سینمای ایران در مسیر حفظ انحصار است!/ چرا مردم را از دیدنِ فیلم خوب خارجی است محروم می‌کنید؟

    کد خبر :127586

سینمای ایران در شرایطی که رقیب جدی نداشته، تبدیل شده به یک سینمای انحصاری، محفلی و کم­ تاثیر. سینمایی که مدام خودش را تکرار می­‌کند

به گزارش بازتاب، پس از مطرح شدن موضوع اکران فیلم خارجی، بسیاری از رسانه‌های خاص، تلاش می‌کنند این خواست مردمی را با قضاوت‌های عجولانه‌ای، دشمنی با سینمای ایران تفسیر کنند یا به خواست رسانه‌های اصولگرا، نسبت دهند. در صورتیکه هنر طبق فرموده سید شهیدان اهل قلم، مرتضی آوینی: «هنر دنبالچه سیاست نیست».

به نوشته تسنیم آنچه که در چند روز اخیر در رسانه‌ها در حمایت از طرح اکران فیلم خارجی منتشر شده به معنای ضدیت با سینمای ایران نیست. بلکه هدف اصلی حمایت از سینمای ایران است تا از شکل تک ساحتی کنونی خارج شود. با توجه به اینکه در رسانه‌های مختلف دائما این موضوع انعکاس داده می‌شود که طرفداران طرح اکران فیلم خارجی در سینماها ضد سینمای ایران و وابسته به یک جناح سیاسی خاص هستند با امیر قادری منتقد سینما که فاقد وابستگی سیاسی است به گفتگو نشستیم. با اینکه نکات دقیق و ظریفی در این گفتگو مطرح شد اما ایشان در طول این گفتگو بارها تاکید کرد که نباید از گفته‌هایش دشمنی با سینمای ایران برداشت شود. او نقد خود را نسبت به سینمای ایران مطرح کرده است و نقد به معنای دشمنی نیست.

* اولین نکته­‌ای که می­‌خواهم مطرح کنم این است که بحث­‌هایی راجع به اکران فیلم خارجی به تدریج داغ­‌تر و وسیع‌تر می­‌شود، خودتان فکر می­‌کنید دلیلش چیست؟ آیا نقصان اساسی عدم توجه به مخاطبان سینمانیست؟ تحلیل شما راجع به این نقصان و عدم توجه مردم به سینما با توجه به آماری که الان وجود دارد، چیست. مردم در فضای مجازی فیلم مومیایی را در هفته نخست آپلود شدن در سایت‌ها 7 میلیون بار دانلود می­‌کنند و از سوی دیگر در خوش‌ بینانه­‌ترین حالت نهنگ عنبر دو میلیون و ششصد مخاطب دارد.

من علاقه‌مند سینما هستم، من هم یکی از مردم ایرانم و طبعاً دوست دارم محصول خوب مصرف کنم، ما می­‌گوییم نمایش فیلم خارجی در ایران باید باشد و بسیار هم مصر هستیم. اولین بار فکر کنم این مسئله را در قالب یک یادداشت کوتاه در نخستین یا دومین سال آغاز به کارم در مجله فیلم نوشتم؛ که ما چرا نباید فیلم خارجی خوب ببینیم؟ و از آن زمان تا الان دارم به این فکر می­‌کنم و داریم تلاش می‌­کنیم که این اتفاق رخ دهد.

***سینمای ایران مدام خودش را تکرار می‌کند

اما این مسئله را باید در دو حوزه بررسی کنیم. اجازه بدهید اول شرایط سینمای ایران را بررسی کنیم. سینمای ایران در شرایطی که رقیب جدی نداشته، تبدیل به یک سینمای انحصاری، محفلی و کم ­تاثیر شده. این سینما اول رقیب داخلی جدی، یعنی استعداد عموم مردم ایران را، از طریق سلاحِ مجوز حذف کرد، از طریق یکسری هیات­های5الی 6 نفره به عنوان شورای ساخت، نمایش، بررسی و غیره. رقیب خارجی را هم به بهانۀ اینکه در صورت نمایش فیلم خارجی، سینمای ایران، از بین می‌رود. تازه این به جز انگ‌هایی بود که به لحاظ اخلاقی و شعارهای ظاهرا ضداستعماری به سینما می‌زدند. شما رقیب خارجی را حذف کردید، رقیب داخلی را هم پشت سلاح مجوز و این هیئت­‌های چند نفره حذف کردید، در نهایت چه می­‌ماند؟ سینمایی که مدام خودش را تکرار می­‌کند، استعداد جوانی هم که می­‌آید، اجازه ورود ندارد. مشکل من اینجاست که آن استعدادهای جوان فعلی سینمای ایران هم باز مجبورند از همان مسیرهای قدیمی حرکت کنند یا به همان مسیر وابسته باشند. وگرنه با مانع مجوز رو به رو می‌شوند.

*شما می­­‌گویید آن شورا (شورای پروانه ساخت و نمایش) نمی­‌گذارد ولی تجربه به من می­‌گوید خود مجموعه سینمای ایران است که خودش را تکرار می­‌کند و نمی­‌گذارد استعداد جدیدی و رقیب تازه‌ای وارد سینما شود.

شما آن شوراها را جدا از سینما می­‌دانید؟ فکر می­‌کنم اینجا اختلاف­ نظر داریم!

* حداقل من کارکرد شوراها را از نزدیک تجربه کردم، دیدم انحصارطلبان جلوی استعداد تازه‌ای را گرفته‌اند. جوانی که می‌خواهد وارد سینما شود باید یک تهیه‌کننده معتبر کارش را تایید کند و سرمایه­‌گذار با خودش بیاورد که بتواند فیلم تولید کند. یک مثال کاملا روشنفکری‌اش این است که 9 ماه فیلمنامه «ابد و یک روز» در کِشوی آقای … می­‌ماند و سعید روستایی به عنوان یک استعداد سرخورده می­‌شود و این استعداد سینمایی در جشنواره سی‌چهارم جایزه‌اش را از همان آقا دریافت کرد، استعداهایی نظیر او باید به کجا مراجعه کنند؟

از مصداقی که آوردید بنده اطلاعی ندارم، اما می­‌خواهم بگویم به نظر من آن شوراها تا به امروز در راستای منافع همان صنف سینما، کم و بیش عمل کرده‌اند.

*یک نسبتی بین آن‌ها (خانه سینما و شورای پروانه ساخت و نمایش) برای ایجاد انحصار وجود ندارد؟

صددرصد وجود دارد.

* ولی قبل از آن شوراها اساساً خانه سینما وجود دارد که عملیات صنفی را به صورت انحصارطلبانه‌ای اداره می‌کند.

من اصلاً کلیت را دارم می­‌گویم، شما می‌خواهید بروید سراغ نهادهای متعلق به یک جناح. مگر چه فرقی می‌کند؟! بگذارید یک پله بروم عقب­‌تر که برمی­‌گردد به بحث شیرین نفت. در شرایط عادی شما مجبورید به رقیب­تان میدان بدهید. به خاطر اینکه شما اولا ابزاری برای جلوگیری از آن ندارید و دوما به این دلیل که باید یک فضای پررونقی ایجاد شود که مخاطب بیاید و پول بدهد یکی از شما و یکی هم از رقیب شما بخرد، این چیزها چه زمانی به وجود می­­‌آید؟ این شرایط درست، چه وقت شکل می‌گیرد؟ وقتی پشت‌گرمی به منبع مالی بزرگ‌تری مثل اقتصاد مرکزی نداشته باشید.

وقتی که یک سیستم وابسته به اقتصاد مرکزی باشد، این قدرت را پیدا می­‌کند، چه به لحاظ قانونی و چه از مسیرهای دیگری. انحصار خودش را حفظ ‌کند. سینمای ایران در 40 سال گذشته این راه را پیدا کرده است؛ درنتیجه شما می­‌گویید خانه سینما، شورای پروانه ساخت، من اینها را از هم جدا نمی­‌کنم. من می‌گویم این‌ها کلیتِ آن سیستمِ انحصارطلبی­ند که رقیب داخلی را که عموم استعدادهای مردم شامل آن می­‌شوند حذف کرده و رقیب خارجی را که فیلم خوب خارجی است، جلویش ایستاده‌اند. من می­­‌گویم یکسری قوانینی تصویب شده و یکسری آدم­هایی در یک نقاط کانونی نشسته‌اند که نتیجه‌اش شده این. من آنها را به جناحی منتسب نمی­‌کنم و من درباره کلیت سینمای ایران صحبت می­‌کنم. و در مقام خودم، به عنوان کسی که منافع‌اش همان منافع مردم ایران است. پس باید به فکر شکوفا شدن استعدادها باشد، و می‌خواهد محصول خوب مصرف کند.

* من واقعاً اعتقاد دارم شورای پروانه ساخت و نمایش متصل به بدنۀ خود سینماست و چه کسی بسازد، با کدام تهیه‌کننده بسازد را خودشان تعیین می‌کنند.

یعنی شما بدنۀ سینما را از خانه سینما جدا می­‌دانید؟

***کلیت سینمای ایران در این 40 سال، وابسته به انحصار بوده است

***چه کسی گفته سینمای ایران پاسدار ارزش­‌ها بوده و سینمای آمریکا ضدارزش­‌ها بوده است؟

* خیر، اما انحصارطلبی بخشی از شخصیت سینماگر ایرانی را در بر می‌گیرد؟

خب، حالا بیایید با حسن­نیتِ بیشتری نگاه کنیم. من فکر می­‌کنم هر کسی که صاحب چنین رانتی از چهل سال پیش بشود، می­‌خواهد منافع خودش را حفظ کند. شرکت خصوصی هم باشد اگر چنین رانتِ دولتی داشته باشد سعی می‌کند منافع خودش را حفظ کند. من می­‌گویم کلیت سینمای ایران در این 40 سال، وابسته به انحصار بوده، آنهم به خاطر امکاناتی که داشته با توسل به یک سری شعارهایی که هیچ وقت ثابت نشده.

شما فیلم­‌های سینمای آمریکا را می­‌بینید. آیا ارزش­‌ها در سینمای آمریکا مثلاً ایمان به نیکی و پیروزی خوبی، در سینمای آنها بیشتر است یا در سینمای ایران؟ آیا شخصی که اراده‌ای دارد و می‌تواند از نقطۀA برود به نقطۀB و تحولی در زندگی خودش و تغییری در جامعۀ خودش ایجاد کند، در سینمای ایران بیشتر وجود دارد یا در سینمای آمریکا؟ تمرین برای بهتر شدن و توانایی ایجاد ارتباط با دیگران را پیدا کردن، در فیلم­های 20 -30 سال اخیر آمریکا بیشتر وجود دارد یا سینمای ایران؟

این وسط برمی‌خوریم به مقداری شعار، که سینمای ایران، سینمای پاکی است، روستایی است!، صداقت دارد، لبریز از سفیدی است. کافیست این‌ سئوالات را در مقابل خودتان بگذارید و در مورد سینمای ایران، و محصولات دیگر کشورها را هم ببینید. چه کسی گفته سینمای ایران پاسدار ارزش­‌ها بوده و سینمای آمریکا ضدارزش­‌ها بوده است؟

* در سینمای ایران هویت ملی در 30 سال اخیر بوده یا نبوده؟

هویت ملی ایرانی یک بحث گسترده‌ای دارد که ما را از مسیر منحرف می­‌کند. بیایید فعلاً این موضوع را کنار بگذاریم. هویت ملی یعنی فرهنگ واقعی مردم یک کشور، نه آن چیزی که ما می‌خواهیم به آن تحمیل کنیم.

*در سینما بوده یا نبوده؟ این سئوال را به این دلیل پرسیدم ، چون مبنای بحث منطقی و مبتنی بر استدلال ماهرانه کارشناسی است.

افرادی در یک دوره­‌هایی نشستند برای ایران یک هویت تعریف کردند خارج از زندگیِ واقعی مردم در کوچه و بازار، که طیف وسیعی را شامل می­‌شود. طبقات گسترده­ای را شامل می­‌شود، از خیلی مذهبی تا کمی مذهبی، تا هنجارشکن، طبقه متوسط، طبقه محروم، طبقه مرفه.

ایران شامل تمام گروه­‌هایی بود که با همدیگر یک هویتی را می‌ساختند، سینمای ایران طبعاً به نظر من یک سینمای محفلی و انحصاری است که ارتباطش از طریق انتخاب آزادِ گیشه نیست و در نتیجه نمی­‌تواند رنگی از هویت ملی داشته باشد. منِ (امیر قادری) که نمی‌توانم بگویم هویت ملی ایران، این است. هویت ملی ایران چیزی است که در مردم کشور رخ می­‌دهد، من چه کاره هستم که هویت ملی را تعریف کنم.

***در پناه همین تصاویر جعلی است که موجب شده عده‌ای بتوانند شعار سر بدهند که سینمای ایران آسمانی است، سینمای هالیوود زمینی است.

***سینماگر ایرانی نمی‌تواند با تعاریف خودش، هویت ملی را بازتاب بدهد!

* پس جریان انحصار طلب نتوانسته آن هویت ملی را بازنمایی کند؟

اگر منظور شما از جریان انحصار ‌طلب، کلیت فرهنگی است که در این سال‌ها به نحوی به اقتصاد مرکزی وصل بودند، از چپ و راست، و بخش اعظم هنر و سینمای این سال‌های ما را ساخته‌اند؛ صددرصد. چیزهایی هم که ما شنیدیم به نام هویت ملی، بخش از شعارهایی است که روی هواست. تا زمانی که سینمای ایران انحصاری باشد که شمای سینماگر نمی‌توانید با تعاریف خودتان هویت ملی را بازتاب بدهید! شما در صورتی می­‌توانید هویت ملی را بازتاب بدهید که با انتخابِ اقتصادیِ واقعی مردم خودتان مواجه شوید. یک دوره­‌هایی یک مدیری آمده یک مجله و پرونده­ای ایجاد کرده، یک نفر یک کاری کرده که مثلاً هویت ملی ایران فلان چیزی است که من نوعی تعریف می‌کنم. سینمای ایران فلان است و بعد مثلاً آن بخش جهان را دشمنش فرض کرده و این بخش جهان را دوست فرض کرده. بحث من این است که در دنیای امروز یک چنین درک و تحلیلی از هویت ملی که فلان مدیر بنشیند در خانه­‌اش و یک شعر حافظ بخواند و خوش‌اش بیاید، و بعد مثلا در یک سخنرانی هویت ملی کشور را از این باب تفسیر کند، بعد یکی دیگر بنشیند و شعر دیگری بخواند و هویت ملی کشور را طور دیگری تفسیر کند؛ خب؛ چنین مسیری، یک شکل جعلی به جای تصویر زندگی واقعی مردم می‌نشاند. حافظ بخشی از هویت ملی ایران است، ولی اینطوری که هویت ملی ساخته نمی‌شود! هویت ملی را که فرد نمی­‌تواند تعریف کند، من هم نمی‌توانم تعریف کنم رسانۀ مطلوب من هم نمی­‌تواند تعریف کند. هویت ملی را گروه­‌هایی از مردم با شکل­‌های مختلف، در چارچوب امنیت ملی و منافع ملی آن کشور (نه منافع گروه­‌های مرتبط و خاص) در چارچوب ارزش‌های عمومی خودشان می­‌سازند.

سینمای ایران امکان ندارد از طریق بازنمایی هویت ملی با مردم رابطه‌ای برقرار کند، چون که از ابتدا “گیشه” و “بازار آزاد”، یعنی ارتباط با انتخاب اقتصادی واقعی مردم کشورش را مترادف با “ابتذال” در نظر گرفته است. یعنی هر جا به سمت فرهنگ عام رفته است گفته ابتذال، تا یک فرهنگ خاص متعلق به یک محفل را به جای آن بنشاند. به جای اینکه واقعیت را درباره فرهنگ حقیقی مردم ایران بپذیرد. در پناه همین تصاویر جعلی است که موجب شده عده‌ای بتوانند شعار سر بدهند که سینمای ایران آسمانی است، سینمای هالیوود زمینی است، حالا کی قرار است این‌ها را ثابت کند! هم روشنفکر ما این را گفته است و هم ارزشی ما این را گفته ، حالا شما بروید ببینید سینمای آسمانی چیست؟

***سینمای دهه 60 یک سینمای انحصارطلبِ شبه­‌کمونیستی است

* مدیران سینمایی دهه شصت در ابتدای انقلاب مردم و مسئولان را از سینمای جهان ( نه صرفا هالیوود) می‌ترساندند. از تولیدات سایر کشورهای جهان هیولا ساختند چون زمانی که سینمای ایران ورشکسته شد در سال 56، خیلی از سینماهای ایران فیلم­های نیمه‌پورن ایتالیایی مانند فیلم‌های لاندو بوزانکا پخش می­‌کردند و جریان انقلابی آن را فحشا می­‌دانست و سینماگر ایرانی از این فرصت استفاده کرد وکلیت سینمای جهان را تعمیم داد به لاندو بزانکا. نکته مهم این است که در گفتگوی شما با فریدون جیرانی در مجله تصویری«اکس: استودیو کافه سینما»، او تلاش می‌کرد همان فوبیا و ترس را دوباره احیا کند. مصداق عبارتش این بود: «تو نمی­دانی چه هیولاهایی بودند در آن زمان تندروها و مسئولین… گروه­های تندروی…» ما بالاخره نفهمیدیم این تندروها کجا هستند؟

درباره آن گفتگو پیشنهاد می‌کنم کامل‌اش را منتشر کنید، یا همین قسمت از بحث را به طور کامل. به هر حال درباره مفاهیمی مثل “ارزشی” و “روشنفکر”، در ادبیات انتقادی امروز ایران، و این قبیل تقسیم‌بندی‌ها، با شک و تردید نگاه می‌کنم. ما خیلی وقت‌ها کمبودهای‌مان را، گروه‌بازی‌ها و منفعت‌طلبی‌های‌مان را، در پناه تصویر یک مخالف خشن پنهان می‌کنیم. من یک نقدی بر یک فیلم ایرانی نوشتم (نامش را نمی­‌آورم چون محل مناقشه می­‌شود) تا تفاوتِ بین “ذهنِ باز” و “ذهن بسته” را روشن کنم. این که دوگانه اصلی این است، و نه آن چه شعارش را می‌دهیم. با وجود مخالفت با اکران فیلم خارجی از سوی گروه‌های مختلف سینمای ایران، می‌توان گفت ذهن بسته می­‌تواند در چارچوب ارزشی خودش را نشان می­‌دهد، می­‌تواند در چارچوب روشنفکری خودش را نشان بدهد. ذهن بسته می­‌تواند خودش را در مدلی از جهان‌هراسی نشان بدهد و می­‌تواند در ظاهر مدرن نشان بدهد، هیچ وقت به تابلوها نباید نگاه کرد، هنوز سینمای ایران دارد گفتمان دهه 60 را دنبال می­‌کند و مدافعان مطبوعاتی‌اش نیز همان تفکرات بنیان گذشته در دهه شصت را دنبال می‌کنند.

سینمای دهه 60 یک سینمای انحصارطلبِ شبه­‌کمونیستی است؛ حرف من این است چطور می­‌تواند یک سینما در روش­‌ها، انحصارطلب و مرکزگرا و وابسته به دولت باشد اما در تفکر بگوید من روشنفکر و آزادم؟ می­‌خواهم بگویم این دو لازم و ملزوم هستند شما وقتی سیستم­‌تان این می­‌شود که مردم از حق طبیعی­شان که دیدنِ فیلم خوب خارجی است محروم کنید ولی کلیه شورای پروانه ساخت و مجوز ساخت را در دست می­‌گیرید (من درباره گروه سیاسی خاصی صحبت نمی­‌کنم) چگونه می­­‌توانید نام خودتان را بگذارید روشنفکر یا ارزشی؟

چون که قاعدتاً شما در گرفتن این حق از مردم مسئولید. من می­­‌گویم دهه 60 وقتی در روش­‌ها این کار را کرد طبعاً در تفکر هم همینطور فکر می­‌کرد. همیشه می­‌گویم مسئولین آن زمان الان دوباره دارند گفت‌وگو می‌کنند، می­گویند ما ناچاریم، چون ماهواره آمده، مرزها باز شده، فضای مجازی آمده دیگر نمی­‌شود بست! دیگر نمی­‌شود بست یعنی چه؟! شما باید ذاتاً فکر کنید نباید این کار را انجام بدهیم. این سیستمی که ما الان داریم ادامۀ همان تفکر سینمای وابسته به اقتصاد مرکزی، و تزریق فرهنگ از بالا به پایین در دهه 60 است، گاهی وقت­ها به نظر من لباس ارزشی می­‌پوشد، گاهی وقت­ها لباس روشنفکری می­‌پوشد، گاهی وقت­‌ها دو کیلومتر به چپ می­‌رود، گاهی وقت­‌ها دو کیلومتر می­‌رود به راست، ولی اصلِ ماجرا تفاوتی نمی­‌کند.

*یک سؤال صریح و شفاف؛ آیا این سینمایی که بعضاً لباس­‌های متفاوت می­‌پوشد در راستای مسیری خاص، مطالبات سیاسیِ سیاستمداران ادوار مختلف را هم برآورده کرده است؟

خیر، شما وقتی گیشه و استقبال مخاطب در حوزه‌های مختلف را فحش تلقی کنید؛ مسیر سینما غلط می‌شود. فرقی نمی­‌کند: فیلم موفق در گیشه می­‌تواند مبتذل باشد می­‌تواند شاهکار باشد، همانطور فیلمی که از دولت پول می­‌گیرد می­‌تواند همین تعریف را شامل شود. حتی فیلمی که برای تولیدش از یک جشنواره جهانی پول می­‌گیرد می­‌تواند باز شامل این تعریف شود. به خاطر همین وقتی انتخابِ آزادِ مردم ایران را فحش تعریف می‌کنید، طبعاً دارید به سمت اقتصاد انحصاری دولتی حرکت می­‌کنید، طبعاً امیدوارید به وام فلان، رانت فلان، چطور ممکن است تامین منافع گروه‌ها به جای امنیت و منافع ملی گروه‌های مختلف مردم یک کشور، اصل نشود؟!

* مثلاً خانه پدری با پول پلیس ساخته می­‌شود، آشغال­‌های دوست­داشتنی با پول فارابی ساخته می­‌شود و تبدیل به ضد خودش می­‌شود.

من آن نقدی که نوشتم درباره تفاوت ذهن باز و بسته، در مورد خانه پدری کیانوش عیاری بود اما اگر ما الان وارد مصادیق شویم، وارد نقد آن فیلم می­‌شویم و باید کامل درباره‌اش بحث کنیم؛ به همین خاطر از این بحث خارج خواهیم شد.

* این روزها، یک ترسی مانند دهه 60 ایجاد کرده‌اند و می­‌گویند کسانی که طرفدار فیلم خارجی هستند (و با انگشت اشاره، امیر قادری و پوستر فیلم لالا لند را نشان می­‌دهند)، می­‌گویند اینها می­‌خواهند رقص و آواز را بیاورند در سینماهای مملکت اسلامی و فرهنگ مردم را لیبرالیزه کنند.

حرف بی­‌ربطی است. من می­‌گویم مثلاً «لالا لند» در ایران اکران شود اولاً اگر بخشی از فرهنگ نباشد که به فنا می­‌رود، اصلاً کسی نمی­‌رود ببیند. امیر قادری که چاه نفت ندارد که آن پول را به حساب لالا لند تزریق کند. ثانیاً لالا لند فیلم باکلاس­تری است؟ از لحاظ هنری فیلم پیشرفته­‌تری است؟ فیلم انسانی­‌تری است؟ لالالند فیلم سالم‌تری است؟ یا کمدی­‌های زن­پوش سینمای ایران و رقص و آوازهای فیلم‌های ایرانی، یا جشنواره‌ای‌هایی که اغلب حتی به لحاظ تکنیک هم مشکل دارند؟ یعنی کدام یک از این دو با چارچوب‌های حتی اخلاق سازگارتر است؟ یعنی هنر و عمق فلسفی را کنار بگذارید؛ سوال من این جاست: حتی در چارچوب­‌های اخلاقی، لالالند فیلم انسانی­تری است یا تعدادی از این فیلم­‌هایی که الان در سینمای ایران ساخته می­‌شود؟ چه در چارچوب روشنفکری، چه به عنوان فیلم بدنۀ جریان اصلی و چه حتی فیلم­‌هایی که بعضی از ارگان­‌ها می­‌سازنند. حرف من این است: حاضرم با هر مسئولی بنشینیم وفیلم‌های جیمز کامرون، دیوید فینچر،کریستوفر نولان، محصولات پیکسار و… را نگاه کنیم.

* صریح‌تر باشید، قصد لیبرالیزه کردن فضای عمومی و فرهنگ عامه را دارید.

من آن چیزی را که به آن اعتقاد دارم؛ گفتم. حالا اگر این اسم‌اش روشنفکری است یا ارزشی بودن یا لیبرالیزه کردن؛ خودتان می‌دانید. بگذار مسئله را ساده‌تر تشریح کنم، از میان محصولات امسال، دانکرک و بلید رانر 2049 محصولات خوبی هستند. مسئول و مسئولانی که با اکران این فیلم‌ها مخالف‌اند؛ با منِ منتقد، امیر قادری، بنشینند و این فیلم­‌ها را تماشا کنند و محصولات «پاک و آسمانی و اجتماعی» سینمای امروز ایران را هم نگاه کنیم، به لحاظ هنری، اخلاقی و انسانی. مقایسه کنیم.

من یک مثال رادیکال می­‌زنم، یک آدم موثری در جریان کمدیِ سینمای آمریکا هست به نام «جاد اَپِتو». او چه به عنوان نویسنده، چه به عنوان کارگردان و چه به عنوان تهیه­‌کننده یک موج از کمدی‌های خاصی را ساخت که یک آدم­‌هایی مانند سِت روگِن، نیکلاس استولر، ویل فَرر و… از جریانی که او ساخت بیرون آمدند. این فیلم­‌ها، آثاری هستند پر از برهنگی، پر از حرف زشت و پر از روابط به یک معنا بسیار غیراخلاقی. اما اغلب فیلم­های اینگونه وقتی تمام می­‌شود، شما دوباره به تاکید بر مفهوم خانواده می­‌رسید، و بلوغ انسان، و توانایی ایجاد ارتباط با همدیگر. من نمی­‌گویم الان اجتماع ما این آمادگی را دارد که ما فیلم ‌های «جاد اپتو» را در آن نشان بدهیم (همان طور که در آمریکا هم با محدودیت سنی اکران می‌شوند)، اما من دارم مقایسه می‌کنم و کسانی که این عبارات می‌خوانند، حق ندارند از مثال من سوء استفاده کنند برای مواجه با اکران فیلم خارجی. اما من باز حاضرم بنشینم این نوع کمدی­‌های جاد اپتویی را با هر مسئولی و سینماگر مخالف فیلم خارجی ـ من رادیکال­ترینش را مثال زدم ـ بنشینم و ببینم. و درنهایت بررسی کنیم، نتیجه­‌ای که از این فیلم­های کمدیِ جنسی، می‌گیریم، حتی در حوزه اخلاق، عمیق‌تر و مثبت‌تر و قابل بررسی‌تر است، در برابر اغلب فیلم‌های سینمای ایران، که می‌کوشند با این قبیل شعارها، خودشان را باارزش‌ نشان دهند.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید