روزبه بمانی: سرقت ادبی از سرقت بانک بی آبروتر است

    کد خبر :126497

چند روز پیش خبری منتشر شد که طی آن سه تن از خوانندگان پاپ به دلیل استفاده از ترانه بدون اجازه از ترانه سرای آن محکوم شدند.

چند روز پیش خبری منتشر شد که طی آن سه تن از خوانندگان پاپ به دلیل استفاده از ترانه بدون اجازه از ترانه سرای آن محکوم شدند. در نگاه اول شاید این مسئله به سرقت ادبی و اصطلاحاتی که پیش تر گفته شد، بی ربط باشد چه این که استفاده از ترانه ها در راستای به نام خود زدن نبود. از این رو این اتفاق بیشتر به حوزه قانون کپی رایت و رعایت حقوق مولف بر می گردد که از حوزه نشر و ادبیات تا سینما و فوتبال را در زیست بوم ما درنوریده است اما در روزگار امروز که رعایت قانون کپی رایت یک مسئله جهانی است، عدم رعایت آن بی ربط به موضوعات بالا نیست و به نوعی نسخه به روز شده آن ها به شمار می رود.

البته این موضوع مختص امروز نیست. توارد، اغاره، انتحال یا نسخ، المام یا سلخ، شاید، عقد، حل و… انواع سرقت ادبی هستند که در متون بلاغی کهن آمده است و خبر از مطرح بودن سرقت ادبی از دیرباز می دهد. این مسئله مختص فرهنگ ما نیست و در غرب نیز اصطلاحاتی مثل سرقت ادبی مستقیم، سرقت ادبی تغییر کلمات، سرقت ادبی در سبک نگارش، سرقت ادبی از نوع تشبیه و سرقت ادبی از نوع ایده وجود دارد که از شایع بودن این مسئله در آنجا نیز حکایت می کند.

به بهانه این مسئله، گپ و گفتی را با روزبه بمانی که سابقه همکاری با خوانندگان پاپ را دارد، در باب این اتفاق و این مقوله انجام داده ایم که در ادامه می خوانید.

 

چند روز گذشته خبری آمد که چند نفر از خوانندگان موسیقی پاپ ایران به علت رعایت نکردن حق کپی رایت محکوم شدند. در این جا سوال پیش می آید که ما ترانه سرای خوب نداریم که این اتفاق می افتد؟

این کار در همه جای دنیا معمول است و در اکثر موارد اجراهای جدید از قدرت و تکنیک و کیفیت بیشتری نسبت به اجرای اصلی برخوردارند. دلیل دیگر این است که خواننده ای که کار را بازآفرینی می کند، به نوعی کار را با صدای خودش به هوادارانی که از این کار فاصله دارند، خصوصا هواداران نسل جدیدتر، هدیه می دهد.

طبق قانون کپی رایت یک اثر مادام العمر متعلق به مولف آن اثر است و در موسیقی انگار که تحت اجاره یک خواننده قرار می گیرد. به همین خاطر تا روزی که این اثر اجرا می شود، خواننده یا حتی ورثه آن موظف هستند، طبق قانون، درصدی از هرگونه منفعت مالی این اثر را به مولفین آن کار پرداخت کنند. که این کار به صورت خودکار از طریق همان قانون انجام می شود.

خوانندگانی که در کشور ما این قانون را نقض می کنند، بی خبر هستند یا بدون اجازه اقدام به چنین کاری می کنند؟

این مسئله ابعاد وسیعی دارد. فرض کنید خواننده ای یک ترانه یا ملودی ای را بدون اجازه از یک فرد دیگر برداشته و خوانده است. مسئله این است که خواننده ها عموما یا از این موضوع اطلاع ندارند یا تبعات قانونی عمل نکردن به کپی رایت را به قدری ناچیز می دانند که به راحتی اقدام به این کار می کنند و یا اینکه تصور می شود عوامل تولیدکننده کار چون یا در قید حیات نیستند یا در خارج از کشور زندگی می کنند، هیچ اقدام قانونی در جهت احقاق حق خودشان نمی توانند انجام بدهند.

اما فقط شاعر و آهنگساز نیست که از نبود کپی رایت متضرر می شود؛ خود خوانندگان ما هم به نوعی سال هاست که کارهای شان بدون اجازه چه در تلویزیون و رادیوی داخل کشور، چه خارج بدون هیچ عواید مالی و با هرگونه سوءاستفاده های تصویری پخش می شود. درواقع این یک چرخه معیوب است که وقتی در تنها رسانه رسمی و مجاز کشور یعنی تلویزیون حق تولیدکننده آثار موسیقی نادیده گرفته می شود، توقع بیهوده ای است که از بقیه عوامل انتظار داشته باشیم به قانون پایبند باشند.

با این توضیحات یعنی بخشی از این اتفاق به خاطر عدم اطلاع از قانون کپی رایت و جدی نگرفتن آن است؟

همانطور که گفتم ما سال هاست به خاطر استفاده از منافع حداقلی در همین تلویزیون که باید منبع فرهنگ سازی باشد، فیلم ها، سریال ها و فوتبال های پخش زنده را در اکثر موارد بدون در نظر گرفتن حق رایت آن ها پخش می کنیم. در حوزه نشر به خاطر این که زیر چتر کپی رایت نیستیم، اکثر ناشران ما که باید بنگاه های فرهنگ سازی باشند، بدون در نظر گرفتن حق رایت، کتاب های خارجی را ترجمه و پخش می کنند. در چنین فضایی بدیهی است که در هیچ جای فرهنگ و هنر پایبندی به حق و حقوق مولف وجود نداشته باشد.

به نظرتان این قضیه نمایانگر چیست؟ دود این قضیه بیشتر به چشم شما هنرمندان نمی رود؟

سرزمینی که بخشی از فقیرترین اقشار جامعه اش را مولفین حوزه هنر در گونه های مختلف هنری تشکیل می دهند. در گونه های مختلف هنر، خاصه همین موسیقی که از آن صحبت می کنیم، سال هاست که بسیاری از هنرمندان حتی از موارد کمترین حق مولف که درج نام در مقابل اثرش هست هم، محروم بوده اند.

اینجاست که حرف زدن از اهمیت هنر فقط چیزی در حد شعار است. به عنوان مثال می توانم به کاری از آقای تقوایی اشاره کنم. عرف ماجرا به این شکل است که خلاصه فیلمنامه را طبق قانونی که هنوز هم هست به شورای پروانه نمایش سینما می دهند. آقای تقوایی هم چنین روندی را طی کردند و به کار ایشان مجوز داده نشد اما چند سال بعد همان قصه عینا نوشته و ساخته شد. در این جا چه کسی جواب می دهد؟ یا سریال هایی را داشته ایم که در تلویزیون پخش شده است و بعدا فهمیده ایم که ایده و طرحش برای فرد دیگری بوده است. در آنجا چه حکمی صادر شد؟

شاید بخشی از تعجب عمومی نسبت به حکمی که برای این چند خواننده داده شده، همین باشد که اگر اینجا دو سال حبس برای یک خواننده در نظر گرفته می شود، آیا هیچ جای دیگر در طول این سال ها در حوزه سینما، موسیقی یا دیگر حوزه های هنری، هیچ سرقتی انجام نشده و اگر شده چرا با چنین حکم هایی مواجه نشده؟ این همان تناقضی است که پیش تر اشاره کردم، باعث می شود بسیاری را ترغیب کند به این که کاری را بدون اجازه مولف منتشر کنند، چون در طول این سال ها چنین حکمی بی سابقه بوده.

در متون کلاسیک انواع متفاوتی را برای سرقت ادبی از جمله اغاره، نسخ یا انتحال، سلخ یا المام، توارد و… قائل شده اند و در روزگار معاصر انواعی مانند سرقت ادبی مستقیم، تغییر کلمات در سبک نگارش، سرقت ادبی از نوع تشبیه و سرقت ادبی ایده؛ آیا با این انواع نیز این روزها در حوزه های مختلف مواجه هستیم؟

توارد در موارد بسیار بسیار خاص و انگشت شمار اتفاق می افتد ولی واقعا نمی شود آنچه را که خصوصا در حوزه ترانه ما سالیان سال است که مشاهده می کنیم، توارد نامید. در اوزان عروضی، وزن هایی هستند که به دلیل محدودیت یا کوتاهی وزن در آن ها مصرع های مشابهی را بین چندین ترانه سرا می بینید که این گریزناپذیر است ولی این نه توارد است نه هیچ کدام از این مواردی که شما گفتید. اتفاقا بحث بعدی اینجاست که سرقت ادبی، در ترانه فقط این نیست که شما تمام ترانه یک ترانه سرا را بدون اجازه یا به نام خود کنید، یا اجرا کنید، بلکه حتی اگر مصرعی از او را که یا قبلا اجرا شده یا نشده، به نام خودتان منتشر کنید، سرقت است.

سرقتی که نه قانون مشخصی برای احقاق حق در آن وجود دارد، نه در بسیاری از موارد قابل اثبات است. مثلا در بسیاری از جلسات ترانه خوانی، ترانه ای خوانده می شود که اجرا نشده. دیگرانی که در جلسه هستند ایده آن ترانه یا مصرع هایی از آن را برداشته و در قالب ترانه ای جدید حتی گاهی پیش از انتشار ترانه اصلی منتشر می کنند و جالب است در بعضی از موارد حتی خودشان مدعی می شوند که آن ترانه اصل از روی آن ها سرقت شده.

یعنی انجمن های ادبی ما گاهی اوقات محفلی اند برای به سرقت رفتن آثار ادبی؟

تاثیرپذیری بخشی از ذات جلسات شعرخوانی است منتها تفاوت بسیاری است بین تاثیرپذیری و این که عین به عین خطوطی از یک ترانه دیگر را بردارید و بدون آن که ذکر کنید از آن ترانه تضمین گرفته اید، در کار دیگری منتشر کنید.

برای خود شما هم این اتفاق افتاده است؟

فکر می کنم در طول این سال ها به نسبت همکارانم از هیچ کس به این اندازه برداشت نشده باشد که البته این مسئله در عین غمناکی، گاهی خوشحال کننده هم هست چرا که میزان تاثیر شما را در صنف تان مشخص می کند. اما همین در بلندمدت به شما ضربات جبران ناپذیری می زند. مثل این که به قدری شبیه ترانه های خودتان را می شنوید که زبان و لحن ترانه تان پس از مدتی به نظر به تکرار می رسد در حالی که خود شما بسیار کمتر از دیگرانی که شبیه شما بودند، آن زبان و دایره واژگان را تکرار کرده اند.

واکنش روزبه بمانی در مقابل چنین اتفاقاتی چیست؟

اتفاق جالب این است که در بسیاری از جلسات، بسیاری از خطوط ترانه های خودم را در قالب ترانه های دیگران می شنوم. من تا به حال هیچ اعتراضی نسبت به این موضوع نداشته ام. خصوصا در رابطه با ترانه سراهایی که در ابتدای راه هستند چرا که بدیهی است این میزان تاثیرپذیری، گاهی به کپی کردن کامل یک مصرع یا خط از یک ترانه بینجامد اما این تذکر را هم می دهم که تکرار این موضوع در بلندمدت آن ترانه سرا را به یک کپی کار صرف بدل می کند.

چند سالی است که ترانه ها مجال انتشار پیدا می کنند و شما نیز سال گذشته مجموع ترانه هایتان را منتشر کردید، چه شد که این قدر دیر به صرافت این کار افتادید؟ جزو اولویت هایتان نبود یا فراهم نبودن بستر باعث این اتفاق شد؟

چند دلیل داشت. اول این که در اکثر مقاطع سال های گذشته امکان انتشار کتاب را نداشتم. دوم این که اولویت اصلی من نوشتن ترانه خوب و انتشار باکیفیت آن بوده. بعد این که برای انتشار یک مجموعه شعر به قول شاملو هیچ وقت دیر نیست. و بخش دیگر این که من در جمع آوری کارهایم شاید بسیار کم حوصله و تنبل هستم. اما آنچه در یکی، دو سال گذشته بسیار ترغیبم کرد، این بود که در حدود ده سال گذشته اکثر کارهایم چه در رادیو و تلویزیون، چه در لیبل آلبوم ها، بدون ذکر نام خودم منتشر شده. کم نبوده مواردی که دیده ام کسی در جایی شاعر شعر مرا خودش معرفی کرده! شاید انتشار این مجموعه ادای دینی بود از طرف خودم به ترانه هایی که عموما شاعرش خط فاصله بود.

آیا محدودیت ها دلیلی بر این نبود که بسیاری از ترانه سراها کمتر از گذشته فعالیت کنند؟

بله. این اتفاق برای بسیاری از دوستان من و شاید در مقطعی برای خود من هم افتاده. اما باز هم مثالی می زنم از آقای تقوایی که می گفت: هر کسی در جهان کاری دارد. کار ما نوشتن است و کار دیگران جلوگیری از انتشار این نوشته ها اما این دلیل نمی شود که شما دست از کار خودتان بردارید و ننویسید چرا که هیچ نوشته ای تا ابد در محاق نمی ماند.

با وجود ترانه سراهای خوبی که هستند، به نظرتان چندباره خواندن کارهایی از بعضی ترانه سراها جای توجیه دارد؟

صد در صد. این اصلا دلیل نمی شود که کارهای ماندگار تاریخ ترانه مان را که هم مردم از آن ها خاطره دارند و هم کارهای باکیفیتی هستند، بازخوانی نکرد.

وقتی یک مترجمی یک اثری را بازترجمه می کند یعنی این که مترجم قبلی ظرافت های اثر را به خوبی به فارسی برنگردانده است اما در موسیقی، کارهایی که بازخوانی می شود و مردم می گویند: اصلی اش بهتر است؛ غیر از این که خواننده بخواهد آن اثر را در رزومه اش داشته باشد دلیل دیگری دارد؟

این موضوع را باید از دو منظر بررسی کرد. در کشورهای صاحب موسیقی جهان وقتی کاری بازخوانی می شود، قطعا یکی از مهم ترین شروط بازخوانی اجرای بهتر نسبت به اجرای قبلی است. با در نظر گرفتن تمام حق و حقوق مولفین آن. در سرزمین ما این اتفاق کاملا به شکل برعکس است. یعنی یکی از بزرگ ترین جاذبه های آن پرداخت نکردن حق آهنگساز و ترانه سرا است.

در اکثر موارد، دیگر جاذبه آن، استفاده از ترانه ای که به واسطه اجرای پیش از انقلابش، ممنوع به نظر می رسد، بدون در نظر گرفتن جایگاه آن آهنگ. و آیا اینکه اجراکننده بعدی اساس توانایی اجرای بهتر یا حتی نابودکردن خاطرات آن آهنگ را با اجرای خودش دارد یا خیر. در ضمن ما چون بسیار مردم خاطره بازی هستیم عموما دوست نداریم کارهای گذشته را با نفس جدیدتری بشنویم.

از ناصر تقوایی نام بردید. آن قدری که در فضای موسیقی بازخوانی و در ادبیات بازترجمه داریم، در سینما نمی بینیم که «کاغذ بی خط» ناصر تقوایی یا دیگر آثار سینمایی بازتولید شود. به نظر می رسد که اعتماد به نفس در حوزه ادبیات و موسیقی بسیار بیشتر است به گونه ای که در ادبیات با وجود ترجمه قاضی و نجفی از «شازده کوچولو» باز هم شاهد بازترجمه این اثر هستیم. این مسئله را چگونه ارزیابی می کنید؟

یکی از مهم ترین مباحث این مسئله، بُعد اقتصادی آن است. در سینما هر فیلمنامه ای را بخواهی بسازی باید دو میلیارد هزینه کنی و کاری هم نداریم که نتیجه چه خواهدشد. اما در موسیقی کاملا برعکس است. یعنی همان طور که گفتم حتی می توانی پول هیچ کدام از عوامل را ندهی و کار را به انجام برسانی.

این مسئله قابل مقایسه با آثار اقتباسی در سینماست که فارغ از کیفیت اگر کسی بخواهد فیلم اقتباسی بسازد، به سراغ آثار خارجی می رود و نه آثار ادبیات داستانی ایرانی، چون تهیه کننده می گوید چه کاری است که هم پول به نویسنده داستان بدهد و هم فیلمنامه نویس؟

یک اتفاق بدتر هم می افتد، نه تنها به آن کار اریجینال پولی داده نمی شود بلکه به ناجوانمردانه ترین شکل، «براساس فلان داستان» یا «براساس برداشت آزاد از فلان قصه» در کنار نام نویسنده فیلمنامه نوشته نمی شود. در گذشته بسیاری از فیلم های اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه براساس قصه های دیگران ساخته می شد ولی به دلیل نبود وسایل ارتباط جمعی شاید تا سال ها کسی حتی از اهالی سینما هم از آن مطلع نمی شد. مثلا در طول سالیان گذشته در موسیقی خود ما هم بسیاری از ملودی های خارجی عینا یا بیشتر از 80 درصد آن، کاور می شد ولی به نام آهنگساز داخلی می خورد. این ها همان چیزهایی است که ما به خاطر خلاهای قانونی و نبود تربیت حرفه ای و فرهنگی رعایتش نکردیم.

این مسئله چرا در دیگر جاهای دنیا انجام نمی شود؟ یا انجام می شود و ما بی خبریم؟

برای این که از نظر فرهنگی به جایی رسیده است که این نوع از سرقت، از سرقت از بانک بی آبروتر است. در عرصه فرهنگ و هنر اگر اثبات شود که چیزی را از کسی سرقت کرده اید، با هر میزان استعدادی که داشته باشید، امکان ندارد که مردم جامعه به شما اقبال نشان دهند ضمن این که جرایم پیشگیرنده ای که به ذهنتان نمی رسد برای این مسائل درنظر می گیرند.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید