جنگ در منطقه به نفع مسعود بارزانی است؟ /قهرمان‌پور: مدیریت بحران اقلیم از سوی تهران – آنکارا

    کد خبر :138281

رحمان قهرمانپور ، به بررسی روابط ایران و ترکیه و چشم انداز این روابط پرداخته است.
روابط ایران و ترکیه پس از نزدیک شدن مواضع دو کشور در سوریه و همچنین هماهنگی ها در مسئله بحران اقلیم کردستان عراق به مرحله جدیدی وارد شده است. رفت و آمد روسای ستاد دو کشور و همچنین اقدامات هماهنگ در رابطه با عراق و کردستان عراق باعث شده است دو کشور نقش بی بدیلی در معادلات پیش رو داشته باشند. با توجه به تفاوتها در رویکرد و نگاه دو کشور به موضوع آیا این هماهنگی ها می تواند از روابط مقطعی و زودگذر فراتر رفته و به روابط گسترده و بلند مدت بینجامد؟ فضای موجود در عراق به چه سمت و سویی می رود. سیاست و حکومت در این کشور، همچنان معادلات خاورمیانه را در پیک تنش نگه خواهد داشت؟
نامه نیوز در این باره با رحمن قهرمانپور کارشناس مسائل ترکیه و عراق گفت و گویی کرده است که از نظر می گذرانید.

در حال حاضر ترکیه و ایران مرحله جدیدی از روابط را تجربه می کنند و به اینجا رسیده اند، بعد از رفت و آمدهای روسای ستاد ارتش دو کشور، نظرتان در مورد این روابط چیست؟ یک موضوع این است که آیا ما یک سیاست و روابط بلندمدت با ترکیه نمی توانیم تعریف کنیم و حوادث و تحولات این روابط را بوجود می آورد. این فضا را چگونه می بینید؟ آیا سوریه باعث شده که ما به اینجا برسیم یا واقعا یک سیاست بلندمدت می توان تعریف کرد؟ چنانچه یکسری تحولات دیگر رخ دهد، دوباره یک مسیر دیگر باز می شود یا در حال حاضر از این فضا می توان یک چشم انداز خوب تعریف کرد؟

سوال خیلی خوبی است و مهم است. من معتقدم روابط بین ایران و ترکیه همیشه در این یکصد سال گذشته، آمیزه ای از رقابت و همکاری بوده و هیچوقت به صورت کامل به سمت یکی از این دو تا نرفته است. ماهیت دو دولت، موقعیتشان در منطقه، موقعیت استراتژیک و ژئوپلتیک شان باعث این وضعیت شده است. کارشناسان ایران و ترکیه را در خاورمیانه با فرانسه و آلمان در اتحادیه اروپا مقایسه می کنند. فرانسه و آلمان تا قبل از جنگ جهانی دوم همیشه با هم شکلی از همکاری و رقابت را داشته اند. جمعیت و وسعت شان کم و بیش برابر بود و هرکدام خودشان را به نوعی رهبر اروپا می دانستند، البته فرانسوی ها خود را معلم بشریت هم می دانستند! همیشه این رابطه در حالت نوسان بود. بعد از جنگ جهانی دوم ومخصوصا تشکیل اتحادیه اروپا این دو کشور توانستند به یک فرمولی دست پیدا کنند که در آن فرمول هم رقابت وجود دارد و هم همکاری. پس این طور نیست که اکنون به روابط آلمان و فرانسه نگاه کنیم و بگوییم که روابط اینها هیچگونه مشکلی ندارد و همیشه بر پایه صلح و دوستی است. رقابتها هم وجود دارد اما به شکلی که منجر به تنش های جدی سیاسی در سطوح عالی شود، نیست.

وقتی به روابط ایران و ترکیه برمی گردیم، این دو کشور هم در منطقه وضعیتی کم و بیش مثل وضعیت آلمان و فرانسه در قرن نوزدهم دارند. یعنی هر کدام به دنبال این هستند که قدرت خودشان را در منطقه افزایش دهند و از طرف دیگر دیگری را رقیب و مانع جدی می بینند. یعنی ترکیه، ایران را یک مانع جدی در برابر نقش افرینی منطقه خودش می بیند و به همین سان ایران هم چنین نگاهی به ترکیه دارد. البته در جاهایی منافع اینها همسو می شود مثل وضعیتی که الان داریم و همکاری شان تشدید می شود و جاهایی هم منافعشان متضاد می شود مثل مسئله سوریه و روابطشان کاهش پیدا می کند. ولی جالب است که طی 40 سال گذشته هیچوقت این روابط قطع نشده است. یعنی در اوج تحریم های ایران بعد از بحران هسته ای شاهد بودیم که اتفاقا روابط ایران و ترکیه بهتر هم شده بود و ترکیه از این فرصت استفاده می کرد و به قول خودشان به پنجره ایران به سمت دنیا تبدیل شده بود. یعنی در جنگ به ایران دارو می داد و در دوران تحریم ها هم به نوعی در نقل و انتقال پول به ایران کمک می کرد. بنابراین این روابط نه کاملا رد شده و نه در عین حال، به یک همسویی کامل استراتژیک منجر شده، چون نمی تواند باشد. اساسا ماهیت و وضعیت دو کشور، هم به خاطر شکل هویتی که وجود دارد، هویتی پساکمالیستی پی گرفته شده از سوی ترکیه و هویت اسلام سیاسی در ایران، ماهیت این دو هویت به گونه ای است که فعلا نمی توانند با هم اشتراک و همسویی استراتژیک داشته باشند.

در عین حال که مایل نیستند که به تقابل هم برسند. یعنی الزاما مسائل استراتژیکی و ژئوپلتیکی دو کشور را وادار می کند که با هم همکاری کنند، مانند آن چیزی که الان شاهدش هستیم. در عین حال همان الزامات، مسئله هویت، جهت گیری ها باعث می شود که در جاهایی هم با هم تقابل داشته باشند. بنابراین این وضعیت، یک وضعیت طبیعی است یعنی نباید احساس کنیم غیرطبیعی است.

پس نباید به این رویکرد به شکل پیچیده و غیر طبیعی نگاه کرد؟

بعضا برخی دوستان در تحلیلها می گویند که حالا وضعیت روابط ایران و ترکیه غیرطبیعی است، آن را به وضعیت طبیعی برگردانیم! ما نباید فکر کنیم که وضعیت طبیعی ما با ترکیه این است که هیچ نوع درگیری، تنش و اختلاف جدی نداشته باشیم. نظام تصمیم گیری و سیاست خارجی ما باید بر این اساس حرکت کند که ما تا اطلاع ثانوی روابطمان با ترکیه همواره آمیزه ای از رقابت و همکاری خواهد بود. یعنی همزمان برای هر دوی اینها قدم برداریم. به این معنا که رقابت وجود داشته باشد، همکاری هم وجود داشته باشد. همکاری مانع رقابت نشود و رقابت هم مانع همکاری نشود. اما مسئله این است که این توازن در سیاست خارجی رعایت نمی شود. مثلا در بحران سوریه تقابل را از یک حدی فراتر بردیم، برعکس الان هم داریم همکاری را از یک حدی فراتر می بریم.

مثلا شما در موضوع کردها دقت کنید که منافع و رویکردمان با ترکیه الزاما منطبق بر هم نیست. ما اینرا باید لحاظ کنیم و دلیلی ندارد چون منافع مشترکی داریم همه اختلافات جزئی را نادیده بگیریم. قاعدتا ما یک نگاهی به اقلیم داریم، ترکیه یک نگاه دیگری دارد. همه تحلیلها نشان می دهد که احساس تهدید ترکیه از بابت اقلیم خیلی بیشتر از ما است و این به این معناست که اگر قرار است با ترکیه در این زمینه مشارکت کنیم، دستمان برای گرفتن امتیازات بیشتر بازتر است. چون ترکیه هم با مسئله کردهای عراق مواجه است و هم با کردهای خودش و هم با کردهای سوریه. یعنی با هر سه مسئله به نوعی مواجه است و مسئله اش با ما فرق می کند.

چه رویکردی باید پیش گرفته شود؟

باید تلاش کنیم توازن برقرار کنیم، یعنی نقطه تعادل بین رقابت و همکاری را پیدا کنیم والبته در عالم واقع پیدا کردن این نقطه تعادل همیشه سخت و نیازمند نوعی تجربه است. اما قاعده اش شاید این باشد که یک فرمول مشخصی در مورد تنظیم همان روابط استراتژیک داشته باشیم. یعنی رابطه مان را با ترکیه از حالت روزمرگی و اتفاقات به سمت رابطه یک اصول نسبتا پایدار ببریم. نمی خواهم بگویم پایدار چون پایدار در عالم واقع خیلی معنا ندارد؛ نسبتا پایدار. یعنی موضوعات و جهت گیری ها مشخص است بنابراین رابطه ما با ترکیه تابع این اصول است که این اصول هم باید تعادلی برقرار کند بین رقابت و همکاری همزمان. البته باز این نکته را هم اضافه کنم در خاورمیانه چون ما سازوکارهای منطقه ای نداریم، بنابراین یک مشکل مضاعفی هم وجود دارد. یعنی سازمانهای منطقه ای به کمک کشورها نمی آیند. درحالی که در مثال فرانسه و آلمان، اتحادیه اروپا دریافتن این نقطه تعادل و در یافتن این فرمول رقابت و همکاری همزمان خیلی موثر بود. ما متاسفانه در منطقه سازوکارهای منطقه ای نداریم. عمدتا قدرتهای فرامنطقه ای مثل آمریکا و روسیه و تا حدی کمتر اتحادیه اروپا هستند و اینها می آیند مناسبات را در منطقه تحت تاثیر خودشان قرار می دهند یا مناسبات حالت دوجانبه دارد. مثلا ما الان با مصر جز روابط دوجانبه خیلی محدود چیز دیگری نداریم.

سازمان همکاری اسلامی است که آنهم خیلی محدود است. درحالی که اگر یک سازوکار، سازمان یا اتحادیه منطقه ای وجود داشته باشد که فراگیر و چترگونه باشد، کشورهای منطقه در ذیل آن سازوکار مجبور به نوعی کنار آمدن با هم و کنارهم نشستن باشند، در آن صورت بخشی از مسائلشان ممکن است حل شود. یعنی آن سوء تفاهماتی که در سیاست بین الملل بوجود بیاید ممکن است حل شود اما چون در منطقه این را نداریم که مسئله جدی ای است.

چون سازوکارهای منطقه ای نداریم در نتیجه یا روابط دوجانبه است یا روابط مستقیم کشورها با قدرتهای فرامنطقه ای است. الان روابط ما با ترکیه، در مقاطعی متاثر از روابط ترکیه با آمریکا یا با روسیه بوده است. عکسش هم همین بوده یعنی روابط ترکیه با ما هم تابعی از تنش ما با امریکا بوده است. این سازوکار منطقه ای اگر در اینده شکل بگیرد ای بسا بتواند در پیدا کردن نقطه تعادل در روابط کشورها موثر باشد.

در موضوع کردستان عراق کردها بین ایران، ترکیه، سوریه و عراق محصور شدند. فضایی که اکنون وجود دارد این است که بین چهار کشور سوریه، ترکیه، عراق و ایران به گونه ای است که سوریه و عراق در فضای بحرانی قرار گرفته اند و نمی توانند در این میان کنشگر باشند و ایران و ترکیه است که نقش اصلی منطقه را می سازند. نظرتان در مورد این نقشی که ایران و ترکیه برای این منطقه خواهد داشت، چیست؟ به نظرتان فضا از یک فضای نرم و سیاسی به سمت نظامی و سخت خواهد رفت. به نقش عراق هم اشاره بفرمایید ولی به نظر می رسد که این دو کشور تعیین کنندگی خاصی خواهند داشت.

من فکر نمی کنم که شرایط منطقه به سمت جنگ و درگیری با دولت اقلیم بکشد. جنگ با اقلیم فعلا به نفع منطقه و دولت مرکزی بغداد هم نیست. حالا بگذریم از اینکه در عمل توانایی آن وجود ندارد. یعنی دولت مرکزی بغداد واقعا اگر بخواهد با اقلیم وارد یک جنگ فراگیر شود هنوز نمی دانیم آمریکا چه واکنشی نشان خواهد داد. موضع آمریکا، موضع تاخیر زمانی است و نه اصل مخالفت با استقلال اقلیم. از طرف دیگر قاعدتا اگر جنگ و درگیری شکل بگیرد، لابی ها در واشنگتن الزاما طرفدار دولت مرکزی بغداد نخواهند بود. بنابراین مشخص است که کشورهای منطقه تمایلی ندارند که جنگ دیگری را در منطقه شروع کنند. نکته خیلی مهمتر که شاید کمتر به آن توجه شود اساسا ماهیت ناسیونالیستی و اتفاقاتی است که الان می افتد. موقعی که به گروه معتقد به ناسیونالیست فشار می آورید، از نظر شما این فشار است ولی از نظر آنها دلیلی است بر حقانیت رویکرد آنها. یعنی ماهیت ناسیونالیسم طوری است که وقتی آنرا بیشتر تحت فشار قرار دهید، مشروعیتش بیشتر می شود. یعنی گویی مسیری که انتخاب کرده اند، درست بوده ودلیلی که دیگران مخالفت می کنند به خاطر حقانیت آنهاست.

این نظریه وجود دارد که اگر این روندها را با آرامش دنبال کنند درصد مشارکت و مشروعیت پایین می آید؟

می خواهم بگویم که وقتی شما جنبش های ناسیونالیستی را تحت فشار قرار می دهید قاعدتا یک پتانسیل و انرژی درونشان آزاد می شود. و این مخصوصا در مورد ناسیونالیسم کردی مصداق بیشتری دارد. به هر حال گروه های زیادی مدعی نمایندگی جنبش ناسیونالیسم کردی هستند که اگر در این وضعیت فشار بر کردهای عراق بیشتر شود با این رفراندومی که برگزار شده قاعدتا جنبش ناسیونالیسم، شکل احساسی بیشتری هم خواهد داشت. کما اینکه دیدید درروز رفراندوم واقعا انگار مردم به عروسی رفته بودند! یعنی با آن شور و شعفی که پای صندوقهای رای رفته بودند خیلی شباهتی به رفراندوم نداشت. یعنی می خواهم بگویم اگر جنگیدن در منطقه شکل بگیرد قاعدتا به نفع ناسیونالیسم کردی و مسعود بارزانی است که از این موج به نفع خودش استفاده کند.

لذا فکر می کنم ایران و ترکیه دنبال جنگ نیستند و احتمالا دنبال تحریم های شدیدتر هم نیستند. چون ممکن است تحریم های شدیدتر هم انگیزه استقلال طلبی زودهنگام در اقلیم را تقویت کند. آنچه حداقل جمهوری اسلامی دنبال می کند این است که مسیر مذاکرات اقلیم با دولت مرکزی بغداد مسدود نشود. یعنی شاید پسِ ذهن رهبران ایران و منطقه این باشد که بتوانند راهکاری در حد فاصل وضع موجود و استقلال اقلیم پیدا کنند. یعنی دولت مرکزی بغداد یکسری امتیازات بیشتری به اقلیم بدهد. یعنی همان بحث مذاکره و رفتن به سمت تصمیمات جدی در طی دو سال آینده. شاید به نظر می رسد که این دو کشور دنبال چنین سناریویی باشند و شاید این سناریو معقولیت و عقلانیت بیشتری دارد تا تهدید دولت اقلیم و منزوی کردنش یا درگیریهای نظامی که قاعدتا به تقویت احساسات ناسیونالیستی در اقلیم کمک خواهد کرد.

هرچند ممکن است مدتی اینها را تحت فشار قرار دهید ولی همیشه این قاعده در سیاست بین الملل وجود دارد که فشار خارجی باعث انسجام درونی بیشتری می شود. لذا از شواهد و قرائن چنین برمی آید که ایران و ترکیه خیلی دنبال تقابل با اقلیم نیستند و بیشتر دنبال مدیریت شرایط هستند که از استقلال کامل اقلیم و جدایی اقلیم از دولت مرکزی بغداد جلوگیری کنند. ضمن اینکه در نظر بگیرید مراودات تجاری ترکیه با اقلیم خیلی وسیع تر از ایران است. یعنی الان حدود هزار و هفتصد تا هزار و هشتصد شرکت ترک در اقلیم فعال هستند. بعد از کودتای 24 تیر آقای اردوغان به این سرمایه برای ایجاد رونق اقتصادی نیاز دارد. شبه بحران اقتصادی که بعد از کودتا بوجود آمد خیلی به اعتبار آقای اردوغان ضربه زد. بارها از مردم خواست که پولهایشان را در خانه نگه ندارند و به بانکها بسپارند. اصلا یکی از دلایل کوتاه امدن ترکیه در برابر روسیه و تا حدی ایران و آلمان به همین مسئله توریسم و درآمدهای توریسمی برمی گردد. یعنی ترکیه احساس می کند که یک مقدار فضا متشنج شود، این درآمدها را از دست می دهد. فراموش نکنیم که آقای اردوغان اعتبارش را از بهبود شرایط اقتصادی ترکیه کسب کرده است. بنابراین به این سرمایه ای که از خارج وارد ترکیه می شود، احتیاج دارد. شرکتهای بسیاری از ترکیه در اقلیم فعال هستند و مبادلات تجاری بسیاری با این منطقه صورت می گیرد. باضافه فروش نفت کرکوک که از طریق ترکیه انجام می شود. قاعدتا ترکیه نمی تواند نسبت به این منافع بی تفاوت باشد. اینجاست که وقتی ما می خواهیم باترکیه وارد رقابت و همکاری شویم باید در نظر داشته باشیم که بعضی جاها منافع ما همپوشانی ندارد. یعنی ترکیه یک محاسباتی در مورد اقلیم دارد و ما یکسری محاسبات دیگر. جمع بندی اینکه ایران و ترکیه دنبال یافتن راه حل مسالمت آمیز در حدفاصل وضع موجود و جدایی کامل اقلیم از دولت مرکزی بغداد هستند.

این می تواند باعث شود که یک جایی از هم فاصله بگیرند یا فعلا سعی می کنند در یک مسیر در مورد اقلیم جلو بروند؟

فعلا دلیلی برای فاصله گرفتن ندارند ولی ممکن است به مرور زمان این فاصله بیشتر شود. قاعدتا وقتی از این فضای پس از رفراندوم هرچه دورتر شویم ممکن است که اختلافات خودش را بیشتر نشان دهد و باعث جدایی کامل که نه ولی سطح همکاری های دو کشور را کاهش دهد.

موضوع ملت-دولت سازی در عراق به یک موضوع بغرنجی تبدیل شده است. چرا در عراق کردها به شیعه ها رای نمی دهند و شیعه ها به سنی ها؟ این فضا بعد از سال 2003 که صدام رفته چرا شکل نگرفته است؟ با اینکه احزاب در این کشور شکل گرفته است و یک سری انشعابات و فضای سیاسی گونه بوجود آمده است ولی چرا این دولت – ملت سازی بوجود نمی آید؟

سوال خیلی مهمی است. یکی از ارکان اصلی دولت ملت سازی وجود یک هویت جمعی فراگیر مورد اجماع است. در مقطعی که اساسا دموکراسی مطرح نبوده، پروژه هویت سازی از بالا بوده است. مثلا اندونزی را در نظر بگیرید که نمونه موفق ایجاد یک هویت جمعی از بالا به پایین است. زمانی که اندونزی شکل گرفت دو مجمع الجزایر جدا از هم بود هرچند بعدها آچه از اندونزی جدا شد. در پروژه هویت سازی از بالا به پایین، اندونزی یکی از پروژه های موفق هویت سازی بود.

اما در مواردی که پروژه هویت سازی شکست می خورد یکی از دلایل این امر می تواند نبود حد تقل هایی از مشترکان بین اقوام یا گرو ههای مختلف باشد یا اینکه دولت توان لازم را برای ایجاد هویت ملی نداشته باشد. متاسفانه در عراق هر دو مشکل را داشته ایم. هم مشترکات تاریخی و قومی کمتر بوده و هم سابقه و سنت دولتمندی و مملکت داری وجود نداشته است. هویت ملی ایجاد شده در این حالت از جهاتی مصنوعی است .مثلا در کتاب «هویت و سیاست خارجی در ایران و خاورمیانه»، هویت های ملی در عراق و سوریه را «هویت های مصنوعی» نامیده ام. در خاورمیانه بجز ایران و ترکیه و مصر و تا حدی کمتر عربستان زمینه های تاریخی و حتی فرهنگی وجود یک هویت جمعی فراگیر ضعیف بوده است. عراق از کنار هم گذاشتن مصنوعی سه استان یا سنجاق عثمانی یعنی موصل و استان شیعه نشین بصره و بغداد بوجود آمد. از این رو یک سابقه دولت مندی و تاریخی طولانی از هویت جمعی نداشت. یا در خود سوریه بعد از دوران قیمومیت که لبنان و سوریه تحت قیمومیت فرانسه و عراق تحت قیمومیت بریتانیا بودند، گروه های قومی و مذهبی به حالت مصنوعی کنار هم گذاشته شدند. حتی در روایت هویت سوریه که مبتنی بر شام بزرگ است کم و بیش آثار این مصنوعی بودن را می بینید. در عراق فرهنگ و ادبیات کردها یک نوع است و فرهنگ و ادبیات شیعه و اهل سنت هم نوع دیگر.

این روند در کشوری مانند ایران یه بعد تاریخی و شکل گرفته در بستر تاریخ است که قابل مقایسه با دیگر کشورهای دیگر خاورمیانه نیست؟

می توان گفت که در ایران پروژه دولت- ملت سازی را در شکل پیشامدرن یا به تعبیری برخی مدرن در دوره صفویه شروع کردیم. یعنی کشور از نظر سرزمینی به هم پیوسته شد و از نظر قومی یک ارتباطاتی بین اقوام شکل گرفت و از نظر مذهبی کم و بیش شیعه غالب شد و زیست تاریخی مشترک بوجود آمد و آن مفهوم با هم بودن، یکی بودن و دغدغه مشترک داشتن و سرنوشت مشترک داشتن علی رغم همه اختلافات و تنوعی که در جامعه وجود داشت، شکل گرفت. بعد از آن در دوره مشروطیت هم این موضوع قوی تر شد و در دوره رضاشاه هم براساس ناسیونالیسم ایرانی باز به نوعی تداوم پیدا کرد. پس یکی از ارکان و عناصر اصلی دولت- ملت سازی وجود یک هویت فراگیر یا جمعی مورد قبول اکثریت جامعه است. و آن هویت برای آن جمعیت آرمان مشترک، افق حرکت مشترک، اهداف مشترک و حتی منافع ملی مشترک تعریف می کند. این نیست که بعضی جاها این هویت ملی مشترک الزاما مورد قبول همه جامعه باشداما در عین حال یک اجماع نسبی درباره آن وجود دارد. مثل آن چیزی که در ایران، ترکیه و مصر شاهدیم. در هر سه کشور چالش های هویتی وجود داشته است و دارد اما این چالش ها تهدید اساسی برای تمامیت ارضی نیستند. در مصر قبطی ها را می بینید. در ترکیه، کردها را می بینید که هر دو چالش جدی برای هویت مسلط بودند اما در عین حال چون دولت مرکزی قوی بوده، به یک معنا، توانسته یک هویت را مسلط کند و لذا این هویت ها نتوانسته اند سلطه یک هویت جمعی مورد حمایت دولت را زیز سوال ببرند. درحالی که در لبنان چنین هویت مسلطی را نمی بینید. یا در یمن کم و بیش چنین هویتی وجود ندارد .

از این رو فشارهای مصنوعی و زور نتوانسته در عراق در این مسیر مفید باشد؟

حالا به مورد عراق برگردیم که در این مورد خاص هم پروژه دولت- ملت سازی از ابتدا با مشکلات جدی مواجه بوده است. حزب بعث در سوریه و عراق به تاسی از جمال عبد الناصر اقدام به تلفیق ناسیونالیسم عربی با سوسیالیسم کرد که نه تنها با اعمال خشونت همراه بود بلکه به نوعی وارداتی و نا متعارف هم بود. حزب بعث می خواست در یک کشوری مثل عراق که فقط یک طبقه متوسط شهری آن هم عمدتا در بغداد طرفدار سوسیالیسم یا ناسیونالیسم عربی بود و بقیه تعلقات مذهبی و قومی داشتند سوسیالیسم را با ناسیونالیسم تلفیق کند و به دنبال آن کردها، شیعیان و سنی ها را به هم بچسباند. در دوره صدام هم درواقع این چسبانکی هیچ وقت وجود نداشت. با زور و فشار و اختناق بود که این عراق حفظ شده بود. در دوره ای مبارزات ملا مصطفی بارزانی برای غلبه بر این زور از بالا وجود داشت و بعد هم قضیه انفال پیش آمد و مسئله شیعیان و برخورد صدام با شیعیان. لذا در عراق هویت ملی فراگیری که مورد اجماع حتی 50 درصد مردم باشد، نداشتیم و متاسفانه در حال حاضر هم نداریم. یعنی حتی اگر 55 درصد مردم خودشان را عراقی می دانستند و نه شیعه و کرد و سنی، باز می شد امیدوار بود که پروژه دولت- ملت سازی در عراق با سرعت بیشتری جلو برود. اما متاسفانه به این شکل نیست لذا، می بینیم که وقتی بحث استقلال طلبی کردستان عراق بوجود می آید، صدای متحد و یکپارچه ای در میان اعراب شنیده نمی شود .خود دولتمردان هم دچار چند دستگی بودند. بنابراین در خاورمیانه بجز سه کشوری که نام بردم بقیه عمدتا تاریخ دولتمندی طولانی ندارند. سابقه دولت دار بودن ندارند و به همین خاطر موفق نشدند که پروژه دولت- ملت سازی را با محوریت بازتعریف یا تعریف هویت ملی جمعی پیش ببرند. عموما بجز این سه کشور، بقیه توفیق آنچنانی نداشتند.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید