مورد یکی از چوب های لای چرخ معاملات مسکن هست. این در شرایطی است که دولت محترم خودش را به در و دیوار می زند تا چرخ اقتصاد مسکن را به راه بیندازد و به معاملات رونق ببخشد.

اگر چه تک برگ کردن سندها و حذف سندهای دفترچه ای و به قولی منگوله دار اقدام مثبتی در جهت افزایش امنیت و بالا بردن سرعت کارهای اداری است اما این تصمیمی که معلوم نیست سر و ته اش از کجا بوده و با چه معیار و ملاکی گرفته شده است خیلی ها را مثل من گرفتار کرده است. چه معاملاتی که سر این موضوع به هم خورده و چه شکایت و شکایت کشی هایی که نشده است. خدارا شکر آدم خوبی به تور ما خورده و قبول کرده روز محضر را چند روزی عقب بیندازیم.

چه خوب می شد اگر این قید و محدودیت درد سر ساز را بر می داشتند و می گفتند معاملات با اسناد دفترچه ای هیچ قیدی ندارد اما پس از انجام معامله سند دفترچه ای الا و لا غیر برای تک برگ شدن باید به سازمان ثبت مربوطه ارسال شود.

اشتباه دفترخانه هم قوز بالا قوز شد. سند من را به اداره ثبت نامربوط فرستادند یعنی باید می فرستادند ثبت مثلا خاوران فرستاده بودند ثبت پیروزی و اینجوری دو هفته ای هم کارم عقب افتاد. لابد اگر می گفتم چرا اشتباه کردید با توپ و تشر کلی بد و بیراه بارم می کردند؛ تجربه 30 سال سگ دو زدن توی داویر کوچک و بزرگ دولتی و فرا دولتی اینو به من ثابت کرده بود. به همین خاطر چیزی نگفتم.

خلاصه وسطای کار مجبور شدم از بند پ استفاده کنم و تازه، روز محضر سند به دستم رسید. «حلال تو دل اونایی که این بندو ندارن و به همچین مشکلاتی میخورن».

اینم بگم این آشی که دو ماهه (تازه اونم با کمک بند پ) آماده شد یک آشپز دیگر هم داشت و اونم اداره پست بود. مدارک من برای تک برگ شدن را در تاریخ 3 آبان پست کردند. 14 آبان یعنی 11 روز بعد به مقصد یعنی به اداره ثبت رسید. جالبه. یک بسته را از این طرف تهران با پست فرستادند به آن طرف تهران 11 روز طول کشید. با لاک پشت می فرستادم زودتر نمی رسید؟ تازه بابت همین بسته 24 هزار تومان هزینه پستی گرفتند.

«بالاخره سیستم فشل پست هم کارمند داره. باید نونی بخوره و پولی بگیره. ما که بخیل نیستم اما مسلمون! پول میگیری درست کارتو انجام بده.خوشبختانه اخیرا شنیدم یکی دو تا پست خصوصی هم قراره بیان و به این انحصار ظالمانه پایان بدن. باور می کنید تاحالا هیچ بسته ای رو پست در خونه ما نیاورده. همه رو خودم رفتم از اداره پست گرفتم. میگن برگشت خورده نبودید. ما که بودیم شما سه نقطه تشریف داشتید نیاوردید».

پرده دوم؛ شهرداری

گفتم که سند را در روز محضر گرفتم و خریدار را قانع کردم چند روزی صبر کند و برای من عدم حضور نزند. اگر این کار را می کرد میلیون ها تومان ضرر می کردم.

بلافاصله رفتم دفترخانه و نامه های شهرداری و مالیات را گرفتم. گفته بودند شهرداری یک ساعته مفاصاحساب نوسازی می دهد. اما شهرداری قالیباف نه این تازه آمده ها. آخه کار گرفتن مفاصاحساب را به دفاتر خدمات الکترونیک واگذار کرده اند تا کمکی بشود به دولت برای سر کار گذاشتن جوانان. سابقا مفاصاحساب را در شهرداری منطقه می دادند و یک ساعت هم طول نمی کشید اما الان برای گرفتن یک برگه ناقابل باید دو بار مراجعه کنی. یک بار مدارک و پول می دهی و یک بار هم یعنی چند روز بعدش گواهی مفاصاحساب را تحویلت می دهند.

همه جای دنیا پیشرفت می کنند ما پس رفت. این بود دولت الکترونیک شما آقایان. این طوری می خواهید سفرهای غیرضرور را کاهش دهید.

به هر جهت کلی پول دادم و قول گرفتم که تا سه روز دیگر بهم پیامک بزنند که «آقا پاشو بیا برگه مفاصاحسابت را تحویل بگیر».

پرده سوم؛ سازمان مالیاتی

از سازمان مالیاتی نگویید که دلم خون است. دیروز و پریروز شاید 500 کیلومتر با ماشینم این طرف و آن طرف رفته باشم. من که برای سر کار رفتن از وسایل نقلیه عمومی استفاده می کنم و هفته ای شاید 20 کیلومتر هم ماشینم را نمی دوانم 500 کیلومتر در دو روز این طرف و آن طرف رانده ام و دود و دم به خورد خلق اله داده ام.

چرا؟ برای نوشتن مثنوی هفتاد منی که سازمان مالیاتی از من طلب کرده تا برگه ناقابلی را تحویلم دهد. برگه ای که روی آن نوشته شده این بابا مالیات نقل و انتقال ملکش را داده است. حالا این مالیات چقدر می شود 200 یا شاید 300 هزار تومان. برای 200 هزار تومان 200 برگه از من طلب کرده اند؛ نامه دفترخانه و کپی سند و بنچاق و گواهی پایان کار و شناسنامه خریدار و شناسنامه فروشنده و کارت ملی خریدار و کارت ملی فروشنده و صورت مجلس تفکیکی والخ. «مگه میخاهی خونه رو بخری که اینهمه سند و مدرک میخاهی.»

به مامور مالیات گفتم بنچاق ندارم. وقتی سند را تک برگ کردند بنچاق نزد سازمان ثبت مانده است. لابه و التماس فایده نداشت. لاجرم رفتم از دفترخانه گرفتم و آوردم. صورت مجلس تفکیکی هم در لیست درخواستی ها بود که گریزی از تهیه اش نبود.

آخه بوروکرات های ما از ماشین آهنی هم بهتر کارشونو انجام می دهند. درست و دقیق. نه رحم و نه ترحمی و نه گذشتی. نه کمکی و نه راهنمایی و ارشادی. بیچاره ها خسته می شوند از بس در طول روز با این و آن سر و کله می زنند. حق دارند. ارباب رجوع بیخود می کند گِله کند چه برسد به این که صدایش را بلند کند. آن وقت مشمول قانون توهین به کارمند دولت می شود و همین دولت محترمی که با رأیش سر کار آمده چوبش را بر می دارد و فلکش می کند.

سابقا همین خانه را معامله کرده بودم و این همه کاغذ و سند نداده بودم. سال های دولت قبل را می گویم. زمانی که تقوی نژاد نیامده بود. نمی گویم او آمده کاغذ بازی راه انداخته است. شاید همه این ها لازم باشد. تازه دستش درد نکند. از وقتی آمده تنور مالیات دولت گرم تر شده است.

«تازه وقتی همه مدارکت جور شد دوبار دیگه باید تشریف بیاری سازمان مالیاتی. دفعه اول که اومدی مدارکو تحویل می دهی. نمیگم حالا چند بار باید بری و بیایی تا راند دفعه اولت تکمیل بشه. دفعه دوم برات چرکه انداختن میگن اینقدر بده و به سلامت. دفعه سومی هم هست که نامه رو بهت تحویل می دهن و با سلام و صلوات راهی دفتر خونه میشی.»

پرده آخر؛ والسلام

سرتان را درد نیاورم. شاهنامه ما تقریبا به آخرش رسیده و همه چیز به خوبی و خوشی در حال پایان است. البته جزئیات را بیان نمی کنم. چون غرض بیان داستان یک معامله و نقل و انتقال ملک نبود. بلکه می خواستم مشکلات و نارسایی هایی را که به چشم دیدم و هر روز هزاران نفر دیگر مثل من با آن درگیرند بازگو کنم تا شاید گوش شنوایی باشد.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید