چرا محمد بن سلمان در مرحله غرور قبل از سقوط به سر می‌برد؟

    کد خبر :152506

محمد بن سلمان در چند ماهی که از کنار زدن محمد بن نایف ولیعهد سابق عربستان و رسیدن وی به ولیعهدی سعودی گذشته است، علاوه بر اقدامات پرشتاب در صحنه داخلی، بر فهرست درگیری‌ها و دخالت‌های خارجی این کشور نیز افزوده استت. شیرین هانتر استاد و محقق دانشگاه جرج تاون در مطلبی که در لوبلاگ منتشر شده، معتقد است که ولیعهد سعودی در صورتی که مسیرش را اصلاح نکند در مسیر سقوط قرار دارد.

به گزارش تابناک، تا چند ماه پیش، نوع رفتار عربستان سعودی در صحنه داخلی و همچنین سیاست خارجی، نمونه خوبی از رفتار محتاطانه، پرهیز از هیجان و احترام به سنت‌های جا افتاده بود. یک حوزه مهم که در آن می‌شد به خوبی احترام به سنت، سلسله مراتب و سابقه را دید، موضوع مهم جانشینی در حکومت سعودی بود. تا چند ماه پیش همه می‌دانستند که وقتی که پادشاه فعلی از دنیا برود و یا این که قادر نباشد وظایف پادشاهی را انجام دهد، نفر بعدی در صف پادشاهی طبق نظم مشخصی جایگزین وی خواهد شد.

تا زمانی که فرزندان عبدالعزیز ابن سعود زنده بودند، این روش تعیین جانشین پادشاه کارامد بود ولی دیگر پسری از پسران ابن سعود باقی نمانده است که پادشاه بعدی سعودی شود و آنهایی که باقی مانده‌اند از صف جانشینی پادشاه خارج شده‌اند. تعداد زیاد شاهزادگان نسل دوم و سوم خاندان سعودی، استفاده از روش قدیمی برای تعیین پادشاه بعدی را سخت کرده است و استفاده از گونه‌ای از رای‌گیری برای انتخاب پادشاه بعدی نیز عملیاتی نیست.

در عوض ملک سلمان در حرکتی ناگهانی تصمیم گرفت که محمد بن نایف را از ولیعهدی خلع کند و فرزند خودش یعنی محمد بن سلمان را به ولیعهدی منصوب کند. ولیعهد جدید تصمیم گرفت که به سرعت موقعیت خود را تثبیت کند. تار و مار کردن تعداد زیادی از شاهزادگان و مقامات و تجار پرنفوذ سعودی، بخشی از تلاش محمد به سلمان در این راستا است. تردیدی وجود ندارد که عربستان سعودی و در واقع همه خاورمیانه نیازمند اصلاحات و مقابله با فساد است. ولی واقعیت این است که تبدیل یک حکومت پادشاهی که حداقل به شکل ظاهری به مشورت و تبادل نظر در خاندان حاکم بر آن توجه می‌شده است به حکومت خودکامه و فردی، اصلاح‌گری نیست. کمتر کسی هم باور می‌کند که زندانی کردن شاهزاده‌های ثروتمند و مصادره اموال آنها، مبارزه با فساد است.

به علاوه، تمرکز قدرت در دستان محمد بن سلمان باعث خواهد شد که از این پس وی مسئول تمام مشکلات عربستان سعودی شناخته شود. کس دیگری باقی نمانده است که مشکل آتی به گردن وی انداخته شود. اگر خشم مردم بر حکومت سعودی افزایش یابد، محمد بن سلمان مسئول مشکلات و هدف این خشم خواهد بود. اگر رفتارهای محمد بن سلمان برای مثال باعث بروز درگیری نظامی با ایران شود، این درگیری تبعات اقتصادی سنگینی برای عربستان خواهد داشت و اوضاع داخلی برای محمد بن سلمان وخیم خواهد شد.

تحت چنین شرایطی، شاهزادگانی که محمد بن سلمان تلاش کرده کنار بزند، حکومت وی را به چالش خواهند کشید و حکومت‌های خارجی که هدف اقدامات محمد بن سلمان قرار گرفته‌اند، احتمالا از مخالفان داخلی حمایت خواهند کرد. واقعیت این است که پادشاهی سعودی در خارج از این کشور محبوبیت چندانی ندارد، علی رغم این که عربستان سعودی تلاش کرده است با هزینه کردن سرمایه‌ای سنگین، متحدینی مانند ژنرال السیسی برای خود دست و پا کند.

پس چرا محمد بن سلمان این مسیر پر خطر را در پیش گرفته است؟ شخصیت و شرایط بزرگ شدن وی قطعا در این وضعیت نقش دارد. ولیعهد سعودی فرزند محبوب پدرش است و مخالفت دیگران با خود را تجربه نکرده است. او کم تحمل و بی‌صبر است و به نظر می‌رسد که تصور می‌کند که هر کاری از او بر می‌آید.

به هم ریختن موازنه قدرت در جهان عرب که ناشی از تخریب عراق و سوریه و همچنین مهار شدن قدرت مصر است، کشور عربی را باقی نگذاشته است که بتواند با عربستان هماوردی کند. در چنین شرایطی، شاهزاده سعودی تصور می‌کند که خواهد توانست بر هر مانعی که در راه وی است غلبه کند، خواه این مانع قطر باشد یا لبنان و یا حوثی‌های یمن.

تنها کشور باقی مانده در مقابل سعودی‌ها، ایران است که البته در سالهای گذشته تحت فشار شدیدی قرار داشته است. بنابراین، محمد بن سلمان دشمنی خاصی با ایران دارد و قصد دارد که مساله ایران را یک بار و برای همیشه حل کند.

در میانه این وضعیت حساس و در حال گذار در خاورمیانه یک جوانک نازکرده دیگر به نام جارد کوشنر، داماد مورد علاقه رئیس جمهور آمریکا وارد ماجرا شده است. وی به عنوان فرستاده رئیس جمهور آمریکا، ولیعهد سعودی را متقاعد کرده است که اگر با اسرائیل در موضوع سازش با فلسطینی‌ها همکاری کند، می‌تواند در همکاری با اسرائیل به هر آنچه که بخواهد در منطقه دست خواهد یافت. تصور آنها این است که با کنار زدن ایران، می‌توان ثروت عظیم عربستان را در کنار نفوذ سیاسی و توانایی‌های فناورانه اسرائیل قرار داد و بر منطقه خاورمیانه مسلط شد.

سابقه داشته است که چنین رویاهایی به کابوس تبدیل شود. هیجانات سال 1993 در خصوص کنفرانس سازش با اسرائیل را به یاد بیاورید که حتی پیشنهاد ایجاد بازار مشترک اقتصادی هم در آن مطرح شده بود. این رؤیا به شکلی ناگهانی با ترور اسحاق رابین، توقف در مذاکرات سازش و درگیری‌های منطقه‌ای به یک کابوس بدل شد.

دلیل دیگری هم وجود دارد که ثابت می‌کند محمد بن سلمان با ساده‌لوحی با مسائل منطقه برخورد می‌کند. بر فرض اگر عربستان و اسرائیل بتوانند در کنار یکدیگر مساله ایران را حل کنند، اسرائیلی‌ها در مرحله بعد اجازه نخواهند داد که عربستان به قدرت مسلط منطقه تبدیل شود. طبق منطق توازن قوا، اگر اتحادی به منظور از بین بردن یک دشمن مشترک شکل بگیرد، با از بین رفتن آن دشمن مشترک، اتحاد ایجاد شده از بین خواهد رفت. بعد از کنار زدن ایران، سعودی‌ها دیگر نیازی به اسرائیل ندارند و ممکن است دوباره روابط دو طرف بر سر مساله فلسطین از بین برود.

به طور تاریخی، هیچ دولتی تاکنون نتوانسته است هژمونی خود را بر منطقه برقرار کند. بسیاری از رهبران منطقه از جمله ناصر، صدام و قذافی چنین قصدی داشته‌اند ولی قصد ایجاد هژمونی برای این کشورها مشکلات زیادی ایجاد کرده است. حتی قدرتهای بزرگ نیز نتوانسته‌اند اوضاع منطقه را مطابق میل خود آرام کنند.

خلاصه این که محمد بن سلمان برای رسیدن به موفقیت در حکومت بر عربستان، به واقع‌بینی و تواضع بیشتری نیاز دارد در غیر این صورت، بعد از غرور امروز، وی گرفتار سقوط خواهد شد.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید