چیزی که حاصلش می‌شود ادبیات سطحی رقت‌انگیز

    کد خبر :10413

سلمان امین می‌گوید: جشن امضا فقط به جشن امضا ختم نمی‌شود و حواشی بسیاری دارد که نتیجه آن می‌شود ادبیات سطحی رقت‌انگیز.

این داستان‌نویس با بیان این‌که جشن امضا و رونمایی کتاب نمی‌تواند کارکردی جز کارکرد تجاری داشته باشد، گفت: اگر کتاب و کتاب‌خوانی را امری فرهنگی بدانیم که تقابل و تضارب آرا و افکار را دربر دارد، پس دیگر این دیدار نویسنده و مخاطب چه کاری قرار است انجام دهد ‌که نویسنده در متن انجامش نداده است؟ این دیدارها به چه کار می‌آید؟

او در ادامه اظهار کرد: اما اگر کتاب را یک کالای تجاری در نظر بگیریم و بگوییم کتاب کالایی است که باید فروخته شود، مانند هر کالای دیگر، حالا دیگر تبلیغات معنا می‌دهد. در دنیایی زندگی می‌کنیم که فرهنگ و تجارت بیش از پیش به هم گره خورده‌اند، و من این قبیل جشن‌ها و مراسم را از همین بُعد تجاری ارزیابی می‌کنم نه چیزی بیشتر.

امین در پاسخ به این‌که آیا جشن امضا می‌تواند به صنعت نشر کمک کند و مردم را با کتاب آشتی‌ دهد، گفت: این قهر هزارساله با این کارها به آشتی نمی‌انجامد. من هم اگر گاهی، مثلا در نمایشگاه کتاب، در دیدار با مخاطبان شرکت می‌کنم به این دلیل است که با همین دیدگاه تجاری به این مراسم‌ نگاه می‌کنم.

او در ادامه با طرح این سوال‌ که به چه دلیل نویسنده‌ها با ناشرِ خوب قرارداد می‌بندند گفت: شاید به این دلیل که ناشر از کاغذ بهتری استفاده می‌کند، طرح جلد مناسب‌تری انتخاب می‌کند، شبکه پخش مناسب‌تری دارد، کتاب را بهتر به دست مخاطبان می‌رساند و تبلیغ بهتری انجام می‌دهد؛ وگرنه هر نویسنده‌ای با هر ناشری، چه خوب چه بد، کار می‌کرد و لابد گله‌ای هم نداشت. امروز ناشر خوب و بد در چارچوب توان تجاری تعریف می‌شود. بخشی‌ از توان تجاری هم همین تبلیغات است.

این نویسنده با بیان این‌که عنوان جشن امضا را اصلا نشنیده بود و چند ماهی‌ است که چنین نامی را شنیده است، اظهار کرد:  این کلیتی است که ممکن است در نوع خود صحیح و درست باشد، اما مسئله این‌جاست که  این موضوع درست را به چیز دیگری تبدیل کنیم؛ به طور مثال شما جمع‌ می‌شوید و گنگ و گروهی تشکیل می‌دهید، حلقه‌ای از دوستان را پدید می‌آورید و به کافه‌ها، رستوران‌ها و فرهنگسراها می‌روید و برای خودتان کف می‌زنید، خودتان برای خودتان امضا می‌کنید، به خودتان جایزه می‌دهید و احتمالا خودتان هم کتاب خودتان را می‌خوانید – که البته به این مورد آخر کمی مشکوکم. در این صورت جوگیر می‌شویم و فکر می‌کنیم که خبری است و این ماییم که داریم امضا می‌دهیم! من چندان با این جلوه سطحی جشن‌های امضا نسبتی ندارم و به این دلیل نه برای کتاب‌های خودم و نه برای کتاب‌های دوستانم در این جشن‌ها شرکت نکرده‌ام.

او اظهار کرد: البته موافق بودن با جشن‌های امضا تاحدی سلیقه‌ای است. من چندان آدم جمع‌گرایی نیستم، مخصوصا در جمع دوستان نویسنده‌ام. سلیقه من با این‌چیزها جور نیست.

سلمان امین با اشاره به ضرب‌المثل «آدم برفی آب می‌شود و آدم حرفی کتاب» ادامه داد: ما در کتاب‌مان، حرف‌مان را  می‌زنیم که راه نیفتیم خودمان را به کتاب سنجاق کنیم، این‌ور و آن‌ور  برویم و لازم باشد که درباره کتاب توضیح بدهیم، امضا کنیم و مسائلی از این دست.

او با بیان این‌که در همه‌جای دنیا امضا کردن کتاب‌ مرسوم و متداول است، گفت: نشر ققنوس به من گفته است در نمایشگاه کتاب حضور داشته باشم، و اگر مخاطبی علاقه‌مند بود درباره کتاب صحبت کنیم و اگر امضا خواست کتاب را امضا کنم. این مراسم‌ را در این حد می‌فهمم اما این جشن‌ها را نه!

این نویسنده افزود: بیش از این‌که ما نقد را جدی ببینیم، امضا  را می‌بینیم، جشن امضا را می‌بینیم، رونمایی و بله‌برون و پاگشا را می‌بینیم، و این‌ها چیزهایی است که من آن‌ را نمی‌فهمم. شاید مشکل فهم من است.

او همچنین درباره آسیب‌های جشن امضا اظهار کرد: بیشترین آسیبی که در این مجامع می‌بینم، این است که شما وقت بیشتری را برای پرداختن به حواشی کتاب صرف می‌کنی تا پرداختن به متن. نمی‌دانم چطور وقت می‌کنند بنویسند؟! هر وقت فیسبوکم را باز می‌کنم می‌بینم تعدادی نویسنده که ثابت هم هستند از این جشن به آن جشن، از این مهمانی به آن مهمانی، از این کافه به آن کافه می‌روند! بالاخره باید وقتی برای اندیشیدن و  وقتی برای تنهایی‌ات، وقتی برای نوشتن، و وقتی برای دیدن جهان داشته‌ باشی. این مراسم‌ حواشی زیادی دارد. ای کاش به جشن امضا ختم می‌شد که معمولا ختم نمی‌شود! اگر  به جشن امضا بروی که کتابت را امضا کنی، ۱۰ جشن امضای دیگر هم دعوت می‌شوی که باید بروی! هفته‌ای پنج جلسه باید بروی این کافه و آن کافه که حاصلش هم می‌شود ادبیات سطحی رقت‌انگیز که دارید می‌بینید.

سلمان امین با بیان این‌که برگزاری این‌گونه مراسم‌ از سوی ناشر پذیرفته‌شده است گفت:  ناشر کالایی با نام کتاب تولید می‌کند و باید بفروشد، بنابراین  هرچه در بوق و کرنا کند پذیرفته است. منِ نویسنده هم خوشحال می‌شوم، اما این‌که خودم  را به یک شومن‌ تبدیل کنم، راه بیفتم این‌ور و آن‌ور،  هر روز با یک دست لباس و با ژست عجیب و غریب جلو دوربین و امضا برای این و آن به نام این‌که با مخاطبان در تماس هستیم پذیرفته نیست. این مسئله من را بیشتر  یاد رئیس‌جمهوری می‌اندازد که هشت سال در صدر این مملکت بود و به اسم این که من مردمی هستم راه می‌افتاد و تا خانه مردم  هم می‌رفت و چای می‌خورد! این مردمی بودن نیست، اگر می‌خواهی مردمی باشی، باید از درد مردم بنویسی و قصه‌های مردم را روایت کنی.

0
نظرات
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد نظرات حاوی الفاظ و ادبیات نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد

دیدگاهتان را بنویسید