جغرافيای پاتوق‌های مصرف مواد مخدر در تهران

    کد خبر :140515

تعداد پاتوق‌هاي مصرف مواد مخدر تهران چقدر است؟ پاتوق‌خواب‌ها نمي‌دانند. پليس مبارزه با مواد مخدر هم نمي‌داند. صاحبان پاتوق‌ها هم نمي‌دانند.

آنقدر با هر طرح ضربتي مقابله با معتادان «متجاهر»، اين دايره‌هاي سيال، جابه‌جا و جمع و معدوم و دوباره از نو، متولد و سبز شده‌اند كه حتي فعالان ارايه خدمات سيار كاهش آسيب اعتياد هم شمارش از دست‌شان بيرون رفته كه تا امروز، براي پيدا كردن پاتوق «چنگيز» و رساندن لباس و سرنگ و باند پانسمان و غذاي گرم به رسوبي‌هاي پاتوق، چند بار حاشيه رودخانه فرحزاد را گز كرده‌اند.

«پاتوق»؛ مكاني براي مردن يا بودن

«پاتوق» بخشي از خرده‌فرهنگ اعتياد در عصر موبايل و تكنولوژي است كه با تورق تاريخ دو دهه اخير مصرف مواد مخدر در پايتخت، ردش را در اوايل دهه ٨٠ پيدا مي‌كنيم. مدلي از زيست در اعتياد كه ٢٠ سال هم عمر نكرده اما امروز از چنان سلسله مراتب قدرت و ساختار و سازماندهي پيچيده و منظم برخوردار است كه مي‌تواند مورد تحقيق پژوهشگران حوزه اعتياد قرار گرفته و كالبدشكافي شود.

«جغرافياي پاتوق‌هاي مواد مخدر در تهران»، تنها تحقيق درباره ساختار پاتوق‌هاي آشكار و پنهان معتادان است كه تا امروز انجام و منتشر شده است. معصومه معارف‌وند؛ استاديار گروه آموزشي مددكاري اجتماعي دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي، اين تحقيق را در سال ١٣٩٥ انجام داده و نتايج تحقيق، برگرفته از گفت‌وگو با ٢٢ نفر از ارايه‌دهندگان خدمات سيار كاهش آسيب اعتياد در پاتوق‌هاي تهران است. به استناد نتايج اين تحقيق، گونه‌شناسي پاتوق‌هاي مصرف مواد مخدر در تهران نشان مي‌دهد كه سه نوع پاتوق در پايتخت وجود دارد و هر نوع، بنا بر بافت پيراموني و دروني پاتوق، مراجعان، صاحبان و محافظان پاتوق، سلسله مراتب قدرت و حتي نحوه عرضه مواد مخدر، از گونه ديگر منفك شده و «فرحزاد»، «شوش» و «خلازير»، سه گونه مشخص پاتوق‌هاي پايتخت هستند. غير از اين، هر چه هست، ماهيت و ساختار پاتوق ندارد و صرفا تجمعات خرد و گردهمايي چند كارتن‌خواب بي‌پناه است كه در سطح شهر تهران، بسيار قابل مشاهده است.

«فرحزاد»؛ مخوف‌ترين پناهگاه در دل طبيعت

در نتايج اين تحقيق، پاتوق‌هاي مصرف‌گونه «فرحزاد» كه وجه تسميه‌اش، محل استقرار نخستين پاتوق‌ها در رود – دره فرحزاد است، چنين تعريف شده است: «دره فرحزاد شامل چندين پاتوق است. در اين گونه، پاتوق معمولا با موانع طبيعي يا انسان‌ساخت محصور شده و به دليل موقعيت محل، دسترسي به پاتوق‌ها بسيار سخت است و براي رسيدن به پاتوق بايد مسير بسيار دشواري را طي كرد و رسيدن به پاتوق با اتومبيل امكان‌پذير نيست. در اينگونه، سلسله مراتب قدرت بسيار جدي وجود دارد. پايين‌ترين رده قدرت، زنان و كودكاني هستند كه در پاتوق رفت و آمد مي‌كنند و مصرف‌كننده مواد هستند. معمولا كودكان و زنان بايد تحت حمايت ديگران باشند و البته، بيشتر هم مورد سوءاستفاده و بهره‌كشي قرار مي‌گيرند. رده دوم، مردان مصرف‌كننده مواد هستند كه به طور موقت، يا در تمام ساعات شبانه‌روز در پاتوق مستقر هستند و ممكن است ماه‌ها در پاتوق زندگي كنند. رده سوم، فروشنده مقيم ومحافظان پاتوق هستند. پاتوق‌هاي گونه فرحزاد، معمولا محافظاني دارد موسوم به چماق‌داران كه از توزيع‌كننده مواد محافظت مي‌كنند تا اگر خطري او را تهديد كرده و نيروي انتظامي به پاتوق نزديك شود، فروشنده را از منطقه دور كنند. بالاترين رده قدرت در پاتوق‌هاي گونه فرحزاد، پاتوق‌دار است كه مالك آن محدوده جغرافيايي است و قدرتش را در آن محدوده اعمال مي‌كند. كل مواد توزيع شده در پاتوق‌هاي گونه فرحزاد، به واسطه پاتوق‌دار تامين مي‌شود و اوست كه تصميم مي‌گيرد، چه كسي، در چه ساعتي مواد را در پاتوق توزيع كند و اوست كه شيفت توزيع و حتي محافظت را تعيين مي‌كند. در پاتوق گونه فرحزاد، اقشار ديگري هم حضور دارند كه بخشي از چرخه مالي پاتوق را تامين مي‌كنند؛ تن‌فروشان كه الزاما در پاتوق تن‌فروشي نمي‌كنند و مصرف‌كننده مواد و تحت حمايت يك مصرف‌كننده يا پاتوق‌دار هستند و براي تامين هزينه‌هاي مواد مصرفي‌شان از پاتوق خارج شده و تن‌فروشي كرده و درآمد حاصل را براي تامين مواد مصرفي، دوباره به پاتوق برمي‌گردانند. قشر دوم، فروشندگاني هستند كه ممكن است ماه‌ها در پاتوق بمانند و پاتوق را ترك نكنند. آنها كه مصرف‌كننده هم هستند، با ايجاد بازار كوچكي در حاشيه پاتوق، تامين اقلام مورد نياز مصرف‌كنندگان؛ مواد خوراكي و پايپ و فندك را بر عهده دارند. اين پاتوق‌ها معمولا ٢٤ ساعته و حداقل در دو شيفت كاري فعال است اما ورودي اين پاتوق‌ها در ساعت‌هاي مختلف شبانه‌روز متفاوت بوده و معمولا در ساعات روز و هواي روشن، مراجعات كمتر است و با تاريكي هوا، افزايش مي‌يابد.»

گونه «فرحزاد» كه در نگاه فعالان ارايه خدمات كاهش آسيب اعتياد، به مخوف‌ترين گونه پاتوق مصرف مواد مخدر در تهران شهرت دارد، صرفا به پاتوق‌هاي مستقر در رود- دره فرحزاد محدود نمي‌شود بلكه اين مسير پنهان در حاشيه غربي اتوبان چمران كه تا اتوبان همت هم ادامه دارد، مشتمل بر چند پاتوق با ويژگي‌هاي مشابه از نظر جغرافيايي و متفاوت از نظر عملكرد صاحبان پاتوق است از جمله، پاتوق «عبدي» كه براي دسترسي، بايد مسير پرپيچ و خمي از حاشيه اتوبان چمران را زير پا بگذاريم تا به پاتوق بي‌سقف و حصاري در منتهي‌اليه باغي فراموش‌شده برسيم. نمونه گونه «فرحزاد»، در سطح شهر تهران زياد نيست چون به بركت از دست رفتن عرصه‌هاي سبز داخل شهر و همچنين به سبب تراكم بناها، امكان تشكيل پاتوق‌هايي از نوع «فرحزاد» تقريبا غيرممكن شده است. شايد در حاشيه‌هاي شمالي و غربي و جنوبي و شرقي تهران به دليل دورافتادگي محل، پاتوق‌هايي با شباهت فراوان به گونه «فرحزاد» هنوز فعال است كه ظاهر و باطن مهيبي دارد و ورود اغيار به اين پاتوق‌ها، فقط با مجوز صاحب پاتوق يا محافظان پاتوق يا پرداخت رشوه به فروشندگان يا مصرف‌كنندگان در حال ورود به پاتوق ممكن است كه از جمله اين پاتوق‌ها، «گردنه تنباكو» در جنوب شرقي تهران است كه در گودرفتگي يك تپه متروكه واقع شده و محدوده نسبتا وسيعي را در برمي‌گيرد و به دليل اشراف محافظان پاتوق به اكناف تپه، ورود به پاتوق، مگر با تطميع يا همراهي يك آشنا، غيرممكن است. زمستان سال گذشته، يكي از محافظان «گردنه تنباكو»، در آن لحظه‌اي كه در زندگي همه آدم‌ها پيدا مي‌شود، آن لحظه بي‌دليلي كه سبوعيت، جاي خود را به ترحم مي‌سپرد، اجازه داد از تپه بگذرم و پا به پاتوق بگذارم، به «گردنه». «گردنه‌اي» كه فراموش شده بود و سابقه‌دار‌ترين فعالان ارايه خدمات كاهش آسيب اعتياد هم از وجودش بي‌خبر بودند. و در اين گردنه فراموش شده، مهرباني‌ها و بي‌رحمي‌ها به يك اندازه ناديدني بود. در همين دره دورافتاده از دنيا، محافظ پاتوق، من را خطاب قرار داد كه دخترك نوجوان پاتوق خواب تن‌فروش را از گنداب فساد بيرون ببرم و يكي از پاتوق‌نشين‌ها، يك ليوان چاي داغ؛ خوش طعم‌ترين چاي دنيا، مهمانم كرد و يكي ديگر از محافظان، قمه را بالاي سرش تاب مي‌داد كه خيال ترشيده تهاجم و تار و مار را از سر هر دوست و دشمني بپراند.

پاتوق‌هاي مستقر در بيابان‌هاي يافت آباد و در جوار كوره‌هاي آجرپزي متروك حاشيه اتوبان آزادگان هم مي‌توانند در فهرست گونه «فرحزاد» ثبت شوند. بيابان‌هاي يافت‌آباد، مسير صعب‌العبوري است كه معتادان، براي رسيدن به پاتوق، بايد مسير ناهمواري در حدود يك كيلومتر را از جاده اصلي، طي كرده و پشت درختچه‌هاي خشكيده، به تپه محل استقرار پاتوق برسند كه اين پاتوق، به دليل قرار گرفتن در بلندي، فقط شب‌ها فعال است. پاتوق‌هاي اطراف كوره‌هاي آجرپزي هم، چنين شرايطي دارند و حفاري‌هاي خاك رس در اطراف كوره‌ها، مكان مناسبي براي تشكيل پاتوق ايجاد كرده ضمن آنكه به دليل دور بودن از جاده اصلي، هم ورود افراد ناشناس بدون هماهنگي با محافظان پاتوق، غيرممكن شده و هم حفاظت از صاحب پاتوق و فروشنده به دليل اشراف محافظان از تپه‌هاي مشرف به جاده، آسان و ميسر است. در حالي كه در پاتوق‌هاي‌ گونه «فرحزاد»، به دليل دشواري ورود افراد ناشناس، آسيب‌ها و صدمات براي كارتن‌خواب‌هاي مستقر در پاتوق، به مراتب بيشتر از باقي انواع پاتوق‌هاست، اما گونه «فرحزاد» هيبت مخوف خود را مديون يك عامل بسيار مهم است؛ كه خرده‌فروشي در اين پاتوق‌ها، چندان قابل توجه نيست چون آخر خطي‌هاي اعتياد، اين پاتوق‌ها را به عنوان خانه آخر انتخاب مي‌كنند، اما صاحبان اين پاتوق‌ها، از چهره‌هاي شاخص در عمده فروشي و جابه‌جايي اوزان بالا، نه در داخل پاتوق و براي مصرف‌كنندگان خرد و رسوبي، كه براي مشتريان خارج از پاتوق هستند. به همين سبب، گونه «فرحزاد»، تنها پاتوق‌هاي تهران هستند كه صاحبان متفاوت و اجاره‌هاي قابل توجهي دارند چنانكه صاحب نوبت صبح پاتوق «فريدون» در جوار كوره‌هاي آجرپزي اتوبان آزادگان، با نوبت بعدازظهر متفاوت است و البته، رقم اجاره و قيمت خرده‌فروشي مواد در نوبت صبح و عصر هم، متفاوت. حتي نحوه حفاظت از صاحبان اين پاتوق‌ها هم تابع مستقيمي از گردش مالي سايه انداخته بر پرآوازه‌ترين گونه پاتوق‌هاي مصرف مواد مخدر تهران است.

در پاتوق «علي پاشا» در حاشيه غربي اتوبان چمران كه چند ماهي است به خاطره‌ها پيوسته، به هيچ غريبه‌اي، زن يا مرد، پيش از تفتيش بدني اجازه ورود به حاشيه شرقي رودخانه داده نمي‌شد اما دسترسي به حاشيه غربي رودخانه بدون تفتيش بدني مجاز بود . «ممد دراز» از نخستين نمونه‌هاي پاتوق در شمال تهران و در انتهاي شمالي دره فرحزاد بود كه محافظانش براي حفاظت از صاحب پاتوق و فروشنده، از اسلحه گرم استفاده كردند. زمستان ٣ سال قبل، وقتي با ٤ نفر از بهبود يافتگان همراه شدم كه ضمن حمل غذا براي كارتن‌خواب‌ها، پاتوق افسانه‌اي «ممد دراز» را از نزديك ببينم، در فاصله ٥٠ قدمي از محوطه اصلي پاتوق، اول با نور تند ٥ چراغ قوه، سرتا پا اسكن شديم و سپس، صداي مسلح شدن اسلحه را شنيديم. محافظان پاتوق‌هاي واقع در حاشيه‌هاي جنوب تهران؛ يافت آباد و آزادگان هم از همان دوران، سلاح گرم را به عنوان ابزار حفاظت از فروشنده و صاحب پاتوق انتخاب كرده بودند. تصوير محافظي در پاتوق يافت‌آباد كه در فاصله چند متري دور از پاتوق، در تاريكي و بر بلندي تپه همجوار، سلاح گرم را بالاي سر گرفته بود و پيرامون پاتوق را رصد مي‌كرد همزمان كه فروشنده، داخل پاتوق مشغول خرد كردن و توزين شيشه روي صفحه كوچك ترازوي ديجيتال بود، هرگز از يادم نمي‌رود. چند روز بعد از اين مواجهه بود كه سراغ پاتوق‌هاي حاشيه اتوبان آزادگان رفته بودم. يكي از محافظان پاتوق، با يك غريبه درگير شده بود و راهنماي من، كه براي محافظان پاتوق‌هاي آزادگان، نقش داور را داشت، قرار بود شنونده اصل ماجرا باشد. محافظ خطاكار، همچنان كه بدنه سلاح گرم را زير اوركت به تن مي‌فشرد، براي راهنماي من شرح درگيري را تعريف مي‌كرد.

«شوش»؛ سهل و مهربان است

محقق «جغرافياي پاتوق‌هاي مواد مخدر در تهران»، در تعريف گونه «شوش» مي‌گويد: «معروف‌ترين پاتوق‌هاي موسوم به گونه شوش، در دروازه غار و هرندي فعال است. دسترسي به اين نوع از پاتوق‌ها بسيار آسان است چون اغلب، در پارك‌هاي شهر تهران ايجاد شده و اين قابليت را دارد كه در يك محدوده جغرافيايي جمع شود يا گسترش يابد، برخلاف گونه فرحزاد كه امكان توسعه فضايي ندارد. تعداد پاتوق‌هاي گونه شوش در شهر تهران زياد است. ساعات كار اين پاتوق‌ها، ١٦ ساعت يا كمتر است و از سلسله مراتب گونه فرحزاد پيروي نمي‌كنند. چراكه محافظت از فروشنده در اين پاتوق‌ها، به دليل سهولت دسترسي به پاتوق و آمد و شد مكرر افراد شناس و غريبه، چندان آسان نيست و نيروي انتظامي، به سادگي امكان ورود دارد. به همين دليل، در اين پاتوق‌ها، فروشنده مواد، راس ساعتي وارد پاتوق شده و مواد را ظرف مدت كوتاهي؛ حداكثر يك ساعت توزيع كرده و پاتوق را ترك مي‌كند اما معمولا، همراهاني دارد كه راكب موتوسيكلت هستند و نقش محافظ فروشنده را دارند تا در صورت وقوع درگيري يا ورود ماموران انتظامي، فروشنده را فراري دهند. به دليل آنكه در اين نوع پاتوق‌ها، فروشنده حضور دايم يا طولاني ندارد، از قدرت محدودي هم برخوردار است و بنابراين، سلسله مراتب قدرت قابل توجهي در گونه شوش نمي‌توان ديد. اما، تن‌فروشان، مصرف‌كنندگان مقيم و غيرمقيم، از اعضاي ثابت اين پاتوق‌ها هستند.» ويژگي پاتوق‌هايي كه در اين تحقيق، به گونه «شوش» معروف شده‌اند، ورود آسان، حضور بي‌دردسر و هم‌كلام شدن با مصرف‌كنندگان و فروشندگان، بدون نگراني از رسيدن عوامل امنيتي و انتظامي است. اين اتفاق، در اغلب طرح‌هاي ضربتي پليس براي ساماندهي معتادان خيابان خواب يا دستگيري خرده فروشان مواد مخدر، رخ داده كه افراد غيرمعتاد كه از سر كنجكاوي وارد پاتوق شده بودند هم، به همراه معتادان حاضر در پاتوق‌ها دستگير شده‌اند و معمولا، اثبات پاكي از اعتياد، به دليل فرآيند اجراي طرح‌هاي ضربتي، يك روند طولاني و زمانبر است.

در پاتوق‌هاي گونه «فرحزاد» با توجه به شرايط محيطي پاتوق، غافلگيري مصرف‌كنندگان و افراد غيرمعتاد حاضر در پاتوق‌ها توسط نيروهاي پليس، گريزناپذير است اما گونه «شوش» براي پاسخگويي به كنجكاوي افراد غير معتاد، نمونه مناسبي است بدون آنكه نگراني از دستگيري بي‌دليل و هتك حيثيت در كار باشد. پاتوق‌هاي گونه «شوش» را همچنين بايد مدلي متاثر از شرايط اقتصادي جامعه و همچنين، الگوي فرهنگي- تاريخي نمود خياباني مصرف مواد مخدر در تهران دانست. اغلب مصرف‌كنندگان و حتي فروشندگان پاتوق‌هاي گونه «شوش»، همسايگان مناطق همجوار و در واقع، ساكنان مناطق جنوبي تهران هستند كه در رده‌بندي اقتصادي، مي‌توانند در زمره دهك‌هاي يك و دو قرار بگيرند. در عين حال كه همسايگي با يكي از مهم‌ترين پايگاه‌هاي توزيع مواد مخدر- محله دروازه غار – عامل موثري در بروز مصرف در اين محدوده بوده، منطقه ١٢، در دهه‌هاي پيش از انقلاب هم به دليل بافت جمعيتي، جغرافياي محل، تمركز مراكز آسيب زا، تراكم گروه‌هاي با رفتار پرخطر و نزديكي به گودها و حلبي آبادها كه از مهم‌ترين كانون‌هاي فقر به شمار مي‌آمدند، منطقه شناخته شده‌اي از بابت شيوع آسيب‌هاي اجتماعي بوده كه به نظر مي‌رسد تا امروز و با وجود گذشت چند دهه، به دليل پايداري مستمر فقر و تبعات آن در اين منطقه، خدشه‌اي به ماهيت اين الگو وارد نشده است. ميدان شوش و خيابان‌هاي جنوبي منتهي به ميدان، كوچه‌ها و گذرهاي منتهي به ميدان هرندي، معابر خيابان مولوي و پامنار، پارك‌هاي محلي در مناطق ١٢ و ١٦ و ١٧، حاشيه خط راه‌آهن و حتي دالان‌هاي تودرتوي بازار بزرگ تهران در صبحگاه ايام تعطيل و ساعات پاياني شب، بهترين نمونه‌ها از گونه «شوش» است هرچند كه مي‌توان پاتوق‌هاي واقع در تپه‌هاي عباس آباد، اتوبان حقاني، اتوبان بابايي و حتي زيرگذرهاي اتوبان چمران و اتوبان نيايش را هم، به دليل سهولت دسترسي و وسعت محل تجمع معتادان و حضور موقت فروشنده، در زمره گونه «شوش» قرار داد.

«خلازير»؛ بازخواني تاريخ

گونه «خلازير»؛ سومين نوع از پاتوق‌هاي مصرف مواد مخدر در تهران، در اين تحقيق چنين معرفي شده است: «در پاتوق‌هاي گونه فرحزاد و شوش، افراد در يك سازه مستقر نيستند. اگرچه كانال آب هم كه گاهي معتادان خيابان خواب به آن پناه مي‌برند، مي‌تواند يك سازه باشد اما به طور خاص، پاتوق‌هاي گونه فرحزاد و شوش، داخل ساختمان نيستند در حالي كه گونه خلازير، معمولا خانه‌اي است كه محل مصرف و خريد و فروش مواد مخدر است. خانه‌اي كه ملك شخصي يا اجاره‌اي است و مستاجر يا مالك خانه، فروشنده مواد هم هست و براي مصرف‌كنندگان، اين امكان را فراهم مي‌كند كه بعد از تست رايگان مواد و در صورت تمايل، خريد و در همان محل، مصرف كنند مشروط بر اينكه بعد از مصرف، بلافاصله خانه را ترك كنند. در اين خانه‌ها، غير از صاحب‌خانه، تن‌فروشان هم حضور دارند اما مصرف‌كنندگان، مقيم نيستند و ساعات كار، كمتر از ٢٤ ساعت است و صاحب خانه، در بالاترين سطح قدرت قرار دارد چون عامل فروش است و در ممانعت از ورود افراد، مختار. در پاتوق‌هاي گونه خلازير، گارد مشابه محافظان پاتوق‌هاي گونه فرحزاد يا حتي محافظان گونه شوش وجود ندارد اما امنيت اين پاتوق، معمولا توسط دوربين مدار بسته‌اي تامين مي‌شود كه كوچه‌هاي منتهي به خانه يا فضاي بيروني اطراف خانه را زيرنظر دارد.» پاتوق‌هاي گونه «خلازير»، نوع امروزي «شيره‌كش‌خانه» قديم ايران است؛ خانه‌هايي متروك و فرسوده كه با پرداخت رقم اندكي، امكان بيتوته چند ساعته براي مصرف مواد مخدر را فراهم مي‌كرد.

اين نوع از پاتوق‌ها، بر خلاف گونه‌هاي «شوش» و «فرحزاد»، در گذر زمان فقط تغيير شكل داده و به تناسب الگوي مصرف، مدرن‌تر شده است. از نيمه دهه ٨٠، اصطلاحي بين نخستين نسل از فروشندگان شيشه دهان به دهان مي‌چرخيد؛ «اتاق‌هاي اجاره‌اي». اتاق‌هايي در خانه‌هاي سست و بي‌دوام كوچه «اوراقچي‌ها» و «قاليشوها» و «صابونپزخانه» و «گود عرب‌ها» كه ساعت به ساعت با رقمي اندك، اجاره مي‌رفت براي چشيدن نخستين دودهاي «شيشه» و معمولا ساكني نداشت و صاحب خانه، با همان اجاره‌هاي نازل، هزينه نگهداري خانه را تامين مي‌كرد. اين تصوير را از زمستان ١٣٨٧ به خاطر دارم كه ساعتي بعد از نيمه شب، با يك راهنما وارد يكي از اين خانه‌ها در كوچه قاليشوها شديم (كه حتما، از لحظه‌اي كه قدم به كوچه قاليشوها گذاشتيم تا لحظه‌اي كه كوچه را به سمت پارك هرندي ترك كرديم، ساكنان تمام خانه‌هاي آن كوچه كم‌عرض، تعداد قدم‌هاي‌مان را هم شمرده بودند) از پلكان دست‌ساز آهني خميده در امتداد ديوار، بالا رفتيم و به اتاق‌هاي رديف در ايوان، سرك كشيديم. هواي اتاق‌ها، از شدت گرما و دود شيشه، غير قابل تنفس شده بود اما در همان هواي متعفن دمدار، پسرك‌هايي كه ٢٠ سال‌شان هم نبود، نخستين آزمون و خطاي در دست گرفتن پايپ و طرز نگه داشتن فندك و سراندن شعله زير بلورهاي شيشه را با هم شريك شده بودند.

خاطرات، زنده است

فعالان ارايه خدمات سيار كاهش آسيب اعتياد، در مرور خاطرات و مخاطرات ١٢ سال تلاش براي كم خطر كردن هر چه بيشتر اعتياد براي مردان و زنان در بند مواد مخدر، حتما به ياد مي‌آورند نخستين ماه‌هاي پس از مجوز رييس وقت قوه قضاييه براي ارايه سرنگ و سوزن و خدمات كاهش آسيب اعتياد به معتادان خيابانگرد را. روزهايي كه خبري از پاتوق نبود در بهار و تابستان ١٣٨٤ و خبري از شيشه هم نبود و كراك تقلبي بود و هرويين و معتادان خياباني كه اغلب، مصرف‌كننده تزريقي كراك و هرويين بودند، سرنگ‌هاي‌شان را در شكاف ديوارها و زير صندلي پارك‌ها و حفره بلوك‌هاي سيماني جدول‌بندي خيابان‌ها پنهان مي‌كردند و تيم‌هاي سيار ارايه خدمات كاهش آسيب اعتياد OUT REACH كه معمولا از بهبود يافتگان اعتياد بودند و مستقر در نخستين مراكز گذري كاهش آسيب اعتياد DIC – DROP IN CENTER كه در خيابان‌هاي جنوب تهران و نزديك به دروازه غار و باغ آذري و ميدان شوش و پامنار و مولوي راه افتاده بود، صبح‌ها از ساعت ٦ يا ٧ صبح تا كمي گذشته از ظهر، پاي پياده در پارك‌هاي اطراف محل مي‌گشتند و علاوه بر زنبيل‌هاي كوچك حاوي لقمه‌هاي ساده و فلاسك آب جوش و ليوان‌هاي كاغذي و قند حبه براي كارتن‌خواب‌هاي گرسنه وتشنه، وسايل ساده زخم‌بندي و سرنگ‌هاي يك‌بار مصرف و پنبه الكلي و آب مقطر همراه داشتند و البته، يك سطل كوچك دردار از جنس پلاستيك ضخيم براي جمع‌آوري صدها و صدها سرنگ و سوزن خون آلود رها شده در سايه چمن‌ها و حاشيه تنه درختان و كنج پياده روها و همه جا و همه جا و همه جا…

بيماراني كه در آن سال‌هاي اول دهه ٨٠، از خدمات كاهش آسيب اعتياد بهره‌مند شدند، در مقايسه با مردان و زناني كه امروز، «كارتن‌خواب» مي‌شناسيم‌شان، شرايطي به مراتب سخت‌تر و دردي به مراتب عميق‌تر را تجربه مي‌كردند. اگرچه مواد مصرفي‌شان؛ هرويين و كراك هرويين، خلوص بيشتر و بهتري در مقايسه با هرويين و ترياك و شيشه امروز داشت، اما تا پيش از بهمن ماه ١٣٨٣ و انتشار بخشنامه رييس وقت قوه قضاييه درباره ضرورت ارايه خدمات كاهش آسيب اعتياد، هيچ مركزي براي ارايه خدمات درماني و حمايتي، درمان و حمايت كه سهل است، حتي براي شنيدن حرف‌هاي‌شان وجود نداشت. در آن سال‌ها، تنها امكان موجود، مطب روانپزشكان و بخش‌هاي روانپزشكي بيمارستان‌ها بود كه هزينه مراجعه به اين مراكز، با گروه خوني معتاد خيابان خواب – كه آن زمان، هنوز امرار معاش از راه زباله‌گردي را هم ياد نگرفته بود و با رقت‌آورترين وضع ممكن، هزينه مواد مصرفي‌اش را جور مي‌كرد – در تضاد كامل بود. راه‌اندازي مراكز گذري كاهش آسيب اعتياد، مثل باز شدن درهاي بهشت بود؛ مراكزي كه حياتي‌ترين خدمت‌شان، ارايه يك وعده غذاي گرم بود براي معتاداني كه به علت فقر مفرط، مدت‌ها بود مرز سوءتغذيه شديد را هم پشت سر گذاشته بودند.

دستاني براي مهرباني

امروز، مراكز كاهش آسيب اعتياد، كلينيك‌هاي ترك اعتياد و انجمن‌هاي غيردولتي ارايه خدمات حمايتي براي معتادان خيابان خواب، ١٢ سالگي خود را جشن مي‌گيرند و در پايتختي كه تعداد معتادان كارتن‌خوابش، حدود ١٥ هزار نفر برآورد شده و معتادانش سالانه ٨٠ تن ماده مخدر و محرك مي‌بلعند، سه گروه متشكل از مردان و زنان بهبود يافته يا بيگانه با مواد مخدر و وابسته به سه انجمن غيردولتي، ٧ روز هفته در آمد و شد توزيع غذاي گرم براي كارتن‌خواب‌هاي مطرود و مداواي زخم‌هايي هستند كه بيش از ناسوري بر اثر سوختگي و عفونت، بر اثر نامهرباني‌هاي همسايگان‌شان، متورم و متعفن شده است.

در يك هم انديشي غيررسمي و غيرمكتوب، «طلوع بي‌نشان‌ها» و «تولد دوباره» و «سيماي سبز رهايي» دست به دست سپرده‌اند براي حمايت از گمنام‌ترين و مطرود‌ترين آدم‌هاي اين شهر بي‌افق.

«طلوع بي‌نشان‌ها»، هفته‌اي يك‌بار براي كارتن‌خواب‌هاي خيابان‌ها و حاشيه‌هاي پايتخت، غذاي گرم مي‌برد و آنهايي را كه داوطلب بهبود و رهايي از اعتيادند، در خانه‌هاي امن و سرپناه‌هاي بي‌نشانش، پناه مي‌دهد. در همراهي‌هاي مكرر كه با اكبر رجبي، مديرعامل اين انجمن غير دولتي، در مراجعه به پاتوق‌هاي معتادان خيابان خواب داشته‌ام، بارها شنيده‌ام اين تاكيد را كه به همراهانش داشته «از اعتيادشان نپرسيد، تحقيرشان نكنيد، نصيحت و سرزنش نكنيد، در آغوش‌شان بگيريد و به شرايط‌شان و به هويت‌شان احترام بگذاريد.»

«تولد دوباره»، انجمني است براي احياي انساني در آخرين ثانيه‌هاي حيات، اگر زنده ماندن را فقط در تحرك جسم فيزيكي تعبير و تفسير نكنيم. سرپناه‌هاي شبانه و كمپ‌هاي درمان اعتياد متعلق به اين انجمن غيردولتي در كوچه‌هاي جنوب شهر و دورافتاده‌ترين حاشيه‌هاي تهران، طي دو دهه گذشته پناه تعداد بي‌شمار مردان و زناني بوده و هست كه امروز، بسياري‌شان، بهبود يافته و در قالب تيم «موبايل سنتر»، در اتوبان‌هاي شهر مي‌گردند تا دست زخم خورده يك معتاد بي‌پناه و نااميد را براي حمايت بفشارند. آنچنان كه عباس ديلمي‌زاده؛ مديرعامل اين انجمن غيردولتي در حق‌شان روا داشت.

«سيماي سبز رهايي» طي ١٣ سال فعاليت دور از هياهوي تبليغات، سراغ معتاداني در پنهان‌ترين و مخوف‌ترين پاتوق‌هاي تهران رفته و بهبوديافتگاني كه دست به دست داده‌اند براي ايجاد و مانايي اين انجمن غير دولتي، در هر قدمي كه در آخرين دقايق پيش از نيمه شب، با كيسه امدادي محتوي غذا و دارو و لباس، به سمت پاتوق‌هاي شمال و جنوب پايتخت برداشته‌اند، شب‌ها و روزهاي نه چندان دور خود را بازخوانش كرده‌اند. شب‌ها و روزهايي كه مرگ مطلق بود در آن اوج فراموشي و محو شدن در ابر دود. حبيب بهرامي؛ مديرعامل اين انجمن غير دولتي، خاطرات تلخي از شب‌ها و روزهاي اعتياد دوستانش دارد؛ دوستاني كه امروز، هميار نجات كارتن‌خواب‌هاي شهر شده‌اند.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید